آيا  موضعگيری 10 سال پيش ما درست بود؟

اينک به مناسبت دهمین سالروز  فاجعهء 11 سپتامبر  مطالبی را که در رابطه به نتايج و پيامد های اين حادثه  برای افغانستان و وظايف ملی افغان ها در اين مرحله در مجلهء آسمايی منتشر کرده بوديم ، دوباره در صفحهء انترنتی آسمايی هم منتشر می سازيم . 

گفته های روشنفکران افغان بلافاصله پس از 11 سپتامبر

برگرفته از شمارهء 20 مورخ نوامبر 2001

ديدگاه های شماری از روشنفکران افغان پس از 11 سپتامبر در مورد نتايج و پيامد های اين حادثه برای افغانستان و وظايف ملی افغان ها : شادروان استاد محمد عزيز نعيم ، پوهاند دكتور احسان روستامل  ، محترم آصف آهنگ ، سهراب برمکی ، اركانحرب عبدالرحيم مستغني
 

مصاحبه با استاد محمد عزيز نعيم

حميد عبيدی : انكشافات و گرايش های سياسيي كه در سطح جهاني پس از حوادث 11 سپتمبر در حال شكل گيري و تبارز اند ، براي افغانستان چي اثرات كوتاه مدت ، ميان مدت و دراز مدت خواهند داشت ؟

عزيز نعيم:
1- بدون شك حادثهء 11 سپتامبر 2001 شكل گيري وقايع و عكس العمل های زنجيري را باعث شد ، كه افغانستان در نتيجهء آن منحيث مركز ثقل سياست جهاني قرار گرفته است ـ افغانستاني كه از مدت 23 سال اخير با حوادث ناگوار پنجه نرم كرده و از يك مصيبت به مصيبت ديگري غوطه ور گرديده است.
هرچند كه حوادث ناشي از 11 سپتامبر غيرمترقبه بودند ، اما چيزفهمان ما و آناني كه امروز ملت افغانستان بر آنان حساب مي كند ، بايد پيشبين همچو واقعه و واقعات مشابه آن مي بودند و آماده گي مي داشتند.
2- طالبان اگر براي افغانستان دلسوز مي بودند ، نخست بايد كشور خويــــــش را به دسترس دهشت افگنان و جنگجويان اجنبي قرار نمي دادند ، به خصوص كه افغانستان بعد از اين همه مصيبت ها به صلح، آرامش و حسن نيت بين المللي براي اعمار مجدش نياز داشت. طالبان همچنان مي توانستند با رعايت حقوق بشر زمينهء رفاه و خوشبختي مردم افغانستان را فراهم سازند و معارف را براي مرد و زن عام گردانند و شرايطي را مساعد نمايند كه ملت راجع به سرنوشت آينده اش تصميم بگيرد. برعكس ، اينان رژيمي را پياده كردند كه شباهت به ماقبل قرن هفتم ميلادي ميرساند!
2- " جبههء متحد " ـــ اين فرزند آنچه كه به نام دولت اسلامي ياد مي گرديد ـــ پيش از اين كه تشكيل شود و هنگامي كه " دولت اسلامي " صرف به نام بر قسمت اعظم خاك افغانستان حاكميت داشت ، به جاي شورا های قلابي " حل و عقد " و " هرات " براي بقاي خويش ، بايد به اساس تقسيم اوقات قبلاً تعيين شده ، بعد از مدت چ هار ماه مي گذاشت كه حكومت موءقت زمينه را براي سازماندهي آيندهء افغانستان مساعد سازد. بر علاوه ، منسوبين " دولت اسلامي " حتي الامكان كوشيدند تا اختلافات نژادي ، قومي ، زباني و مذهبي را دامن زنند. اينان ، همچنان نتوانستند كه حاكميت سرتاسري را نه تن ها در افغانســـتان تأمين كنند ، بلكه پــايــتــخــــت نــيـــزدر نـــتيجه به چندين حوزه بين تنظيم های رقيب تقسيم گرديد. ظهور طالبان در حقيقت عكس العمل در برابر همچو بي سر و ساماني بود!
3- چيزفهمان ما و آناني كه امـــــروز ملـــــت افغانستان بر آنان حساب مي كنند ، به جاي سنجش و آماده گي دراز مدت براي آيندهء كشور ما ، به خاطر دفع الوقت دست به چاره های عمدتاً كوتاه مدت زدند ـــ چاره هایي كه قبل از پياده شدن به ساحهء عمل ، شرايط زماني آن سپري مي گرديد و مجال تطبيق نمي يافتند . تا هنوز هم چنان كه ملاحظه مي شود ، اينان نتوانسته اند پلتفورم خود را تعيين كنند و نصب العين و طرز العمل آن را به راه اندازند.
با اين بررسي با كمال تأسف بايد گفت كه در نتيجهء واقعات اخير در كوتاه مدت ، ميان مدت و دراز مدت ، افغانستان عزيز ما شاهد بحران های دوامدار و خلاي قدرت مركزي خواهد بود و كشور ما را در مصيبت های مزيد غوطه ور خواهد ساخت !
ولي ، با ايمان خلل ناپذير به اين واقعيت تاريخ كه افغانستان هرگز نمي ميرد ، هرچند كه وقتاً فوقتاً در خريطهء دنيا از نظر پن هان مي شود ، يقيناً در آينده فرزنداني در كشور ما ظهور خواهند كرد كه مانند ميرويس نيكه و احمدشاه بابا باز افغانستان را زنده خواهند ساخت . نميدانم همچو آينده نصيب نسل ما خواهد بود يا خير؟
حميد عبيدی: در اين شرايط نوين افغان ها و به درجهء اول نيرو ها و عناصر آگاه و داراي احساس مسوُوليت ، در قبال وطن و سرنوشت ملي شان چه وظايفي دارند و چه بايد بكنند ؟
عزيز نعيم:  چنان كه در مصاحبهء قبلي نيز به عرض رسانيده بودم ، بازهم مي گويم كه عناصر آگاه و داراي احساس مسووليت اولتر از هر چيز بايد همدست و هم آواز باشند و با يكديگر از راه راستي پيش آيند ، نه از طريق فريب و نيرنگ ، بر كدورت ها مرهم گذارند و آنچه را كه به زبان مي گويند به دل هم باور داشته باشند ، آنوقت است كه اينان مي توانند جامعهء بين المللي را متوجه منافع ملي افغانستان سازند. تحقق اين پديده ، بدون شك متناسب به درجهء آماده گي براي همدست شدن و هم آواز گرديدن در اين راه مي باشد!
حميد عبيدی: در صورت سرنگوني رژيم طالبان ، چه نوع حكومتي ، با كدام تركيب و مشخصات و به كدام صورت بايد در افغانستان روي كار بيايد كه بتواند وظيفهء حياتي عبور از جنگ و ويراني به صلح و آباداني و از استبداد به مردم سالاري را تأمين كند و در اين ميان به نظر شما حلقات ، سازمان ها و احزاب دموكرات و روشنفكران چه نقشي ايفا كرده ميتوانند و يا بايدايفا بكنند؟
عزيز نعيم:  در صورت سرنگوني رژيم طالبان ، يك دولت نيرومند مركزي كه منافع همه اقوام ، همه نژاد ها ، همه زبان ها و همه مذاهب مردم افغانستان را در نظر داشته باشد ، كمال مطلوب است. مرحلهء آماده گي براي پديداري همچو دولت ، كه متأسفانه هنوز علايمي از آن به مشاهده نمي رسد ، شايد كشورما را در حال بي ثباتي و بحران درآورد.
نظام فدرالي ، كه در اين اواخر در بعضي حلقه ها زمزمه مي گردد ، قدم اول براي تجزيهء افغانستان خواهد بود. اگر نظام فدرالي به اساس اعتبار نژادي ، قومي ، زباني و مذهبي در افغانستان پياده شود ، آن وقت نه تن ها بايد افغانستان را فدرال ساخت ، بلكه هر ولايت ، هر شهر ، هر قريه و هر دهكده را بايد " فدرال " نمود !
جامعهء افغاني چنان از نگاه نژادي ، زباني و غيره با هم بافت محكم خورده است كه جدا ساختن آن از همدگر شايد بي ثباتي های مزيد را باعث گردد.

***

هنوز پاسخ به پرسش های شما در حال تسويد بود كه خبر تجاوز امريكا بر افغانستان چون بمب منفجر شد . هرچند كه امريكا و متحدينش اين عمل شان را " عادلانه " وانمود مي كنند ؛ اما ، مداركي را كه برآن متكي اند ، حتي به گفتهء خود شان در محكمه قابل رويت نيست . اين تجاوز برهنه علاوه بر اين كه كشور ما را بيشتر بي ثبات خواهد ساخت ، در ن هایت مردم افغانستان و مسلمانان جهان را نيز در صف مخالفان امريكا قرار خواهد داد و حكومت های معتدل و متمايل به غرب را در شرق ميانه بي ثبات خواهد ساخت و بنيادگرايي را تقويه خواهد نمود.


***


مصاحبه با
پو هاند دكتور احسان روستامل

حميد عبيدی:  شما اوضاع جاري در افغانستان را چه گونه ارزيابي ميكنيد و به نظر شما براي برون رفت از بحران ، چه نوع حكومتي ، با كدام تركيب و مشخصات و به كدام صورت بايد در افغانستان روي كار بيايد كه بتواند وظيفهء حياتي گذار از جنگ و ويراني به صلح آباداني و از استبداد به مردم سالاري را تأمين كند و در اين ميان به نظر شما حلقات ، سازمان ها و احزاب دموكرات و روشنفكران چه نقشي ايفا كرده ميتوانند و يا بايد ايفا بكنند؟
احسان روستامل:  بعد از 23 سال بحران و جنگ ، كشور ما در حساس ترين لحضات بين هستي و تباهي كامل قرار دارد. كنارآمدن به منظور وحدت بين گروه هایي كه روش های مختلف و حتي متضاد را تعقيب مي كنند ، با وصف مشكلات و دردسر های آن ضرورت حياتي ملي به شمار مي رود . اين كنار آمدن بايد به هدف واحد نجات افغانستان از بحران و گشايش راه براي آيندهء بهتر باشد .
تا زماني كه مجاهدين ملي ما بر ضد تجاوز و اشغال شوروي مي جنگيدند ، سوال تمثيل ارادهء ملي و نماينده گي از آن به معني " انتخاب " مطرح نبود ؛ چون مردم افغانستان با درك تاريخ ، حفظ هويت ، منافع و حقوق حقهء ملي شان ، هميشه عليهء هرگونه تجاوز مبارزه كرده اند. در آن مرحله مجاهدين ملي با مبارزه عليهء تجاوز بيگانه به صورت ضمني اراده و خواست مردم را تمثيل مينمودند. با هزيمت شوروي ، مبارزهء مشترك با هدف مشترك عادلانه ، جاي خود را به رويارويي های مسلحانهء خونين جهت كسب و حفظ قدرت داد ، كه منجر به جنگ داخلي گروه های گوناگون عليهء همدگر و هرج و مرج گرديد و كابل و ساحات پيرامون آن به ويرانهء سوخته و دردناك و مدفن شمار كثيري از ا هالي آن مبدل شد و بسا دارايي های ملي چپاول و يا نابود گرديدند و حقوق اساسي مردم توسط طرف های درگير وسيعاً پامال شد . درست در همين زمان بود كه مجاهدين واقعي از غيرواقعي متمايز گرديدند. آناني كه واقعاً مجاهد بودند ، براي كسب قدرت به برادركشي و ويراني دست نزدند.
تلاش های متواتر و فاجعه انگيز براي حفظ قدرت به هر قيمت هدف تنظيم هایي قرار گرفت ، كه متأسفانه موجبات ظهور گروهي به نام طالبان را فراهم آوردند . در رأءس اين گروه اخير الذكر بالاخره كساني مسلط شدند كه از ديد بسيار عقبمانده و پرتعصب به مسايل نگريسته و چنان كه حوادث اخير بارديگر نشان داد و ثابت ساخت ، اينان منافع ملي را فداي منافع افراد و گروه های افراطي بيگانه ساخته و موجبات ويراني بيشتر كشور و تزييد مصايب مردم افغانستان را فراهم ساخته اند .
با توجه به مراتب بالا مي توان گفت كه هيچيك از گروه های درگير در جنگ داخلي كه سبب تداوم و تعميق بحران و يا وارد ساختن آن به مرحلهء خطرناك كنوني گرديده اند ، نمي توانند ممثل خواست و ارادهء مردم افغانستان باشند كه تشنه صلح ، آرامش و بازسازي افغانستان ويران شده اند . ممثلين واقعي مردم و كشور ما ، نه اهل جنگ ، جهل ، نفاق ، استبداد و زورگويي ، بي اعتنا به منافع و مصالح علياي ملي و ناآگاه و مخالف با موازين متمدن و نورم ها و قوانين بين المللي ، بل اهل دانش درايت ، صلح ، وحدت ملي ، آشنا و متعهد به منافع و مصالح علياي ملي و ارزش های جهانشمول بشري تمدن معاصر مي توانند باشند . فلسفهء اين اصل در آن است كه منطق جنگ در سمت مخالف با منطق صلح قرار دارد ، با سلوك ناشي از عادت آن منطق ، يك مسوءول امور سياست قادر نيست تا منطق زمان صْلح را با حوصله و تولرانس ديموكراتيك بپذيرد.
زعامت سياسي كشور را در مرحلهء كنوني تن ها كسي ميتواند برعهده بگيرد كه در جنگ برادركشي سهيم نبوده و مظهر روشن آرزومندي های شريفانه مشترك مردم ستمكشيدهء افغانستان از هر قوم و تبار ، زبان و مذهب و سمت و منطقه باشد .
در افغانستان كنوني تن ها حكومتي مي تواند وظايف خود را در امر حياتي عبور از جنگ ، ناامني ، استبدادو ويراني به صلح ، امنيت ، مردمسالاري و آباداني ، موءفقانه تحقق بخشد كه متصديان آن به اين امر نه تن ها باورمند و وفادار باشند ، بل دانش ، م هارت ، بردباري ( تولرانس ) و هنر تحقق چنين وظيفهء سرنوشتساز را نيز داشته باشند . اعضاي همچو حكومتي نه تن ها بايد بالنسبه با اصول و موازين بنيادي تمدن معاصر بشري ـــ آزادي ، برابـــري ، عدالت ، متن و روحيهء اعـــلاميــــــهء جهاني حقــوق بــــــشــــــر و از جـــــمله تساوي حـــقــــوق زن و مرد و ساير موازين جهانشمول ديموكراسي ــ آشنايي و باور داشته باشند ، بل جامعهء افغاني را با همه مشخصات آن و از جمله تنوع قومي ، زباني و مذهبي آن نيز بشناسند ، افغانستانشمول فكر كنند و از بيماري های تعصب ، تبعيض و امتياز قومي ، زباني ، مذهبي و سمتي فارغ باشند و از افراطه ها و تفريط ها به دور. البته وقتي در مورد معايري مانند شناخت از موازين بنيادي تمدن معاصر بشري صحبت ميكنيم ، منظور يك شناخت حداقل كافي است نه سطح مثلاً روشنفكرانهء غربي .
به هر رو ، چنين شخصيتي هایي خوشبختانه در ميان افغان ها ـــ برخاسته از هر قوم ، مذهب ، زبان و منطقه ــ وجود دارند ، بنأً تركيب اعضاي حكومت ــ به علاوهء مشخصاتي كه قبلاً برشمرديم ــ بايد طور تقريبي طيف تنوع قومي ، زباني ، سمتي و مذهبي را نيز بازتاب دهد و از اين جهت نيز مظهر هرچه روشنتر وحدت ملي باشد.
در اين ميان تدوير يك لويه جرگهء اضطراري كه تمثيل حد اقل آرزو های مردم دردديدهء كشور را تأمين كند ، امر ضروري پنداشته مي شود. تدوير همچو لويه جرگهء حالت اضطرار بر دوش شوراي عالي خواهد بود كه تحت زعامت شاه سابق تعيين و برگزيده مي شود . " شوراي عالي افغانستان " نه تن ها اصول وحدت ملي و همبسته گي سرتاسري مردم كشور را كه در اثر ضربات جنگ و بحران 23 ساله معروض به فروپاشي و نفاق ناشي از اعمال دشمنان و بيگانه گان شد ، در نظر خواهد گرفت ، بل در تدوير و گزينش لويه جرگهء اضطراري نيز سهم اساسي خواهد داشت . لويه جرگه به تعيين حكومت عبوري مي پردازد. موعد كار و فعاليت حكومت متناسب به حجم پروبلم ها و وسعت كار خواهد بود. تشخيص اعادهء نسبي شرايط به منظور تشكيل يك پارلمان انتخابي و حكومت مولود همچو يك پارلمان ، تماماً از طريق قانون اساسي تصويب شدهء قبلي به وسيلهء لويه جرگهء عادي زمان صلح ، پيشبيني خواهد گرديد.
كساني كه در حكومت عبوري سهم مي گيرند ، از نظر حقوق يك سيستم متكي بر ديموكراسي نبايد در سازمان های سياسي دولت آينده داراي مقام عالي دولتي باشند.
دولت آينده بايد از نماينده گان واقعي نژاد ها ، اقوام و سمت ها ، بدون تبعيض جنسي ، زباني و مذهبي بايد متشكل گردد.
در تمام مراحل اين روند ، جرايد و مطبوعات بايد آزادانه فعاليت كنند و روشنفكران نقش اساسي خود را در دولت آينده و در امر تبليغ حقوق بشر ( اعم از زن و مرد و كودك ) و اصول ديموكراسي ، عدم تبعيض ، عدالت ، آزادي و مساوات بازي كنند . سازمان ها و احزاب سياسي و نيز انجمن ها مهمترين نقش در امر تنوير افكار عامه و اتخاذ تدابير سالم را بر عهده دارند تا همشهريان با استفاده از ديموكراسي ، در نحوهء برخوردخود با مسوءولان دولت از افراط و زياده روي كار نگيرند و به خصوص زمينهء سوإاستفاده را به دشمنان افغانستان فراهم نسازند.
دولت ، بايد خود را عميقاً مسوءول بداند تا از فعاليت خود حساب بدهد و موءافق با موازين و روحيهء ديموكراسي ، مخصوصاً تولرانس ( بردباري و حوصله ) كافي در برابر انتقاد قانوني و آزادي هموطنان از خود تبارز دهد .
حميد عبيدی: شكي وجود ندارد كه شخصيت های داراي مشخصات مورد نظر ، كم از كم در شمار حداقل كافي براي تشكيل حكومت عبوري و تصدي پست های مهم در سطح مركز و ولايات ميان هموطنان وجود دارند. و امّا ، مسألهء مهم اين است كه اين حكومت را كي بايد تشكيل بدهد و چه گونه زمام امور را در افغانستان در دست بگيرد ، در حالي كه حتي طرف بسيار ضعيفتر از نظر نظامي نيز پذيرش هرگونه طرحي را به ارضاي اشت هایش در سهمگيري در حكومت آينده ، مشروط مي سازد ؟
احسان روستامل:  قناعت و اعتراف شريفانه در امر پذيرش دانش ، تجربه و معلومات تكنيكي و مسلكي ، شرايط اساسي آغاز كار در يك افغانستان نوين است. آناني كه عمر و توان جسمي و رواني خود را در طي ساليان جنگ در خدمت آزادي و سربلندي كشور خود قرار دادند ، نبايد مقام عالي فداكاري های خود را در برابر اخذ پاداش مادي ( كسب چوكي و سهمگيري در قدرت ) معاوضه كنند. از همچو حركت طمع كارانه نتايج شومي در كشور ما پديد آمد و صد هاهزار افغان نابود و بخش بزرگي از هستي مادي و معنوي ما به تباهي رسيد.
مجاهدين و غازيان واقعي ، نبايد شخصيت و مقام خود را با تبارز غرور و خودخواهي ( خداي ناخواسته ) جريحه دار بسازند. بايد در نظرداشت كه اين وظيفهء روشنفكران است تا خواسته های بخش های گوناگون جامعه را به گونهء معقول و با زبان و قلم مورد توجهء مسوءولان امور دولت قرار دهند و از حقوق و خواسته های عادلانهء شان از طريق سازمان های اجتماعي با اتكا به عدالت و انصاف دفاع كنند.
به هر رو ، قدرت نظامي نبايد محك كسب سهم متناسب در حكومت باشد و حل مسايل نبايد از طريق توسل به زور اسلحه جستجو شود . دولت آينده ، آن دولت بي مسووليت ، تبعيض طلب و زورگوي و مغرور سابق نخواهد بود كه آواز ضعيفان را مورد توجه قرار ندهد.
هرگاه خداي ناخواسته قدرت سلاح و تناسب زور محك سهمگيري بيشتر در " غنيمت " دولت شناخته شود ، اين روحيه و نيت عيناً دورهء خونين و تخريبكارانهء تنظيم ها را به ياد مي آورد كه بعد از سرنگوني شوروي اشغالگر سابق ، بساط دهشت و حملات طمع كارانهء چوكي و قدرت را در طي چندين سال ديگر هموار كردند و عامل ظهور طالبان گرديدند. انسان شريف از گذشته بايد پند بگيرد و حقوق و عدالت را از جامعهء شريف و با وجدان به كومك روشنفكر آگاه و با دانش جستجو كند ؛ چنين آرزويي مي تواند از مجراي سازمان های اجتماعي به هدف نزديكتر گردد. بناً ، دولت بايد زمينهء ايجاد ، گسترش و فعاليت مثمر چنين سازمان ها را فراهم سازد و به آن ها كومك كند.
 

***


مصاحبه با محترم آصف آهنگ

توضيح آسمايی : آقای آصف آهنگ سولات را که برای شان ارسال شده بود به طور مجموع پاسخ گفته اند که اينک نظر شان را به نشر می رسانيم.

***
- در لحضاتي كه اين پرسش مطرح مي گردد ، قدرت های بزرگ و نيز كشو های همجوار با افغانستان ، اعلام ميدارند كه عمر رژيم طالبان در افغانستان ديگر رو به پايان است . در عين زمان يگانه نيروي مسلح حاضر در ميدان كه با طالبان در جنگ است ، همانا اتحاد شمال است. آيا اين اتحاد را ميتوان يك بديل پذيرفتني يا لااقل قابل تحمل و يا در صورت بهتر با آن موازنه يي كه در توافق روم مدنظر گرفته شده به حيث شريك برابر در يك حكومت ايتلافي عبوري قبول نمود ؟
آصف آهنگ:  من نيز بر اين باورم كه عمر دولت پوشالي طالبان ديگر خاتمه يافته است . امريكا پس از سال ها گوشه گيري و موءافقت مسكوت با نظر خصمانهء دولت پاكستان عليه كشور رنجديدهء افغانستان ، پس از حملات تروريستي 11 سپتامبر متوجه خطاي خود شد . اميدوارم هدف ن هایي سياست نوين امريكا در مورد افغانستان تأمين صلح ، ثبات و آرامش در افغانستان ، تشكيل دولت داراي پايه های وسيع و دموكراسي باشد.
اين كه ميگوييد يگانه نيروي مسلحي كه در مقابل طالبان ميجنگد نيروي شمال ميباشد ، اين حرف درست نيست. در نيرو های شمال قوت های حاجي عبدالقدير از مشرقي و اسماعيل خان از هرات و پس از بيانيهء شاه سابق در سراسر مملكت مردم بر ضدطالبان برخاسته اند. اكثريت خاموش مردم افغانستان كه اسلحه نداشتند از ستم همه گروه های در گير در منازعهء اين 23 سال اخير نظر به اعمالي كه انجام داده اند ـــ چه اعمال كمونيست ها ، و چه هم به اصطلاح مجاهدان ساخت پاكستان ، ايران و عربستان سعودي و صدالبته كه طالبان ـ نفرت دارند. مردم افغانستان خوا هان هيچيك از اين قوت های به اصطلاح شمال و جنوب و شرق و غرب نيستند. آنان هركدام امتحان خود را داده اند و خاطره های تلخ و تكان دهندهء دورهء اقتدار شان را مردم افغانستان هيچگاه فراموش نخواهند كرد. فراتر از آن مردم افغانستان هيچ نميخواهند تا هيچيك از سرمه های آزمودهء رژيم های سه دههء اخير را بار ديگر بيازمايند. مردم افغانستان از شنيدن كنفرانس روم و حمايهء امريكا از يك دولت داراي پايه های وسيع و دموكراسي كه حق حاكميت مردم را تحقق بخشد ، حمايت تام دارند . صلح ، دموكراسي ، آرامش ، امنيت ، ثبات و التيام زخم های جنگ و بازسازي گستردهء كشور اين است نياز و خواست مردم افغانستان . تن ها يك حكومت توانا كه به يك دست اداره شود زمينهء اين امر را فراهم ساخته ميتواند ، نه اين كه در هر گذر و ناحيه و منطقه " پادشا هان " غارتگر با تكيه بر تفنگ هر آنچه كه ميخواهند بكنند.
- آيا به نظر شما در مرحلهء كنوني چانسي براي برون رفت از بحران وجود دارد ؟ در صورت سرنگوني رژيم طالبان ، چه نوع حكومتي ، با كدام تركيب و مشخصات و به كدام صورت بايد در افغانستان روي كار بيايد كه بتواند وظيفهء حياتي گذار از جنگ و ويراني به صلح و آباداني و از استبداد به مردم سالاري را تأمين كند و در اين ميان به نظر شما حلقات ، سازمان ها و احزاب دموكرات و روشنفكران چه نقشي ايفا كرده ميتوانند و يا بايدبكنند؟
آصف آهنگ : بله ، به نظر من اين چانس قبل از اين نيز وجود داشت . منظور اين كه اگر پس از آن كه ملت قهرمان افغانستان ابرقدرت شوروي را از پا در آورد ، امريكا افغانستان قهرمان و جنگزده را به دست فراموشي نمي سپرد و زمينهء آن فراهم ساخته ميشد تا تحت نظر ملل متحد در افغانستان حكومت عبوري مورد پذيرش مردم رويكار بيايد و پس از تصويب قانون اساسي حق حاكميت مردم از طريق انتخابات آزاد و عمومي تحت نظارت ملل متحد ـــ فارغ از فشار و ترس از تفنگ به دستان غارتگر ـــ تحقق مي يافت ، در آنصورت بحران افغانستان تا به اينجا كه ديديم نميرسيد و مردم افغانستان نيز بيشتر متحمل رنج ها و ستم های بيشتر نميشدند.
بدون پرداختن به علل مسأله بايد بگويم كه ظاهر شاه ، در سال 1343 با باز كردن راه براي تدوين قانون اساسي جديد و تدوين و تصويب و انفاذ آن ، حق حاكميت مردم را به رسميت شناخت .
به عقيدهء من ، قانون اساسي 1343 با تغيير چند ماده بهترين قانوني ميتواند شود كه زمينه و امكان برآورده شدن نياز ها و خواسته های مردم ما را فراهم آورده ميتواند. البته كه بايد قوانين متمم مانند قانون اجتماعات و احزاب و مهمتر از آن قانون تقسيمات و تشكيلات اداري كشور نيز بايد بوجود آيند و در تقسيمات اداري كشور ــــ ولايات ، ولسوالي ها و علاقه داري ها ــــ با توجه به نياز های واقعي و بدون تبيض و امتياز اصلاحات لازم به وجود بيايند. همچنان در قانون انتخابات نيز بايد معيار نفوس در نظر گرفته شود. اين نكتهء اخير را به خاطري افزودم كه در گذشته تقسيمات اداري كشور و قانون انتخابات كاستي های بسيار داشتند . در اين رابطه شايد تذكر يك مثال گوشه يي از اين كاستي ها را بهتر روشن ساخته بتواند : در انتخابات دورهء 12 شورا وكيلي به پارلمان راه يافت كه تن ها هجده راي كسب كرده بود. و اين خنده آور بود. طبعاً براي سلامت نظام سياسي آيندهء كشور همچو كاستي ها بايد رفع شوند و نيز در سيستم سياسي كشور و از جمله در انتخابات بايد جايگاه خاص خود را بيابند . چون در هر حزب شيعه و سني و فارسي زبان و پشتو زبان و ... شامل خواهند بود در همچو سيستمي زمينه براي تفرقه و نفاق قومي ، زباني ، مذهبي و سمتي كه دشمنان كشور ما به آن دامن ميزنند ، نيز باقي نخواهد ماند.

***

سهراب برمكي


اقليت و اكثريت


عنوان كردن اكثريت و اقليت در معني نژادي ، قومي ، زباني و مذهبي و ارايه هرگونه طرحي براي تعيين نظام سياسي و تركيب ارگان های دولتي و يا هر نهاد ديگر از اين ديدگاه و موقف ، ولو از روي حسن نيت نيز باشد ، به خصوص براي كشوري مانند افغانستان حلال مسايل و مشكلات نخواهد بود.
اگر حكومات كشور های همسايه در نقش دايه های مهربان تر از مادر در اين روز ها چنين كاري را مي كنند ، هر افغان آگاه بايد اين را بداند كه منظور از همچو طرح ها ، نگراني و دلسوزي براي اين يا آن بخش جامعهء افغاني نيست ؛ بل منظور دستيابي به منافع نامشروع و خلاف منافع و مصالح علياي ملي مردم افغانستان است. و اگر گروه های سياسي و نظامي افغاني اين كار را مي كنند ، باز تأمين منافع نامشروع خود شان است به طرق نامشروع و در ضديت با منافع ملي.
چنين طرح ها ، به خصوص در حالتي كه ارقام دقيق و قابل اعتماد در دست نيستند ، نه عملي است و نه هم ممكن .
وجود تنوع قومي ، زباني و مذهبي در افغانستان واقعيتي است انكار ناپذير . و امّا ، اگر افغانستان را با شمار كثيري از خطوط مستقيم ، منكسر و منحني هم به صدپارچه تقسيم كنيم ، بازهم اكثر اين واحد ها يك تركيبه نخواهند بود . لذا اگر منظور تأمين حقوق باشنده گان افغانستان به حيث شهروندان متساوي الحقوق باشد ، تأمين اين امر از طريق پيريزي دولت حقوقي ، قايل شدن حقوق برابر قانوني براي همهء شهروندان كشور و منع هرگونه تبعيض و امتياز برا ساس قوم ، زبان و مذهب ، امكان پذير و عملي است.
نگراني ها در مورد اين كه وجود عدم تناسب ها در شمار اهالي و مساحت و شمار حوزه های انتخاباتي ، ممكن است باعث تبعيض و امتياز قومي ، زباني ، مذهبي و سمتي شود ، در صورتي كه انتخابات بر اساس سيستم ماژوريتار صورت بپذيرد ، مي تواند موجه باشد. و امّا ، اگر انتخابات به سيستم پروپارسيونال انجام بيابد ، در اين صورت نه تن ها اين نگراني را به بهترين و مطمين ترين شكل مرفوع خواهد ساخت ، بل امكان بي عدالتي در ميزان آراي احزاب و ايتلاف های انتخاباتي و شمار نماينده گاني كه آن ها مي توانند در پارلمان داشته باشند ، نيز منتفي خواهد شد .
در سيستم پرورپارسيونال ، فهرست كانديدان احزاب و ايتلاف های انتخاباتيي كه ميتواند شامل احزاب ، سازمان ها ، انجمن ها و گروه های فورمال و غيرفورمال ديگر و نيز شخصيت های مستقل باشد ، در تمام قلمرو كشور و يا در چند حوزه بزرگ به رأي گذاشته مي شود . البته اين فهرست ها مي توانند باز و يا بسته باشند . در فهرست های بسته ، مثلاً اگر يك فهرست 10 درصد آرا را به دست آورد و مجموع كرسي های پارلمان مثلاً دوصد كرسي باشد ، بيست كانديد صدر جدول به پارلمان راه مي يابند و در سيستم باز بيست كانديدي كه بيشترين رأي را به دست آورده باشند ، برنده شناخته مي شوند. البته براي اين كه تناسب ا هالي و نيز ساحات كشور بهتر تمثيل شده بتوانند ، مطلوب خواهد بود تا اعضاي ولسي جركه ( نماينده گان مردم ) از طريق پروپارسيونال و اعضاي مشرانو جرگه يا سنا ، از طريق ماژوريتار يا ساحوي انتخاب شوند.
در چنين صورتي اكثريت و اقليت در معني سياسي آن كه به هر رو براي ديموكراسي ضروري اند ، به وجود خواهند آمد و هم در اقليت و هم در اكثريت نماينده گان داراي منشأ های قومي ، زباني و مذهبي گوناگون حضور خواهند داشت.
به همين سان اگر منظور از تحقق دموكراسي ، عدالت و برابري باشد ، اين امر هم در چهارچوب نظام شاهي و هم چهارچوب نظام جمهوري ، مي تواند تأمين شود.
طرح فدراليزم ، بر مبني قومي ، زباني و مذهبي ، باز هم به دليلي كه قبلاً به آن اشاره شد ، در افغانستان نه عملي است و نه مفيد و در شرايط كنوني به چيزي جزء استبداد و هرج و مرج ملوك الطوايفي نخواهد انجاميد. البته سپردن امور محلي از سطح روستا ، تا هر ناحيهء هر شهر و از سطح هر علاقه داري و ولسوالي تا به شهرها ولايت ، امريست ممكن ، عملي و مفيد. و به اين ترتيب مي توان هم دولت قوي مركزي براي ايفاي وظايف سراسری ملي داشت و هم ارگان های قوي و توانا براي حل مسايل محلي.
به هر رو ، اگر با عادي شدن اوضاع و رشد آگاهي و فرهنگ سياسي ، روزي در شرايط ديموكراسي ، بخش قابل ملاحظه يي از نيرو های سياسي خواستار ايجاد نظام فدرالي گرديدند ، مي شود اين مسأله را به ريفراندوم گذاشت و نتيجهء آن را محترم شمرد و واجب الاجرا.
خلاصه اين كه اگر هدف برون رفت از بحران ، تحقق رسته گاري و تأمين فرداي بهتر باشد، با اتكا به دانش و خردو واقبيني و احساس مسووليت ، مي توان براي هر مسأله يي راه حل مسالمت آميز ، عادلانه ، منطقي و موُثري را جستجو كرد و دريافت نمود.
***

اركانحرب عبدالرحيم مستغني

نگاه كوتاهي به
مسايل دفاع ، امنيت ملي
و نظم عامه
در مرحلهء عبور
از جنگ به صلح


طوري كه همه ميدانند ، قواي مسلح كشور از بيخ و بنياد فروپاشيده و از ميان رفته است. در كشور تن ها گروه های مسلح وابسته به تنظيم ها ، احزاب و افراد گوناگون وجود دارند . اگر اميدواري براي روند تشكيل دولت موءافق به ارادهء مردم و در مجموع روند دستيابي به وفاق ملي براي امر حياتي احياي افغانستان آزاد مستقل ، داراي حاكميت ملي ، افغانستان متحد ، يك پارچه و داراي تماميت ارضي عملاً به جريان افتد ، در آن صورت در كنار اين روند سياسي ملي كه طبعاً در شرايط كنوني مستلزم فضاي تفاهم گستردهء بين المللي متناسب نيز است ، امر تشكيل هسته های بنيادي ساختار هاینظم و امن عامه و دفاع و امنيت ملي نيز مقدور خواهد شد . به اين منظور ميتوان مراتب آتي را پيشن هاد نمود :
1- تشكيل ارگان عالي رهبري قواي مسلح :
- شوراي نظامي به حيث عاليترين مرجع تصميم گيري در امور دفاع و امنيت ملي تحت رياست رييس دولت به حيث سرقوماندان اعلاي قواي مسلح .
- تشكيل واحد كوچك امّا موإثر مطالعاتي ، ارتباطي و اداري جهت تسهيل كار شوراي نظامي و سرقومنداني اعلي قواي مسلح .
2- پيريزي تشكيلات كوچك اما موءثر براي وزارت دفاع ملي
3- ايجاد يك ادارهء اطلاعاتي كوچك ، امّا موءثر .
4- پيريزي تشكيلات جديد براي پليس
5- پيريزي تشكيلات جديد براي كنترول سرحدات
البته تشكيلات و وظايف ارگان های شامل در فقرات 2 تا به 5 بايد پس از مطالعات لازم توسط گروه مشاوران مسلكي شوراي نظامي ، توسط آن شورا تصويب گردد.
از نظر من ، در هنگام حل مسايل بالا ، بايد اين واقعيت ها را در نظر داشت :
- به روايت تاريخ نظامي كشور مان ــــ به خصوص از قرن 18 به بعد ــــ بيشتر قوت های داوطلب برخاسته از ملت به امر دفاع از كشور در برابر متجاوزين خارجي ، پرداخته اند.
- ظرفيت های اقتصادي بالفعل موجود در كشور و يا آنچه كه در آيندهء نزديك ميتواند مورد بهره برداراي قرار گيرد ، بسيار بسيار محدودتر از مرحلهء پيش از كودتاي ثور سال 1357 است و ميتوان گفت كه منابع داخلي براي تأمين بودجهء احياي ساختار های دولتي دفاع و امنيت ملي به صفر تقرب كرده اند.
- با توجه به تفاوت فاحش در سطح توانايي های اقتصادي ، علمي و تخنيكي كشور ، در مقايسه با كشور های همجوار ، امر دفاع و امنيت ملي از طرق متعارف ، در آيندهء نزديك بسيار بسيار دشوار به نظر مي رسد.
- چون ساختار های قبلي قواي مسلح منظم كشور از بنياد فرو پاشيده اند ، لذا ناگزير از تركيب افراد همين گروه های مسلح موجود و كادر و پرسونل قواي مسلح منظم قبلي بايد به پيريزي ساختار های منظم نظامي پرداخت و هستهء اردوي ملي را ايجاد نمود.
- در كشور تعداد افرادي كه با اسلحه ، تخنيك و تأكتيك محاربوي آشنايي دارند كم نيستند. ده هاهزار نفر در مراحل مختلف در جنگ به حيث سرباز ، سر گروپ و قومندان سهم گرفته اند. تجاربي كه از نظر نظامي و حتي سياسي بسيار با ارزش اند در اين عرصه انباشته شده اند. و امّا ، بزرگترين مشكل اين است كه طي ساليان متمادي جنگ عقول و قلوب افغان ها نيز نخست به نام ايديولوژي ها و سپس با فتنه های برانگيختن اختلافات قومي ، زباني ، سمتي و مذهبي آماج حملات پيهم و شديد بوده اند. بناءً امر تنوير ذهنيت ها براي مرفوع ساختن اثرات فكري ، رواني و عاطفي دورهء بحران و احياي روحيهء همبسته گي و وحدت ملي در ميان تمام مردم و به خصوص پرسونل قواي مسلح منظم آيندهء كشور ، امر حياتي به شمار ميرود. تحقق اين امر در صورت انكشاف روند سياسي در مسير مطلوب كه در ابتدا به آن اشاره شد ، برغم همه دشواري های احتمالي ، ممكن و قابل تحقق است.
- مشكل بزرگ ديگر مسألهء آماده گي رواني و فكري افراد شامل در گروه های مسلح موجود ، براي آگاهي از مقررات نظامي و پذيرش دسپلين نظامي است و ترك پنداشت ها و عادات خلاف آن .
با توجه به مراتب بالا ، به نظر من بهتر است تا زعامت سياسي آيندهء كشور ، براي امور تأمين امنيت ملي و بين المللي افغانستان ، يك نظريهء معقول ، منطقي و عملي سياسي را مطرح كند. در اين رابطه به خصوص براي مراحل عبور از جنگ ، بي ثباتي و بي امني به صلح ، امنيت و ثبات و بازسازي كشور ، از نظر من چند نكته حايز اهميت است :
- توجه به كسب تضمين معتبر بين المللي در مورد تأمين امنيت خارجي كشور در برابر مداخله، دست درازي و تجاوز احتمالي خارجي ؛
- تأمين چنان همسويي كليه نيرو های صلحدوست و آگاه و به درجهء اول نخبه گان جامعه كه بتواند استفاده از حداكثر توانايي های همه نيرو های سازندهء جامعه را به نفع توسعه ، تعميق و تقويت روند صلح و گشايش راه به سوي مردمسالاري با كسب توافق و پشتيباني مردم ممكن سازد ؛
- توجه به شكل دهي چنان وفاق ملي كه ن هایتاً بتواند امر نفي اجتماعي خشونت و استفاده از اسلحه در حل مسايل را تأمين كند.
توأم با نكات بالا كه بيشتر ماهيت سياسي دارند و بايد با ابزار و شيوه های سياسي حل و فصل شوند ، بايد از همين اكنون مطالعات روي جنبه های اختصاصي و مسلكي پيريزي قواي مسلح منظم كشور ، با توجه به شرايط ظرفيت ها و محدوديت هایي كه قبلاً به آن ها اشاره شد ، روي دست گرفته شود.
به هر رو ، به نظر من ، پيريزي قواي مسلح منظم در افغانستان نميتواند از خط يكجاسازي و ادغام ميخانيكي گروه های جداگانهء مسلحي كه به روند صلح مي پيوندند ، عبور كند . يكجا سازي و ادغام ميخانيكي ، مشكل آفرين خواهد بود و اين امكان را باز خواهد گذاشت كه نيرو ها و گروه های سياسي براي دستيابي به اهداف شان در برابر دولت و در برابر همدگر ، باز هم از گروه های مسلح قبلاً وفادار به خود در قواي مسلح استفاده كنند و ميزان قوت و نفوذ در قواي مسلح ، معيار موقف و نقش گروه های سياسي قرار گيرد ، نه ميزان محبوبيت ميان مردم از طريق ارايهء برنامه های سازنده و موءثر و خدمت به مردم و بالنتيجه ميزان كسب رأي در انتخابات .