12.06.2018
چه مینویسم ، چرا و چه گونه مینویسم و از همسخنانم چه چشمداشتی دارم
من وقتی مینویسم که گپی برای گفتن داشته باشم- گپی که ذهنم عقلانی بودنش را تصدیق کند؛ وجدانم از درستی و حقانیتش مطمین باشد؛ شم سیاسی ام بیان آن را لازمی بداند- چنین گپی را حتا اگر بدانم که شمار کثیری مخالف آن اند، باز هم خواهم نوشت.
خوب طبعاً خوشحال میشوم که شمار هر چه بیشتر همسخنان مطلبی را که منتشر میسازم بخوانند و بپسندند- دروغ میبود اگر خلافش را ادعا میکردم. و اما، این را میدانم که حتا دو انسان آزاد و دارای توان تفکر مستقل نیز نمی توانند در همه موارد توافق نظر کامل داشته باشند - چه رسد به این که همهٔ مردم در همهٔ موارد توافق نظر و آن هم توافق نظر کامل داشته باشند.
من حاضرم با هر هموطنم در فضای احترام متقابل روی مسایل جامعه و وطن مشترک ما و جهان ما بحث و تبادل نظر کنم. بحث و تبادل نظر وقتی معنای مییابد که در آن دارنده گان دیدگاه های گوناگون اشتراک نمایند.
این نیز روشن است که گفت و شنود متمدن مستلزم رعایت یک سلسله اصول قواعد و ارزش های بنیادی است- از جمله منطقی سخن گفتن در موضوع سخن گفتن و مودبانه سخن گفتن.خوب طبعاً من جهانبینی ، آرمان های اجتماعی و دیدگاه های خودم را دارم. من هوادار آزادی، برابری، دیموکراسی ، ترقی ، رفاه، همبسته گی و عدالت اجتماعی هستم. از این نظر با شماری از هموطنان همسویی هایی دارم و یا هم با آنان تفاوت و اختلاف هایی دارم. و اما، من حاضرم از حیثیت و کرامت انسانی و حقوق انسانی و قانونی دگراندیشان و از جمله مخالفان اندیشه یی و سیاسی ام همان گونه پشتیبانی کنم که از حقوق خودم و کسانی که با من همسویی دارند.
در مورد دو گرایش که در این روز ها در افغانستان به نوعی ایدز ذهنی مبدل شد و پای نوشته های من نیز اکثراً سبب بحث های انحرافی میشوند دید خود را به صورت مفصل تر مینویسم :
۱- دینی ساختن سیاست و سیاسی ساختن دین
۲- تبارگرایی ، تبارستیزی و رویکرد تبارگرایانه
در مورد دین
من همیشه مخالف دینی ساختن سیاست و سیاسی ساختن دین بوده ام و آن را آشکارا بیان کرده ام. این موضع من بر دین ستیزی استوار نیست. تاریخ نشان داده است که سیاسی ساختن دین و دینی ساختن سیاست به چه ها و کجاها می انجامد- تجارب تلخ دورهٔ تنظیمی و طالبی هم این حقیقت را به روشنی نشان داده است. تجارب همه کشورهای دیگر اسلامی و همچنان تجربه قرون وسطایی اروپا نیز گواه این واقعیت غیرقابل انکار است.
تمام این تجارب بشری ثابت ساخته اند که دینی ساختن سیاست و سیاسی ساختن دین ، هم دامن دین را به صورت شنیع لکه دار میسازد، هم سیاست را با ناکامی مواجه میکند و هم باعث بدبختی جامعه میشود. از جمله با توجه به همین تجارب میتوان گفت که با خوانش و تجربه فاجعه بار جهادی ، نمیتوان به مبارزه با خوانش و تجربهٔ فاجعه بار طالبی رفت و نیز با این خوانش ها و تجربه های ناکام گذشته نمی توان با ورژن های دیگر و از جمله ورژن داعشی مبارزه کرد.
به باور من مخالفت با اسلام سیاسی زمانی میتواند پشتوانهٔ مردمی کسب کند که اسلام رحمانی به مثابهٔ عقیده و میراث پرپشتوانه و عمیق تاریخی افغانستان دوباره و آن هم در مطابقت با ایجابات و نیازمندی های زمان حاضر احیا گردد.
طوری که میدانیم از برکت اسلام رحمانی افغانی در دو دههٔ اخیر نظام شاهی روند اصلاحات تدریجی ارتقایی و پیشرفت اجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی توسط عموم مردم افغانستان پذیرفته شد و حتا مورد استقبال گستردهٔ مردم قرار گرفت . در آن زمان پیروان اسلام سیاسی نتوانستند مردم را در سمت مخالفت با این اصلاحات بکشانند. شکی نیست که اگر این روند قطع نمی شد، میتوانست رابطهٔ دین ، دولت ، سیاست و فرهنگ را در چهارچوب عقلانی قرار داده و نهادینه سازد. درس های گرانبهای این تجربه میتواند در یافتن راه مهار و نفی بحران بسیار کومک کننده باشد.
در مورد تبار گرایی و تبارستیزی
ديدن طيف وسيع تنوع اتنيکی در افغانستان نياز به ذره بين و دوربين ندارد - اين واقعيت را می توان با چشم ساده هم ديد. این تنوع به خودی خود مشکل آفرین نیست. این تنوع زمانی به مشکل مبدل میگردد که از آن استفادهٔ ابزاری صورت بگیرد. در یک جامعه کثیرالقومی ، به خصوص اگر این جامعه مانند جامعهٔ ما عقبمانده ، جنگ زده و بحران زده باشد، مسایل به ساده گی میتوانند رنگ و رخ قومی کسب کنند. و اما، از نظر من وظیفهٔ روشنفکران و همه عناصر و نیروهای هوادار بهروزی مقابله با همچو گرایش های مخرب است و نه همصدایی با آن. تجارب دردناک گذشتهٔ نه چندان دور- مثلاً: فاجعهٔ بزرگ تبدیل کابل به ویرانه سوخته و قربانی شدن ده ها هزار از شهریان کابل و نیز تجارب تلخ دیگر در مناطق دیگر کشور در دههٔ نود - نشان داده و ثابت ساخته اند، که چنین رویکردهایی فاجعه آور اند و از آن هیچ قومی سودی نخواهد برد.
به باور من، هیچ قومی از اقوام افغانستان دشمن هیچ قومی نیست و نباید باشد. عناصر و گروه هایی که با کارت قومی بازی میکنند در واقع به این وسیله منافع آزمندانه خود را حفظ کنند، نه منافع قومی را که خود را نمایندهٔ آن وانمود میسازند. «تیکه داران» و «مافیا» های قومی (پشتونی، تاجیکی، اوزبیکی، هزاره گی و ... ) به رغم رویارویی ها با همدیگر در واقع از وجود همدیگر سود میبرند و با هر حرکتی سبب تقویه همدیگر میشوند. آنان هر یکی در واقع هم دشمن قوم خود و هم دشمن اقوام دیگر و در مجموع دشمنان منافع همه گانی مردم افغانستان اند.
با آنچه گفته آمد میخواستم بگویم که با رویکردهای تبارگرایانه نه تنها نه میتوان مسایل موجود در جامعه را حل کرد و موفق به برونرفت از بحران و حرکت به سوی مسیر فردای بهتر شد، بل رویکردها و گفتارها و کردارهای تبارگرایانه در برههٔ کنونی به یکی از عوامل مهم تداوم و تشدید بحران و خطر افتادن در پرتگاه یک فاجعهٔ نابودی آور مبدل گردیده است.
تبارگرایی و تبارستیزی در واقع به یک نوع ایدز ذهنی مبدل گردیده است- بیماریی که مانع از بسیج توانایی های ما برای مقابله با خطر میشود و این توانایی ها را روزتاروز کاهش میدهد. از نظر من، مبارزه با این عامل خطر وظیفهٔ هر هموطن آگاه، دورنگر و دارای احساس مسوولیت است.
این را هم میدانم که ما در مناسبات بین الافغانی از جمله در رابطه با نابرابری های اجتماعی مسایل زیادی داریم که باید آن ها را به طور بنیادی و سازنده حل کنیم.این روشن است که در هر جامعه یی گروه های اجتماعی گوناگون در کنار منافع و مصالح مشترک ( منافع و مصالح همه گانی)، منافع گروهی خاص خود را نیز دارند. مطرح کردن این منافع با حفظ ارجحیت منافع و مصالح همه گانی یک امر مشروع است. و اما، مطرح کردن این منافع و خواسته ها به شکلی که در تقابل با منافع و مصالح همه گانی قرار بگیرد، عملی است غیر مسوولانه.
به هر رو ، روشن است که راه به سوی آيندهء بهتر وطن و هموطنان ما ، از مسير چسپيدن و دامن زدن به تعصبات و اختلافات و منازعات قومی ، قبيله يی ، مذهبی ، زبانی و سمتي -چنان که تجربه های تلخ ، خونين و جنايتبار گذشتهٔ نه چندان دور بار ديگر اثبات نمود - نمی گذرد .گذشته ها را نمی توان تغير داد . از گذشته تنها می توان آموخت . نادرست است اگر به خاطر گذشتهء تلخ و خونين ، به هر نام و عنوانی که باشد، امروز و آينده را فدا کرد. آينده در برابر ما قرار دارد و ما حق انتخاب اين آينده را داريم. اين انتخاب ما بايد منطقی ، معقول ، ممکن و به نفع وطن و همهء هموطنان ما باشد.
*
خوب همسخنان گرامی ، آن چه در بالا آمد دید من در مورد برخی مسایل بود. دید شما روی مسایل مذکور ممکن است همسان، همسو ، متفاوت و یا هم متقابل با دید من باشد. واقعیت و به خصوص واقعیت های اجتماعی همیشه ابعاد گوناگون دارند و برای یک انسان دشوار است تا با یک نگاه و حتا با مطالعه و تجسس بتواند همهٔ این ابعاد را چنان که هستند دریابد. در بحث و تبادل نظر سازنده و منطقی میان دارنده گان دیدگاه های گوناگون است که میتوان این واقعیت ها را کاملتر شناخت.من از این متشکرم که در این صفحه حضور دارید، نوشته های مرا میخوانید، و با ورود به بحث در مورد آن ها مرا متوجه ابعاد دیگر مسایل مطروحه و نیز متوجه کاستی ها و اشتباهات در نوشته های من میسازید. همچنان متشکرم که به همسخنان تان در این صفحه – حتا آنانی که با دیدگاه های شان مخالف هستید- با رعایت معیارها و موازین متمدن برخورد مینمایید.
در صورتی که همسخنان گرامی در مورد مسایل مطروحه و نیز دید من در مورد مسایل دیگر جامعه و وطن مشترک ما افغانستان پرسش های داشته باشند، من در خدمت خواهم بود. من ادعا ندارم که برای حل همه مسایل جامعه و کشور نسخهٔ آماده دارم. هیچ کس جامع الکمالات نیست تا چنین نسخه یی داشته باشد. و اما، بر این باور هستم که گفت و شنودهای سازنده میان هموطنان روی مسایل مبرم و بنیادی امروز و فردای جامعه و کشور میتواند در این راستا سودمند باشد.
**
متن بالا توضیحی است برای یک نوشته ام در فیسبوک تحت همین عنوان . توضیح جداگانه برای آن ضرورت افتاد که متن فیسبوکی نمیتواند طولانی باشد:
https://www.facebook.com/Afghanasamai/videos/1910558372341335/
***
اگر میخواهید با نظر من در مورد «اسلام رحمانی» آشنا شوید ، لطفاً به این لینک مراجعه بفرمایید :
http://www.afghanasamai.com/NAB/Nab-4/HamidObaidi-Farkhunda.htm
اگر میخواهید در مورد رویای من برای آیندهٔ افغانستان آشنا شوید، لطفاً مراجعه بفرمایید به این نشانی :
در این صفحه شما میتوانید نوشته های دونیم دههٔ اخیرم را بخوانید:
http://www.afghanasamai.com/Hamid-Obaidi/index-Hamid-Obaidi.htm
در صفحه آرشیف آسمایی شما میتوانید بخشی از کار مرا به حیث مدیر مسوول آسمایی ببینید:
http://www.afghanasamai.com/AS-Homme-2/Archiv.htm