رسیدن به آسمایی:  05.03.2011 ؛ نشر در آسمایی: 10.03.2011

 

رد  پای فرعون
 

 

نقش ایران در ترور احمدشاه مسعود

 

نویسنده : رزاق مأمون

 

بخش هجدهم

کابل؛ دیدار با ملاعبدالصمد خاکسار

 

بعد از تشریح ماوقع برای ملاخاکسار درکابل، اشک از چشمانش جاری شد وگفت:

خداوند به داد این ملک برسد... از سال هاست  دلم گواهی می دهد که مسعود به کسی وابسته نیست وبرای نجات افغانستان آفریده شده است!

خاکسار بعد ازابراز این سخن، ناگاه به آدرس نامعلومی دشنام گویی کرد و چشم هایش سرخ شدند. او گفت: خداوند آزمون سختی را پیش آورده است.

پلان عملیاتی را به ملاخاکسار تحویل دادم. این درحالی بود که به طور همزمان، زرق اطلاعات وسبوتاژ روند عادی جنگ وکارنفوذی درولایات شمال به خصوص درولایت سرپل که از مظالم فرماندهان دوستم به ستوه آمده بودند، رو به اتمام بود و اسناد زیادی را در مورد بچه بازی، زن بازی، غصب ملکیت های مردم وزورگویی های فراوان درمناطق شمال از سوی فرماندهان آماده کرده و به ملاخاکسار تحویل دادیم. اضافه برآن، درگزارش اسنادی درج شده بود که انگلیس ها به خرج ایران وهمکاری یک امریکایی فراری، برای جنرال دوستم بانکنوت های ده هزاری چاپ می کرد. خاکسار مأموریت داشت تا قدم آخری را موفقانه به جلو بردارد.

خطوط اصلی گزارش اپراتیفی مشخص می کرد که روس ها، ازبک ها وایرانی ها خواهان تجزیۀ افغانستان اند. همچنان با خطوط درشت تصریح کرده بودیم که جنبش ملی به رهبری جنرال دوستم که اکنون با ایرانی ها دست اتحاد داده، درآینده به کمک ترکیه، پاکستان وانگلیس هرزمانی که بخواهند می توانند"گلیم" حاکمیت طالبان را برچینند!

 این نکته ای بود که ملاعمر نسبت به آن بسیار حساس وسریع العمل بود.

ظرف یک هفته نتیجۀ صریح دیدارملاخاکسار با ملاعمر درمورد سرنوشت این پلان مشخص شد. خاکسار بامداد هفتۀ بعد چنین رمز صادرکرد:

خبره بیخی اوکی شوه!

( مسأله به طورکامل تأئیدشد!)

من بلافاصله این پیام کوتاه و مهم را به دستگاه مخابره پنجشیر فرستادم.

ملاخاکسار مأموریت تاریخی خویش را به سررساند ودربازگشت به کابل چنین حکایت کرد:

وقتی پلان عملیاتی را به ملاعمرشرح دادم، جوانب مختلف قضیه به بحث کشیده شد، ملاعمر ناگهان ازمن سوال کرد: آیا فکر نمی کنی که مسعود درپس این پلان قرارداشته باشد؟ من توضیح دادم:

از جانب مسعود به ما اطمینان داده شده است که اگر قرار باشد طالبان به هدف جلوگیری از توطئه ایرانی ها به خاطر تجزیۀ افغانستان وارد میدان شوند، هرگزبر مواضع ما حمله نخواهد کرد!

ملاعمر اندکی با تردید گفت: می دانم. مسعود با دوستم وایرانی ها قابل مقایسه نیست!

ملاخاکسار فشردۀ نتایج حاصل شده را این طوربیان کرد:

به ملاعمر تشریح کردم که جز نجات افغانستان راه دیگری نداریم!

ملاعمر گفت:

دوستم از طریق مولوی باقی ترکستانی با ما درتماس است. باور ندارم که اونیز درتوطئه تجزیۀ افغانستان مشارکت داشته باشد.

من گفتم: اسناد درین رابطه وجود دارد که درج همین گزارش است و درضمن صدای سردارناصری ضبط است که از موافقت دوستم سخن می گوید و تصریح کرده که" پهلوان" با این طرح توافق دارد. ملاخاکسار می افزاید:

ملاعمر به ادارۀ اطلاعات قندهار هدایت داد که مولوی باقی ترکستانی را که درآن وقت درقندهار به سرمی برد، تحت نظربگیرند که آیا با مرکزفرهنگی ایران درتماس است و یا خیر؟ وی همچنان به من هدایت داد که تا زمان حصول نتیجه از سوی شبکۀ اطلاعاتی، ازقندهار خارج نشوم. شبکۀ استخبارات، به زودی اطلاع داد که مولوی ترکستانی با ایرانی ها درتماس است.

ملاخاکسارمی گوید:

ملاعمر درپایان ملاقات با من با صدای بلندی به مخابره چی گفت به کلیه فرماندهان طالبان اعلام کند که:

 راتول شی![1]

( جمع شوید!)

با آن هم مسعود از وقوف احتمالی شبکه های پاکستانی ازین پلان بیمناک بود. آغا شاهی مأمورپاکستانی سازمان ملل متحد درقندهار نیز ازین روند آگاهی داشت و اطلاعات مسعود نشان می داد که پاکستان درآن مرحله با تجزیۀ افغانستان موافقت نداشت. این طرح سیاه عمدتاً از سوی ایران حمایت می شد. با همۀ بیم ها و امید ها، عملیات اشغال مزارشریف مثل دیگر عملیات های جنگی شکل طبیعی به خود گرفت. به دستور ملاعمر فعالیت گسترده به منظورجاده کشی ازهرات به سوی شهر میمنه از طریق کوتل سبزک به راه انداخته شد. این تحرک عجیب و با ورنکردنی تحت رهبری ملایارانه، ملااخترمحمد عثمانی و ملابرادر آغاز گردید وطی یک هفته به پایان رسید. جادۀ دشوار گذر از کوتل سبزک به سوی شهر مزارشریف باید درکمترین مدت برای عبور تسیلحات سنگین هموارکاری می شد. همزمان با شروع عملیات، مسعود مرحلۀ دیگری را مطرح کرد که دایرۀ بازی استخباراتی را تکمیل می کرد.

وی با پیشنهاد در بارۀ شایعه پراکنی گسترده درشبکه های مخابراتی وابسته به ایرانی ها موافقت خود را اعلام کرد که به موجب آن تبلیغات ارعاب آوری به راه افتاد که ایرانی ها قصد تجزیۀ افغانستان را دارند وعملیات طالبان به منظور انهدام و بازداشت دسته های جواسیس ایرانی آغازشده است و با سرعت ممکن است مزارشریف را اشغال کنند.

 اطلاعات تزریقی هشدار می دادند که طالبان قصد دارند دپلومات های ایرانی مقیم درقونسل گری ایران مزارشریف را زنده دستگیر کنند تا ازآنان درمورد نیت ایران درتجزیۀ افغانستان اعتراف بگیرند و فیلم آن را دراختیار سازمان ملل متحد ومردم افغانستان قراردهند! حملۀ اطلاعاتی کاذب به وسیلۀ سازمان ضدجاسوسی احمد شاه مسعود زمانی اوج گرفت که ایرانی ها درمحاسبه های خویش کوتاه آمده وهرنوع چانس برای خروج ازشهر مزارشریف را از دست داده بودند.

قونسلگری ایران درناحیۀ اول شهرمزارشریف کنار مکتب سلطان رضیه موقعیت داشت. امنیت ساختمان برعهدۀ افراد حرکت اسلامی بود. سرعت زرق اطلاعات آشفته هرچند ناشیانه وبعضاً مبالغه آمیز انجام گرفت؛ با آن هم شبکه های ایرانی اصلاً نسبت به صحت وسقم این قضیه فکرنکردند و فرصت تحلیل را از دست دادند. درحالی که همان زمان اداره های قونسلی ایران درهرات وجلال آباد هم فعال بودند و اگر طالبان قصد بازداشت دپلومات های ایرانی را درسر می پرورانیدند، ابتداء از بازداشت دپلومات های ایرانی درهمان شهر ها آغاز می کردند.

با شروع عملیات طالبان که از استقامت دوراهی به سوی شهر هجوم بردند، ایرانی ها درورطۀ اختلال و سردرگمی افتادند وازاسلام آباد وتهران پیوسته طالب کمک می شدند.

کارمند ارشد ادارۀ دی ایکس ( ایکس 2) وابسته به مسعود نیز این قضیه را از زاویۀ دیگری روایت می کند:

نقاط ضعف قبلاً از سوی نفرات ما درمزارشریف تثبیت و گریزگاه ها بسته شده بودند. استخبارات ایران ازموقعیت درتله افتاده، به افراد خاص خود به نام های سیداسد وعلی محمد نام که جزو محافظان ادارۀ کنسولی بودند، اخطار کردند که دسته جات طالبان به طور ناگهانی وارد شهر شده و به سوی اداره کنسولی روان اند. آن ها به سید اسد وعلی محمد دستورصادر کردند که هرگز اجازه ندهند تا دپلومات ایرانی زنده به اسارت طالبان بروند. سفیر ایران دریک اقدام بی حاصل به مقامات اسلام آباد گفت هیأت دپلومات های ایرانی درمزارشریف دریک قدمی خطر قرار گرفته اند و شما باید برای نجات آنان وارد عمل شوید. این درحالی بود که همۀ ایرانی ها افراد نظامی وجواسیس مجرب درامور افغانستان بودند که برای عملی کردن طرح تجزبۀ افغانستان درآن جا مرکز گرفته بودند.

کارمند ادارۀ دی ایکس می افزاید: به وسیلۀ فردی به نام زمان لبیب، به سید رؤف ( ازاعضای حوزۀ مرکزحرکت اسلامی) پیغام فرستادم که به زودی از شهر بیرون بروند. من مطلع بودم که سید حسین انوری از سران حرکت اسلامی و انجنیروحیدالله سباوون از سران جبهۀ متحد ضد طالبان از تقرب سریع نیروهای طالبان به داخل مزارشریف اطلاع حاصل نکرده بودند. سید رؤف برای آنان اخبار کرد که شبانگاه بی درنگ شهر مزار را ترک کنند.

شهر به محاصره کشیده شد. مدیران اطلاعاتی ایرانی که دروضع دشواری قرارگرفته بودند، به سید اسد وعلی محمد ( افراد ویژۀ خویش) خبر دادند که دستور قبلی درمورد دپلومات های ایرانی  را بدون تأخیر عملی کنند. سید اسد وعلی محمد همراه با دیگر بادیگارد ها، دپلومات ها را به زیرزمینی ساختمان قنسولگری هدایت کرده و همه را به رگبار بستند. سپس اجساد کشته شده ها را به صحن لیسه سلطان رضیه منتقل کرد و خود از صحنه فرار کردند.[2] علت انتقال اجساد ایرانی ها به حیاط مکتب سلطان رضیه آن بود تا به دنیا نشان دهند که نفرات طالبان، دپلومات های ایرانی را به قتل رسانیده اند. مقامات استخباراتی ایران اصلاً ازکنه ماجرا سردرنیاورده بودندو حالا ناگزیر بودند برای پاسخ گویی به افکار عامه درایران و بهره برداری تبلیغاتی درسطح جهانی، از دست دادن کادرهای اطلاعاتی خویش را با کارزار تبلیغاتی جبران کنند.

انصافا درگیرودار حوادث آن سال، حکومت ایران درسطح منطقه امتیازاتی به دست آورد. درآغاز، ملامنان نیازی را به قتل ایرانی ها متهم کردند تا موقعیت او را دررهبری طالبان تقویت کنند. شبکۀ ضد جاسوسی مسعود کشف کرده بودکه ملامنان نیازی خود جاسوس ایران است و درمدرسۀ جامی تربت جام ( شهرک مرزی سنی نشین) تحصیلات دینی را نزد علمای اهل تسنن به پایان برده است. زمانی که ملامنان درمدرسۀ جامی به درس مشغول بود، سردار ناصری مسئولیت بخش سپاه پاسداران ناحیۀ تربت جام و سیستان وبلوچستان را برعهده داشت.  چون سردار ناصری پروژه های استراتیژیک وخاصی را برعلیه اهل تسنن ایران به پیش می برد، بالطبع عقده هایی میان منان نیازی و سردار ناصری ایجاد شده بود. با همه این ها ، منان نیازی با مسئول اطلاعات سپاه ( به اسم مستعار آقای احمدی) رابطۀ تنگاتنگی داشت.

موازی با تشدید دشمنی وجنگ سرد میان مسعود و جاسوسان ایرانی، رهبری آن کشور سیاست های خود را به هدف انزوا و شکستن مسعود بیشتر از گذشته متمرکز کرد. چنان که شبکۀ ضد جاسوسی پنجشیر درهمان آوان اطلاع داد که اطلاعات ایران از طریق جاسوس خویش مولوی منان نیازی سعی دارد با طالبان برسرمسایل مهم به توافق برسد؛ ولی اطلاعات بعدی نشان می دادند که منان نیازی درین کار موفق نبوده است.

در همان سال گزارشی دریافت شد که برخی حلقات طالبان نیز به نحوی به ایران گرایش هایی نشان می دهند. درگزارش آمده بود که یک هیأت طالبان به سرپرستی عبدالحق وثیق معاون اول ریاست عمومی استخبارات طالبان از راه دریاچۀ نیمروز به آن سوی مرز گذشته بود. ( مگربعداً اطلاع رسید که هیأت بنا به دلایلی نتوانسته بود از مرز بگذرند.) احمد شاه مسعود بلافاصله به شبکۀ مخفی مستقر درایران سفارش کرد که این سفر از طریق رسانه های بین المللی افشا شود.

 

 

هیأت طالبان در چندین نوبت مخفیانه به ایران سفر کردند که به طور نمونه اسناد سفر یکی از هیأت را به شرح زیر مشاهده می کنید:

برای دیدن اسناد و مدارک در اندازه ی بزرگ، لطفاً  روی هر یک از آن ها کلیک نمایید



[1] درآن زمان آغاشاهی وزیرخارجه پیشین پاکستان به حیث مأمورسازمان ملل درقندهاراجرای وظیفه می کرد. وی کلیت ماجرا را از طریق باقی ترکستانی که با وی رابطه داشت، برداشت کرده و به سازمان ملل متحد گزارش داده بود. علت گزارش آغا شاهی به سازمان ملل این بود که درصورت عملی شدن تجزیۀ افغانستان، برنده اصلی ایرانی ها بودند و قطعه ضعیف دردست پاکستان باقی می ماند. اگر براسناد رسمی سازمان ملل متحد مربوط به سال 1998مراجعه شود، پلان تجزیه افغانستان از سوی ایران ممکن است به طور مستند دربایگانی آن سازمان قید شده باشد.
[2] . طوری که بعد ها اطلاع رسید، این قضیه دریک مجلس خصوصی به نحوی از سوی محمد علی درز کرده بود. خانه محمدعلی درناحیه مهاجر نشین شهرمرزی مشهد ایران موقعیت داشت. پس ازمدتی کوتاه، سید اسد و علی محمد دریک برخورد مشکوک دربالاحصار مزارشریف هدف گلوله قرارگرفت وجان باختند.
 


یک فعال ضد جاسوسی ( اسمش محفوظ) این مسأله را از طریق آژانس فرانسپرس به دنیا انتشار داد. [1]
حکومت ایران با استقرارنمایشی حدود هفتاد هزار نیروهای پیاده وموتوریزه درمرز با افغانستان به آسانی توانست حقیقت ماجرا را مستور کند. افکارعامۀ ایران علی الظاهر تا اندازه ای متقاعد شدند که دپلومات ها به خاطر منافع ایران از سوی طالبان افراطی جان های شان را از دست داده اند؛ حال آن که خود آقایان درنتیجه سیاست های غلط و نامشروع شان درافغانستان، دردام افتاده و ناگزیردستور قتل همرزمان خویش را صادر کرده بودند.[2]
آیت الله علی خامنه ای رهبرمذهبی ایران درهمان شب ها و روز ها به نیروهای ارتش ایران اعلام کرد که برای حمله "قاطع" علیه طالبان آماده باشند. " درحالی که خطر درگیری به اوج خود رسیده بود، مقامات سفارت پاکستان درکابل به طالبان اطمینان می دادند که قصد ایران فقط تهدید است وبا آزاد شدن راننده های کامیون های  ایرانی که درمزارشریف توسط طالبان دستگیر وبعد آزاد شدند، افکارعمومی درایران نیز تغییر کرده و مردم خواهان درگیرشدن درجنگ با همسایۀ شرقی شان نیستند." [3]
راز اصلی کشتار کادرهای اطلاعاتی ایران فقط برای چند منبع درگیر که درشطرنج عملیاتی برای خرد کردن هستی افغانستان بازی کرده بودند، افشا بود و دیگران فقط از روی حدس وقیاس های سطحی دربارۀ آن سخن می گفتند. برای ارتش ایران از سوی امریکا و متحدان، دامی پهن شده بود که با ورود ارتش آن کشور به افغانستان، اساساً همه چیز درمنطقه دگرگون می شد؛ اما مقامات آخوندی هشیاری را از دست ندادند و یک بار دیگر "جام زهر" را خاموشانه نوشیدند ومنتظرماندند که انتقام این فاجعه را درفرصت معین ازاحمد شاه مسعود بگیرند.


[1] . درصورت نیاز باید به بایگانی فرانسپرس مراجعه شود. پس ازآن نیز، هیأت های طالبان به تهران رفتند وبرخی ازکارکنان ویژۀ اطلاعاتی ایران نیزبه کابل وولایات جنوب غرب سفرهایی داشتند. هدف ازسفرهای آنان، مطالعۀ ذخایرآبی و دریافت نقطه های آسیب پذیرنیروگاه برق کجکی درهلمندبود.

[2] . تا جایی که من مطلع هستم تا زمان تحریراین کتاب، به غیرازافراد خاص اطلاعات، هیچ کس دیگری به شمول خانواده های دپلومات های کشته شده از اصل ماجرای قتل بستگان خویش اطلاع درست ندارند. حکومت ایران این قضیه را فراموش شده تلقی کرده به خیال آن که ملافۀ روزگار روی آن کشیده شده، ازین بابت خیالش راحت است. با نشر این کتاب ممکن است حال وهوای آنانی که ازماجرا با خبرمی شوند، نسبت به تبلیغات مقامات رسمی کشورخویش دگرگون شود.

[3] . افغانستان وپنج سال سلطۀ طالبان- وحید مژده- صفحۀ 125


پیوند های مرتبط با موضوع:

ورود به صفحه ویژه ی رزاق مامون در آسمایی