درد مشترک - درمان مشترک

(فراخوان آسمایی)

اگر جریان بحث و تبادل نظری را که با نشر « اعتراض لطیف ناظمی و رهنورد زریاب بر  برنامهء مورخ   سوم مارچ سال 2007 ، تلویزیون خراسان»  ،  آغاز شد و تا نشر نوشتهء  «من درد مشـــــــترکم»  در پاسخ به   نوشتهء آقای کاندید اکادمیسین سیستانی زیر عنوان « با کسی که با افغان و افغانستان دشمنی نورزد، دشمنی ندارم » ، در آسمایی ادامه یافت توجه کنیم ، دیدن این که در نتیجهء آن به جای زهرآگین ساختن بیشتر روابط میان روشنفکران و فرهنگیان افغان، زمینه برای حرکت در جهت تفاهم سازنده و امید بخش فراهم شده است، چندان دشوار نیست. به باور ما جهات مثبت این تبادل نظر را می توان چنین برشمرد:

-  ابراز نظر روشن و مشخص ساختن دیدگاه ها و مطالبات از سوی تمام جوانب و گذشتن از تعارفات دست و پاگیر  و حاشیه روی های بیجا و سرپوش گذاشتن بر مسایل  ؛

- مطرح نشدن خواسته های  ناشدنی ؛

-  زیر پرسش نبردن آزادی اندیشه ، وجود  تنوع اندیشه یی  و حقوق قانونی فردی و جمعی؛

- موجودیت اراده و حسن نیت برای درک درست گفته های طرف مقابل ؛

- نگهداری کامل عفت کلام ،  درک کامل حساسیت ها و حرمت به شخصیت طرف مقابل بحث ؛

- همهء طرف ها بر ضرورت پذیرش یک سلسله ارزش ها و موازین بنیادی تأکید داشتند و در این مورد به توافق هم رسیدند.

در این میان البته آن چی که قابل ستایش میباشد  این است که استاد ناظمی و استاد رهنورد زریاب در برابر تمام ماجرا با خونسردی و سنجش معقول برخورد کردند و نخواستند تا با تندی متقابل بر آتشی که گمان می رفت به قصد توطیه افروخته شده باشد،  نفت بپاشند. به همین اندازه هم شهامت جناب کاندید اکادمیسین اعظم سیستانی در خور تمجید است که پس از نشر نوشتهء استاد لطیف ناظمی و نیز درک ماهیت توطیه ، سخنانی را که در مورد آقایان لطیف ناظمی و رهنورد زریاب ، پس از نشر آن برنامهء تلویزیونی گفته بودند، با کلمات روشن و کاملاً رسا  پس گرفتند : «...من سخنانی را که به آدرس آقایان لطیف ناظمی و رهنوردزریاب گفته ام ، پس میگیرم و از هر دو نویسندۀ بزرگوار کشور برادرانه پوزش میخواهم»- به گفتهء استاد لطیف ناظمی « و چنین کنند بزرگان...».  درست با توجه به همين گام آقای سیستانی است که  آقای کاوه « شفق» آهنگ، در نوشتهء دومی شان که باز هم  زير عنوان «من درد مشـــــــترکم»  نشر شده است،  خطاب به آقای سیستانی نوشته اند:  « ... نوشتهء شما ...  نشان دهندهء بزرگواري و حد روشنفکري شما است. ايکاش همه روشنفکران ما اين جرأت اخلاقي را داشته باشند و خردمندانه از در تفاهم به گفتمان هاي سازنده بپردازند تا عرصه بر تبارگرايان تنگ و تنگتر گردد...» ؛ و  آن نوشته را چنین به پایان برده اند: «  ... با ذکر جملاتي از  نوشتهء شما...  که انديشهء مطروحه در آن ها را مي پسندم اين مقالت و اين صحبت را پايان يافته اعلام ميکنم و نتيجه گيري آن را به خواننده گان آگاه واگذار مي شوم:  « در افغانستان هر که زنده گي ميکند، به هر قوم و هر زباني که تعلق دارد، و در هر محلي که زنده گي ميکند، صرف نظر از زبان و نژاد و مذهب، اولاً انسان است و ثانياً افغان و بنابرين داراي حقوق و مکلفيت هاي مساوي اند. هيچ قومي بر قوم ديگري وهيچ زباني بر زبان ديگري رجحان ندارد. همه در برابر قانون از وقار و ارزش مساوي برخوردار اند و لازم و ضروري است تا به فرزندان خود بياموزيم که خود را فرزند اين آب و خاک بشمارند ...».

***

دفاع از دو تن از شخصیت های بزرگ فرهنگی کشور که به ناحق در مظان اتهام قرار داده شده بودند ، و نیز تقدیر از یک گام شجاعانهء شخصیت  سرشناس فرهنگيی که در طرف دیگر قضیه قرار داشتند، هیچ کدام به معنای آن نیست که آنان با همدیگر و یا ما با آنان در همه موارد به توافق دست یافته ایم و دیگر هیچ اختلاف نظری باقی نمانده است. هدف ما هم این نبود  و  نه هم  چنین چیزی در فضای آزادی و دموکراسی ممکن است. و باز ولو به فرض محال اگر چنین وحدت نظری ممکن هم باشد ، الزاماً مفید نخواهد بود. به نظر ما تظاهر به این که اختلاف نظری وجود ندارد ، به حل مسایل هیچ کومکی نمی کند؛ برخلاف بسیار مهم است تا روشن بسازیم که با کی روی چی مسایلی و به کدام دلایل اختلاف نظرداریم؛  ولی در عین زمان  با وجود این اختلافات بتوانیم به گفت و شنود ادامه بدهیم و در  تحقق موازين و ارزش های بنيادی، حاضر به همکاری با همدیگر باشیم .

در این جا لازم است تذکر بدهیم که اگر نیروی های سیاسی و سیاستمداران خردگرا و مسوولیت پذیر ناگزیر اند تا مطابق به ایجابات سیاست عملی ، دست به اییتلاف ها بزنند و با شرکای اییتلافی شان- و حتّا ، با مخالفین اندیشه یی و سیاسی شان- برای حل عملی مسایل، به گذشت های متقابل و مصالحه ها حاضر شوند، برخلاف روشنفکران و فرهنگیان نیاز ندارند به چنین روش هایی متوسل شوند؛ بل باید نشان بدهند که به رغم داشتن  اختلاف نظرهای جدی می توانند با هم به گفت  شنود سازنده بپردازند و ثابت بسازند که تنوع اندیشه یی را می پذیرند و در برابر دگراندیشان بردبار هستند. روشن است که بردبار بودن نيز حد و مرزهایی دارد. نمی شود با کسانی که آگاهانه از مواضع نژادباورانه ، جنگ افروزانه و ضد انسانی سخن می گويند و در جامعه تخم نفرت می کارند و  يا هم بر حيثیت و کرامت انسانی تعرض می نمايند و از قواعد روشن گفت و شنود متمدن شانه خالی می کنند،  به گفت و شنود نشست و نام آن را بردباری نهاد.

***

آیا امکان آن موجود است تا از این تجربه در مقیاس گسترده تری بهره گرفت و بحرانی  را که در روابط میان روشنفکران و فرهنگیان افغانستان حاکم است ، برطرف ساخت؟

به باور ما به پرسش بالا می توان پاسخ مثبت داد و باید قادر شد تا به این مهم دست یافت.  و می توان در این راه گام به گام پیش رفت اگر ما روی برخی ارزش ها و موازین بنیادی  به توافق برسیم  و از جمله بپذیریم که:

-  همه شهروندان افغانستان با هم برابر و دارای حقوق برابر قانونی اند و  آن ها را به شهروند درجه اول و دوم و درجه چندم تقسیم نکنیم ؛

-   به هیچ نوع  تبعیض و امتیاز تباری  میدان ندهیم و تحت این یا آن عنوان در صدد تفوق طلبی قومی،سمتی، زبانی و « فرهنگی» برنیایيم؛

-   احکام قانون اساسی در مورد زبان های افغانستان را بپذیریم؛

-   بحث در مورد مسایل دارای ماهیت علمی را به کارشناسان دارای صلاحیت علمی لازم محول نموده و آن ها را سیاسی نه کرده و به سلاح سیاسی مبدل نسازیم ؛

-   تنوع قومی، زبانی و فرهنگی جامعهء افغانی یک واقعیت موجود است و  خواهی نخواهی  بر  فرهنگ ملی تأثیر می گذارد و به همین جهت این فرهنگ باید  در فضای دموکراتیک و جذب دستاوردهای خرده فرهنگ های همه بخش های این طیف تنوع و نیز ارزش ها و دستآورد های فرهنگ معاصر جهانی، شکل بگیرد ؛

رشد  و انکشاف متوازن کشور   برای فایق آمدن بر مشکلات کنونی حایز اهمیت زیاد است و در همین راستا  رشد و انکشاف سریعتر  مناطق  شدیداً عقبمانده و نیز جنگزده باید در الویت قرار داده شوند .  

به باور ما با برخورد دموکراتیک،عادلانه و مسوولانه با  تنوع اتنیکی ، زبانی و مذهبی در افغانستان ، این تنوع دیگر منبع تشنج  نه ، بل منبع غنای جامعهء افغانی خواهد شد؛ و ما خواهیم توانست آفت بزرگ « ايدز  ذهنی»  را که مانع از بسيج توانایی های جامعه در راه  غلبه بر بحران و مقابلهء موثر در برابر موانع و مخاطرات گوناگون می گردد ، ریشه کن سازیم. و اما برای دستیابی به این هدف بزرگ باید دایرهء گفت و شنود  را توسعه بدهیم و آن را به گام به گام  و با جلب پیوستهء نماینده گان با صلاحیت حلقات و گروه های گوناگون روشنفکری و فرهنگی  به  یک گفت و شنود بین الافغانی مبدل بسازیم. طبعاً وقتی ما از گفت و شنود بین الافغانی سخن می گوییم نمی توانیم بگوییم که ما حاضر نیستیم با این و یا آن  حلقات و گروه ها  وارد گفت و شنود شویم. به باور ما-حتّا- اگر حلقات و گروه هایی که تا به حال از شیوه ها و  ابزار جنگ روانی در برابر همدیگر و در برابر دیگراندیشان ، استفاده می نمودند و یا هم خودشان را یگانه و آخرین مرجع حقیقت می شمردند و یا هم از موازین بحث متمدن تخطی می ورزیدند ، حاضر شوند تا ارزش ها و اصول بنیادیی را که به آن ها کوتاه اشاره نمودیم ، بپذیرند و رعایت کنند، نباید مستثنا قرار داده شوند.  آسمایی علاقه مند است تا میزبان چنین گفت و شنودی باشد. و همه شخصیت ها ، حلقات و گروه هایی که خواهان اشتراک در این گفت و شنود باشند ما از اشتراک شان استقبال خواهیم کرد.

ما در آسمایی روشن ساخته ایم که :

- هدف از گفت و شنود نه تشديد رويارويی ها ، جبهه گيری های دشمنانه و توسعه و تکثیر سوتفاهمات، بل روشن ساختن مسايل و دشواری ها، توسعه و تعميق درک متقابل، رفع سوتفاهمات  و يافت راه حل برای مسايل و دشواری های موجود است؛

- حاضر نیستم تا مطالب رسیده با نام مستعار منتشر بسازیم - به ويژه مطالبی که در آن اشخاص حکمی و یا حقوقی بدون ارایهء سند و مدرک موثق مورد اتهام قرار گرفته باشند. در رابطه به نام مستعار یک استثنا را پذیرفته ایم : اگر کسانی فکر می کنند که به خاطر افشا کردن برخی حقایق و اسناد ممکن است جان خود و یا خانوادهءشان در افغانستان مورد خطر قرار بگیرد، در این صورت ما نام و نشانی اصلی نویسنده را در دفتر آسمایی حفظ و مطلب را با نام مستعار مورد نظر وی منتشر بسازیم؛

- در مباحثه باید نظریات اشخاص مورد نقد قرار بگیرند و نه خود اشخاص ؛

- عدم رعایت عفت کلام ، تعرض بر حیثیت و کرامت انسانی و پرداختن به مسایل شخصی و خصوصی افراد  که چیزی نیست جز  تعرض بر حریم زنده گی شخصی و خصوصی افراد ، خلاف شأن روشنفکر و فرهنگی واقعی بوده و هیچ گاه آسمایی صفحات خود را با این ننگ آلوده نخواهد ساخت؛

- وقتی ما از احترام به حیثیت و کرامت انسانی صحبت می کنیم و از عدم تعرض بر حریم زنده گی شخصی و مسایل خصوصی ، این امر باید عام باشد- هم برای همفکران ما ، هم برای مخالفان فکری و سیاسی ما و هم برای دیگران و دیگران - به شمول زمامداران و حکومتگران کنونی و گذشته و گذشته ها و از جمله برای بدترین آنان. در غیر آن ما از آنانی  که سر و مال و ناموس مخالفین اندیشه یی شان را مباح می شمارند، فرقی نخواهیم داشت- مگر در ظاهر دریشی پوش بودن ما ؛

وقتی یک نشریه  اتهامات  بی بنیاد علیه دیگران را نشر می کند- آن هم از قلم یک شخص مجهول الهویه - ناگزیر خود در مظان اتهام قرار می گیرد و با گفتن این که نویسنده خود مسوولیت نوشته اش را دارد ، نمی تواند از زیر بار مسوولیت فرار کند.

- همه کسانی را که خود را افغان می دانند  و فرزند مادر وطن واحد مان افغانستان ، یک برابر هموطن خود می دانیم  و خود را بیشتر از کس دیگر و یا کس دیگر را بیشتر از خود افغان و یا دارای حقوق به خصوصی نمی دانیم ؛ و امّا ، تا جایی که به بحث روی مسایل علمی و تخصصی ارتباط می گیرد ، طبعاً  به نشر مطالبی که توسط کارشناسان همان عرصه نوشته شده باشد ارجحیت قایل هستیم و امّا ، در عین زمان حق هر هموطن را برای ابراز نظر در مورد مسایل کشور و جامعه اش محترم می شماریم.

در فرجام بار دیگر تأکید می ورزیم که همه شخصیت ها ، حلقات و گروه هایی را که خواهان اشتراک در این گفت و شنود باشند ما از اشتراک شان استقبال خواهیم کرد.

ما بر این باور هستیم که این گفت و شنود باید به رفع و ریشه کن کردن  تنافر  کومک کند و نه این که به رویارویی های دشمنانهء نو بینجامد؛ به همین جهت  آسمایی بلندگوی مخالفت با افراد و گروه های معیین نخواهد شد و طوری که قبلاً تأکید به عمل آمد کوشش ما در  این جهت خواهد بود تا  دایرهء گفت و شنود  را توسعه بدهیم و آن را به گام به گام  و با جلب پیوستهء نماینده گان با صلاحیت حلقات و گروه های گوناگون روشنفکری و فرهنگی  به  یک گفت و شنود بین الافغانی مبدل بسازیم.

***

لینک مطالب مرتبط:

  1.  اعتراض لطیف ناظمی و رهنورد زریاب بر « تلویزیون خراسان»

    تاریخ نشر 05.03.2007

  2.  کاوه شفق آهنگ : من درد مشترکم

    رسيدن به آسمايی: 20.03.2007 ؛ نشر در آسمايی: 21.03.2007

  3. حميد عبيدی : در مورد طاعون طالبی و « ايدز  ذهنی»

    تاريخ نشر : 03.01.1386 . مطابق به 23.03.2007

  4. ا. سیستانی: در پیوند با نوشتۀ"من درد مشترکم"

    تاريخ مواصلت به آسمايی:26.03.2007، ساعت 15:16:29 ؛ نشر :26.03.2007 ؛ ساعت 17:06

  5. لطیف ناظمی : هر کسی از ظن خود شد یار من

    ورود به آسمايی : 27.03.2007 ساعت:15:59:58 ، نشر : 27.03.2007 ساعت:16:35:09

  6. ا.سیستانی: با کسی که با افغان و افغانستان دشمنی نورزد، دشمنی ندارم

    ورود به آسمايی : 27.03.2007 ساعت: 20:36:12 ؛ نشر : 28.03.2007 ، ساعت:10:30:10

  7. کاوه شفق آهنگ: من درد مشـــــــترکم (خدمت جناب آقاي سيستاني)

    ورود به آسمايی : 28.03.2007 ؛ نشر : 29.03.2007
    ***

بخش هایی از جریان گفت و شنودی که با اعتراض جناب لطیف ناظمی و جناب رهنورد زریاب بر بر نامهء « تلویزیون خراسان» آغاز و با گام شجاعانهء جناب کاندید اکادمیسین سیستانی و نامهء کاوه آهنگ به ایشان پایان یافت :

- « ... با درد و دریغ بسیار « گفتار روشنفکری - ملی دموکراتیک» نه تنها جانشین «گفتار حاکم روشنفکری - اتنیکی» نشده است ، بل این بیماری تا سطح منازعات لفظی تند و نفرت انگيز نژادپرستانه، غیرعلمی، غیرمنطقی، غیرمسوولانه ، جنگ افروزانه و ضدانسانی و ضد ملی که دیگر هیچ حد و مرزی را نمی شناسد ارتقا نموده است...»

- « ... این حقیقت روشن است که بحران را نمی توان از همان سطح فکری و فرهنگیی حل کرد که موجب بروز  بحران گردیده است. و در این جا است که روشنفکران افغان باید از خود بپرسند که برای ارتقای سطح فکری و فرهنگی جامعه به مرحله یی که بتواند راه برون رفت از بحران را دریابد و تحقق ببخشد، چی کاری را انجام داده اند و در راه دستیابی به این مأمول به کجا رسیده اند...»

- « ... با تأسف در حالی که تراکم ابرهای سیاه توفانزا بر آسمان افغانستان دوام دارد و در حالی که عناصر و گروه های مسوول در تباهی های گذشته، دارند باز هم به دور هم گرد می آیند تا بتوانند با قوت بیشتر در صحنهء سیاسی افغانستان تبارز کنند، عناصر ، حلقات و گروه های هوادار صلح، دموکراسی، تجدد، ترقی ، عدالت اجتماعی و طرفدار دستیابی به همبسته گی و وحدت ملی ، هنوز نتوانسته اند به خاطر اهداف مشترک ، گام موثری به سوی همدگر بردارند...»

(« بهار بد » يا « بهار بدی »- در مورد طاعون طالبی و « ايدز  ذهنی» )

***

- « ...اينان احساسات مردم را در مقابل هم بر مي انگيزند و عملاً راه تجزيه مملکت را در اذهان مردم تقويت ميبخشند. درست است که امروز هر که هر چه دلش خواست، مينويسد و کسي نيست که انتقاد سالم نمايد؛ چون مردم از دشنام و تيلفونهاي ناجوانمردانه پيروان گوسفند صفت ميترسند؛ اما، اگر همه دست زير الاشه نشسته و از لجنزارهاي قومي و زباني هر روز شاهد از بين رفتن بيشتر ملت و مملکت خود بنشينيم، فردا جواب نسل آينده را چه خواهيم داد؟ ... »

( «من درد مشترکم»  )

***

-  « ... در افغانستان هرکه زندگی میکند ، به هر قوم و هر زبانی که تعلق دارد، و در هر محلی که زنده گی میکند، صرف نظر از زبان و نژاد و مذهب اولاً انسان است و ثانیاً افغان و بنابرین دارای حقوق و مکلفیت های مساوی اند. هیچ قومی بر قوم دیگری  وهیچ زبانی بر زبان دیگری رجحان ندارد. همه در برابر قانون از وقار و ارزش مساوی برخوردار اند و لازم و ضروری است تا به فرزندان خود بیاموزیم که خود را فرزند این آب و خاک بشمارند ...»

( در پیوند با نوشتۀ"من درد مشترکم" ) 

***

« ... من معتقدم کسانی که زبان را ابزار تعصب و خشونت ساخته اند و بر تفوق و برتری جویی تباری باور دارند بیماران روانی خرد باخته یی بیش نیستند... و کسانی را که زیر حجاب نام مستعار به پخش اندیشه های سیاه شان می پردازند؛ افراد بزدل و ترسومی نامم ...»

- « ... کسی که بیش از بیست کتاب و ده ها مقاله نگاشته است شهامت این را هم خواهد داشت که خلاف واقعیت رقم نزند و از معذرت خواهی هم نهراسد... چنین کنند بزرگان ...»

( هر کسی از ظن خود شد یار من  )

***

-  « ... من سخنانی را که ... گفته ام ، پس میگیرم و از هر دو نویسندۀ بزرگوار کشور برادرانه پوزش میخواهم...»

(با کسی که با افغان و افغانستان دشمنی نورزد، دشمنی ندارم )

***

« ... نوشتهء شما ...  نشان دهندهء بزرگواري و حد روشنفکري شما است. ايکاش همه روشنفکران ما اين جرأت اخلاقي را داشته باشند و خردمندانه از در تفاهم به گفتمان هاي سازنده بپردازند تا عرصه بر تبارگرايان تنگ و تنگتر گردد...»

- « ... با ذکر جملاتي از نوشتهء شما که انديشهء مطروحه در آن ها را مي پسندم اين مقالت و اين صحبت را پايان يافته اعلام ميکنم و نتيجه گيري آن را به خواننده گان آگاه واگذار مي شوم:  « در افغانستان هر که زندگي ميکند، به هر قوم و هر زباني که تعلق دارد، و در هر محلي که زنده گي ميکند، صرف نظر از زبان و نژاد و مذهب، اولاً انسان است و ثانياً افغان و بنابرين داراي حقوق و مکلفيت هاي مساوي اند. هيچ قومي بر قوم ديگري وهيچ زباني بر زبان ديگري رجحان ندارد. همه در برابر قانون از وقار و ارزش مساوي برخوردار اند و لازم و ضروري است تا به فرزندان خود بياموزيم که خود را فرزند اين آب و خاک بشمارند ...»

( «من درد مشـــــــترکم» )

***