رسیدن به آسمایی: 10.01.2011 ؛ نشر در آسمایی: 12.01.2011
میرعنایت الله سادات
نظری بر موافقتنامه ی دیورند
درین روزها موافقتنامه ی دیورند به یکباره گی مورد توجه رسانههای بیرون مرزی افغانها در ایالات متحده ی امریکا قرارگرفته است. مباحثات آنها درین زمینه، کاملا «ضد و نقیض بوده و به وضاحت می توان دریافت که اهداف از پیش تعین شده و انگیرههای شخصی، این مساله ی بینهایت مهم را در سطح یک جدال لفظی و غیرسازنده تنزیل داده است: یکی از طرفین جدال، از شمال کالیفورنیا میگوید: ازین معاهده یکصدوهفده سال میگذرد و من چلنج میدهم که هیچ تغیر درخط دیورند رونما نه می شود. او دستیابی به این پیش بینی را محصول دانش عمیق و تعلیملت اکادمیک خود میداند. اما متوجه نیست که چنین حکم قاطع برای آینده ی یک ملت و سرزمین آن از طرزدید اکادمیک فرسخها فاصله دارد.
گرداننده ی یک چینل تلویریون سرتاسری از لاس انجلس هم در اولین موضعگیریاش گفت: امروز وقت این گپها نیست. پاکستان یک قدرت بزرگ و صاحب بمب اتومی میباشد. افغانها غریب و ناتواناند، چطور متوانند که این خط را ملغی اعلام کنند.
جانب مقابل او هم که گرداننده ی یک تلویزون سرتاسری از جنوب کالیفورنیا است، در جهت لغو خط دیورند حرف میزند. گفتههایش مبتنی بر اصول اعلام شده و موضعگیریهای قاطبه ی مردم افغانستان است. اما تاهنوز کدام راه حلی را در زمینه مطرح نکرده است.
افغانهایی که از طریق تیلیفونهای شان به خطوط تلویزیونها وصل شده و داخل مباحثه میشوند، کمتر به عمق قضیه توجه کرده و بیشتر موقفهای شخصی شان را علیه همدیگر اعلام مینمایند. اگر این تلویزیونها، واقعا در شکل گیری افکار بیننده گان شان سهمی داشته باشند، پس به قاطعیت میتوان گفت که این مشاجرات، نه تنها بیننده گان شان را به سرمنزل مقصود هدایت نه می کند، بلکه آنها را شاید بیشتر ازین در جهت انقطاب فکری و به نفع همسایههای حریص افغانستان سوق دهد.
بناء ضروری است تا معضله ی دیورند از یک دید ملی و بدون درنظرداشت ملحوظات شخصی، قومی، لسانی و همچنان مستقل از هرگونه وابسته گی به کشور پاکستان و حامیان آن به بررسی گرفته شود. باید اوضاع و احوال کنونی را در منطقه و جهان مطالعه کرد و از انکشافات جدید در منطقه و بحرانات داخل پاکستان اطلاع کافی در دست داشت تا راهها و چارههای مؤثر در مطابقت با منافع علیای مردم افغانستان برای هرگونه مشکل (منجمله خط دیورند) جستجو شده بتواند.
سه طرز دید و تحلیل انحرافیی که تا کنون نظر نگارنده ی این مقال را به خود جلب کردهاند ازین قرار میباشند:
- اولی تروش ذهنی عده یی از قوم گراهای تنگ نظر است که با یک دید سطحی به حل معضله ی دیورند، فورا این فکر در مغزشان تداعی میشود که گویا با از میان رفتن این خط، پشتونهای آنطرف دیورند بر ثبت و شمار نفوس افغانستان علاوه شده و پشتونها، نقش تعین کننده را احراز مینمایند.
- تمایل دوم، معرف تمایل قوم گراهای عظمت طلب میباشد. این گروه هم، معضله را از زاویه ی ملی و منافع مشترک افغانها نه دیده و با توجه به حفظ موقعیت خودشان، طرفدار تداوم همین حالت در ماورای سرحد تحملی دیورند میباشند. آنها به طور آشکار طرح مینمایند که پشتونها در پاکستان وضع بهتر داشته، صاحب پول کافی و رتب بالای دولتی، مخصوصا در اردوی پاکستاناند. برای این قوم گراها، هویت ملی افغانها مطرح نیست. آنها حاضر اند که در کنار پنجابیها به قدرت و ثروت بیشتر دست یابند- طوری که باربار در گذشته دیده شده است. آنها حاضر به عملکرد مشترک با دولت پاکستان، علیه سایر گروههای قومی در داخل افغانستان بودهاند.
- گروه سومی به خاطر سطحی نگری و یا به خاطر وابسته گی به استخبارات پاکستان، آن کشور را یگانه مملکتی میداند که به اساس شعارهای ظاهرا اسلامی به وجود آمده است. از نظر آنان، طرح کردن مرزهای ملی و پافشاری روی آن در میان مسلمانها جواز نه دارد. مردم ما، این چهرهها را خوب میشناسد؛ زیرا در مقاطع مختلف، همین افراد و گروهها با به رخ کشیدن نقاب اسلام، خود را ستر و اخفأ کرده و مرتکب جنایات نابخشودنی در برابر مردمشان شده و میشوند.
- با استفاده ازین سه تمایل انحرافی یگ گروه چهارمی هم در میان افغانهای جلاوطن در اروپا و امریکا وجود دارد. این گروه با دامن زدن این انحرافات، رسانهها و برنامههای خود را مورد توجه افغانها قرار می دهند. آنها با کاپی کردن شیوه ی تبلیغاتی رسانههای بیمحتوا درین قارهها، تجارت رسانه یی خود را پیش برده و خودشان را به شهرت کاذب میرسانند. تعقیب مشی ملی نشراتی و مشی ضد ملی نشراتی مطمح نظر آنها نه می باشد.
با معرفی مختصر این تمایلات گوناگون انحرافی در بالا، اکنون توجه خواننده ی محترم به محتوای اصلی موافقتنامه ی دیورند، تأثیرات ناگوار آن بر مردم افغانستان در طی بیش از یک قرن و بالاخره جستجوی امکان حل این معضله ی ملی و تاریخی معطوف میگردد.
پیش از آن که محتوا و پی آمد موافقتنامه ی دیورند مورد بررسی و دقت قرار بگیرد، لازم است تا توطیههای قبلی استعمار انگلیس علیه سرزمین افغانها و نیز موقعیت جیوستراتیژیک همان زمان کشور ما و حوادث تاریخی آن که زمینه ساز پیشرویهای استعمار انگلیس علیه این سرزمین شد، یاددهانی گردد؛ تا آرایش نیروها در آن زمان ترسیم شده بتوانند. زیرا ملحق سازی سرزمین افغانها در آن طرف خط دیورند به هند برتانوی و بعدا پاکستان به یکباره گی نی، بلکه مرحله به مرحله و قدمه به قدمه صورت گرفته است.
سوابق عملکرد استعمار در منطقه:در سال ۱۶۰۸ کشتیهای انگلیسی به سواحل هند رسیدند و از جانب «جهانگیر» شاه مغلی هند، امتیازات تجارتی را به دست آوردند. انگلیسها «کمپنی هند شرقی» را تأسیس و برای یکصد سال انحصار تجارت هند را به دست گرفتند. آناناستعمارگران فرانسه یی را طی سالهای ۱۷۶۳ -۱۷۵۶ بالوسیلۀ زد و خوردهای مسلحانه از جنوب هند بیرون راندند و پس از انقراض دولت مغلی هند و شکست مرته، توانستند تا از جنوب و شرق هند به طرف مرکز و شمال آن کشور پیش بیآیند.
در همین سالها بود که باشنده گان امریکا با هم متحد شده و در جهارم جولای ۱۷۷۶ استقلال شان را اعلام کردند. قیام مسلحانۀ آنها چندین سال دوام یاقت تا این که استعمارگران انگلیس توان سرکوبی باشنده گان امریکای شمالی را از دست داده و در سال ۱۷۸۳ مجبور به شناخت استقلال مستعمره ی بزرگ شان درقاره ی امریکا شدند. پس ازین شکست بزرگ، استعمارگران انگلیس تلاش کردند تا با توسعه و افزایش مستعمرات شان در سایر نقاط جهان، این شکست تاریخی شان را جبران نمایند. یکی ازین سیاست تلافی جویانه، پیشروی آنها به داخل هند و نزدیک شدن شان به سوی افغانستان بود. این پیشروی درست هنگامی به وقوع پیوست که تزارهای روسی هم به توسعه ی مناطق تحت سلطه ی شان در آسیای میانه مشغول بودند و گام به گام خود را به سوی اففانستان نزدیک میساختند. پس از امضای معاهده ی ترکمان چی بین روسیه و ایران در سال۱۸۳۷ دولت انگلیس بیشتر به سوی افغانستان متوجه شد.
تقرب هر دو نیروی استعماری از شمال و جنوب به افغانستان در اوضاع و احوالی اتفاق میافتاد که دولت نیرومند سدوزایی بالاثر اختلافات شهزاده گان، ضعیف شده و زمینه پیشروی استعمار انگلیس مساعد گردیده بود. جنگ و گریز مدعیان تاج و تخت (سرداران سدوزایی و محمدزایی) قدرت مرکزی را تا اندازه یی ناتوان ساخت که افغانها نه توانستند از تهاجم انگلیسها بر اراضی شان در حومه ی پیشاور جلوگیری نمایند.
به این ترتیب بخش بزرگ قلمرو افغانها، قدمه به قدمه از دست شان رفت. تا آن که استعمارگران در تبانی با سکهـ ها، پیشاور را اشغال و راه مواصلاتی افغانها را با بنادر آبی قطع نمودند.
وقتی که امیر دوست محمد خان در سال ۱۸۳۸ در کابل اعلام پادشاهی کرد و رسماً امارت کابل از خانواده ی سدوزایی به محمدزایی منتقل شد، رنجیت سنگ در حمایت انگلیسها تمام پنجاب را تا پیشاور اشغال کرده بود. بناء «امیر دوست محمد خان ذریعه ی مکتوبی از لارد بنتک گورنرجنرال هند در استرداد پیشاور امداد خواست و از راه باسول به طرف پیشاور با شصت هزار لشکر خود حرکت کرد؛ ولی سردار سلطان محمد خان لشکر امیر را متفرق ساخت و امیر ناکام از پیشاور به خیبر و جلال آباد برگشت.
همین طور امیر دوست محمد خان به خاطر مقابله با رنجیت سنگ، ذریعه ی مکاتیب جداگانه از دولتهای انگلیس، ایران و زار روس استمداد خواست. اما پاسخ مثبت دریافت نه کرد. در همین سال، ویکوویچ نماینده ی روسی به کابل آمده بود ولی وعدههای لفظی این نماینده جامه ی عمل نه پوشید. همینطور امیر دوست محمد خان منتظر جواب تقاضا نامهاش از انگلیسها ماند. اما لارد اکلیند خلاف توقع امیر، به تاریخ اول اکتوبر ۱۸۳۸ حمله قوای انگلیس را به افغانستان آغازکرد. در نتیجه، بر طبق پلان قبلاً تعین شده، امیر دوست محمد خان را متواری و شاه شجاع را در استرداد تاج و تخت یاری کردند. اندکی پیش از حمله ی آنها به تاریخ ۲۵ جولای ۱۸۳۸معاهده ی لاهور میان گورنرجنرال هند برتانوی، مهاراجه رنجیت سنگ و شاه شجاع از جانب افعانها منعقد شد. واضح است که در این وقت شاه شجاع از جانب مملکت خود هیچ گونه صلاحیت عقد چنین معاهده یی را نه داشت. او یک افغان جلاوطن بود.
درین معاهده، شاه شجاع از اراضی افغانستان در ماورای خیبر و دره ی بولان منصرف شد. به این ترتیب، امیر دوست محمد خان دوره ی اول سلطنت خودرا به خاطر استرداد پیشاور از دست داد و پس از آن که توان مقاومت را در خود سراغ نه کرد، خود را به قوای انگلیسی تسلیم نمود. تسلیمی او موجب ضعف نیروی مقاومت نه شد. مقاومت ملی علیه متجاوزین قویتر از گذشته دنبال شد. شاه شجاع از جانب قیام کننده گان کشته شد و شکست افتضاح آمیز انگلیسها موجب ختم جنگ اول افغان و انگلیس گردید.
جنگ دوم افغان و انگلیس هم مبتنی بر «سیاست پیشروی» انگلیسها به جانب افغانستان به راه افتاد. انگلیسها بهانه یی را که ظاهرا «به خاطر تجاوز شان به پیش کشیدند، همانا پذیرش یک فرستاده ی روسی به نام جنرال ستیلانوف از جانب امیر شیرعلی خان در بالاحصار کابل بود. این جنگ درست زمانی به راه افتاد که قوای روسیه ی تزاری منطقه ی خیوه را در جنوری ۱۸۷۷ اشغال کرده بودند. مرحوم عبدالحی حبیبی در مورد این «بهانه ی» انگلیسها این طور مینگارد: « آمدن این سفیر سیاسیون هند را سخت مشوش ساخت، تا که دست به آغاز جنگ دوم انگلیس و افغان زدند و بر خاک افغانستان باز تجاوز نمودند ».
امیر شیرعلی خان در کمال سراسیمه گی، کابل را ترک کرد و به امید دریافت امداد از روسها به مزار شریف رفت. اما اجل مهلتاش نه داد و در همانجا در سال ۱۸۷۹ وفات کرد. پسرش یعقوب خان که بالاثر وساطت برخی از سرداران پس از هشت سال از زندان پدر آزاد شده بود، به جای پدرش در کابل تکیه زد. اما لشکریان انگلیس پس از تسخیر کابل او را با خود بردند و در فاصله ی بین کابل و جلال آباد (گندمک) معاهده یی را به تاریخ ۲۶ می۱۸۷۹ با او امضاء کردند. امیر یعقوب خان که هنوز منحیث پادشاه تمام افغانستان شناخته نه شده بود و نیز حیثیت یک اسیر جنگی را داشت، اجباراً موافقه کرد تا مناطق خیبر، کورم و پشین از افغانستان منفصل و به متصرفات برتانیا علاوه شود.
اما ملت افغانستان این موافقه را نیز به مانند توافق شاه شجاع در لاهور نه پذیرفت و با قیام سراسریشان بار دیگر استعمار را در میدان جنگ شکست دادند. سر لویبس کیوناری که این معاهده را از جانب برتانیا امضاء کرده بود، به کابل توظیف شد و در بالاحصار کابل اقامت داشت. اما دیری نه گذشت که بالاثر یک قیام خودجوش مردمی، همرا با همکارانش درسوم سپتمبر ۱۸۷۹ کشته شدند.
انگلیسها پس از شکستشان در جنگ دوم افغان – انگیس، مفکوره ی اشغال افغانستان را کنار گذاشته و در موافقه با رقبای روسی شان به موجودیت یک دولت حایل اما وابسته به خودشان در افغانستان تن دردادند. آنها از قرار گرفتن امیر عبدالرحمن خان در رأس چنین دولتی، حمایت کرده و پلانهای شوم ستراتیژیک شان را از طریق بستن قراردادها با امیر، گام به گام عملی کردند. با آن که امیر عبدالرحمن خان از جانب یک قوای بزرگ مقاومت (حدود صد هزار رزمنده) حمایت میشد، ولی در مقابل شرایط مطروحه ی انگلیسها مقاومت نه کرد. هراس او بیشتر از سرداران رقیباش بود که مبادا بار دیگر در تبانی با انگلیسها وارد عرصه ی مخاصمت شوند.
یکی از قراردادهای شومی که انگلیسها بر امیر عبدالرحمن خان تحمیل کردند، باز هم جدا ساختن بخشهای وسیع از سرزمین ما در شرق و جنوب کشور به وسیله ی خط نامنهاد «دیورند» میباشد. استعمارگران انگلیس با تحمیل فشار، امیر را به تاریخ ۱۳ نوامبر ۱۸۹۳ به امضاء این تعهد وادار نمودند. بر طبق این قرارداد، امیر عبدالرحمن خان از قلمروهای افغانستان واقع چترال، صوات، باجور، وزیرستان و چمن منصرف شد. با تحمیل مرز دیورند، افغانها نه تنها بخشی ازسرزمین و مردم خود را از دست دادند، بلکه راه مواصلاتی آنها با جهان نیز در اختیار و کنترول هند برتانوی و جانشین آن یعنی دولت پاکستان قرارگرفت.مردم هر دو طرف خط دیورند در مقابل این موافقتنامه اعتراض کردند. به قول مرحوم غبار وقتی که «امیر عبدالرحمن خان نفرت شدید مردم را در برابر انگلیس در داخله و سرحدات آزاد افغانستان شرقی میدید، به شعارهای اسلامی توسل جسته و خودش را سایه ی خدا و «ضیأ الملت والدین» لقب میداد و در صحبتهای سیاسی خود، انگلیسها را میکوبید تا خشم مردم فروکش کند».
افغانستان در جریان جنگهای اول و دوم افغان و انگلیس تلفات زیاد انسانی و خسارات هنگفت مالی را متحمل شد. رشد طبعی جامعه ی ما صدمه دید و باقطع راههای تجاری، کشور ما از روند تکامل جهانی عقب نگهداشته شد. افغانها در میدانهای جنگ پیروز شدند و در عرصه ی سیاست و اقتصاد، پلانهای شوم استعماراثرات خرد کننده را بر ملت ما تحمیل کرد. افغانستان در یک حالت تحت الحمایه ی بریتانیا قرار داشت. معاهده ی دولتین افغان و انگلیس بسال ۱۹۰۵ از جانب امیر حبیب الله خان هم بر آن صحه گذاشت.
پس از جلوس شاه امان الله استقلال افغانستان اعلام گردیده و از دولت انگلیس مطالبه شد تا جهت عقد یک معاهده ی متساوی الحقوق با دولت افغانستان و رهبری جدید آن به مذاکره بنشیند. همینطور آماده گیهای رزمی در برابر قوتهای استعماری اتخاذ شد. این بار هم افغانها با سربلندی کامل، قیام ملی شان را بر ضد استعمار انکلیس با شهامت به پیروزی رسانیدند.
شاه امان الله میخواست در معاهده ی استقلال، به بطلان تمام معاهدات تحمیلی گذشته منجمله دیورند نایل آید. اما نزد بعضی از متنفذین در ماحول سلطنت این نظریه وجود داشت که اول باید دست آورد اصلی جنگ سوم افغان و انگلیس یعنی استقلال افغانستان حراست شده و حل مسایل متنازع فیه به آینده موکول گردد.
وزیر خارجه افغانستان (مرحوم محمود طرزی) برای هیأت شرکت کننده در مذاکرات مربوط به قرارداد صلح راولپتدی، مؤرخ ۸ اگست ۱۹۱۹ هدایت روشنی به رشته ی تحریر درآورده بود. از آن جمله «در ماده ی چهارم آن این هدایت نامه، تصریح شده بود که در مسایل مهمه اتفاق آرای تمام اعضای هیات شرط است». اما علی احمد خان به تنهایی تصمیم گرفته و با وجود چنین هدایت صریح، معاهده ی صلح را به ضرر ملت افغانستان امضاء کرد و اختیار تعین حدود یک کشور غالب را بطرف مغلوب گذاشت. پیش از آنکه علی احمد خان بخاطر خودسریاش محکوم گردد، شاه اورا بخواست و حضورا «مورد عتاب قرارداد. ولی آخرین جزایی که برای او تعین نمود؛ «توقیف» و آنهم در عمارت شخصیاش بود.
دولت انگلیس به نیکویی میدانست که با استحکام و قوت یابی بیشتر دولت امانی، سلطه ی شان در مناطق جدا شده از پیکر افغانستان نیز دوام نخواهد یافت. بنابرآن به تحریکات نامریی و آشکارعلیه شاه امان الله دست زدند و بالوسیله ی تبلیغات وسیع، ریفورمهای او را غیر اسلامی جلوه دادند.
اعتراض مردمان آنطرف خط دیورند:
طی سالهای ۱۸۵۷- ۱۸۵۸انقلاب سختی در هند براه اقتاده بود. این انقلاب ازقشله نظامی «مروت- دهلی» آغاز و به سایرقشلههای آنکشور گسترش یافت. در آنوقت در پهلوی هرعسکر انگلیسی شش عسکربومی استخدام شده بود. عساکر قیام کننده، عساکر انگلیس را میکشتند. این انقلابیون پنج ماه پایتخت هندوستان را در دست داشتند. درین قیامها نقش مرتهها و افغانها محسوس و متبارز بود. در ایام شدت انقلاب، انگلیسها به این فکر افتادند که ولایات افغانی سواحل راست سند را به افغانستان مسترد نمایند. لارنس پیشنهادی به لندن کرد، اما انگلیسهای خیره سر این پیشنهاد را رد کردند. بعد از انقلاب هند، پارلمان انگلیس، هندوستان را از زیر نفوذ «کمپنی شرق الهند» خارج کرده و مستقیماً به تاج و تخت انگلستان مربوط ساخت.
در سال۱۹۲۷ حزب کانگرس هند، هدف خود را «استقلال هند» اعلام نمود. این وقتی است که در ولایات افغان نشین سواحل راست سند، عبدالغفارخان رهبری جنبش مردم را در دست داشت.. البته قبل ازین هم نهضتهای سیاسی پشتونها آغاز شده بود.
چنانچه حاجی صاحب ترنگزایی «حزب الله» را بسال ۱۹۰۰ در پیشاور و مردان به وجود آورد و غفارخان «انجمن اصلاح افاغنه» را به سال ۱۹۲۴در شمال پیشاور تاسیس کرده بود. تا بالاخره «حزب خدایی خدمتگار» با شصت هزار عضو بسال ۱۹۳۰ بوجود آمد. در بلوچستان بسال ۱۹۲۸ «حزب انجمن وطن» از طرف عبدالصمد خان تأسپس شد و در سال ۱۹۲۹ نشنل پارتی عرض اندام کرد. همه ی این نهادها، آزادیشان را از اسارت انگلیس میخواستند.
اندکی قبل از به راه افتادن جنگ سوم افغان- انگلیس، اولین جلسه عمومی و اعتراضی افغانها در «اتمان زایی» به رهبری غفارخان تشکیل شد. اما انگلیسها غفارخان و رهبران شرکت کننده در گرد همایی را زندانی کردند.
وقتی که شاه امان الله استقلال افغانستان را اعلام کرد و هنوز حرب اعلام نه شده بود که در سرحدات آزاد افغانی (پشتونستان) هزاران نفر افغان مسلح آماده ی جنگ گردیده و متعاقبا «رهبران مردم چون حاجی صاحب ترنگ زایی و ملا صاحب چکنور از سرحدات آزاد وارد جلال آباد شدند. همچنین کمیته ی ۳۲ نفری با نهصد اعضای انقلابی متشکل و بر محورمرام نماینده ی افغانستان میزا غلام حیدر خان (رییس پسته خانه افغانی) دورهم آمدند و در ماه می، قیامهای ضد انگلیسی در اطراف پیشاور براه افتاد. انگلیسها مخزن آب پیشاور را در دست گرفته و شهر را به محاصره کشیدند. آنها مرزا غلام حیدر خان را با ۲۲ عضو کیته اسیر گرفته و قیود نظامی را در شهر اعلام کردند.
از سال ۱۹۱۹ تا امضای معاهدۀ کابل بیشتر از پنجصد حمله مردم سرحد علیه انگلیس به عمل آمد و در طی آن صدها نفر انگلیس کشته شده و پنجصد انگلیس دیگر از جانب افغانها گروگان گرفته شدند.
پس از بر ملا شدن پلان تجزیه ی هند، به تاریخ ۲۱ جون ۱۹۴۷ جرگه ی بزرگی در بنو تشکیل شد. نماینده گان جرگه فیصله کردند که پشتونها نه هند میخواهند و نه پاکستان، بلکه آنها یک حکومت آزاد پشتون بر اساس جمهوریت اسلامی میخواهند. سپس خان عبدالغفار خان در رأس هیأتی نزد ادمیرال مونت بتن [آخرین] وایسرای هند به دهلی رفت و خواست پشتونها را در مورد آزادی پشتونستان ارایه کرد. اما وایسرا آن را نه پذیرفت. رهبران پشتونها و بلوچها در مقابل محدود ساختن حق انتخاب سرنوشت شان پیوسته اعتراض کردند ولی اعتراض آنها ناشنیده ماند. پس از تشکیل پاکستان، گردهمآییها و اعتراضات آنها با قوه ی نظامی سرکوب شد. چنانچه در سال ۱۹۴۸ جرگه ی بزرگ چهارسده که مرکب از هزاران نفر بود، گلوله باران شد. همینطور در سال ۱۹۴۹ قوای پاکستانی دهات پشتونها و حتا منطقه ی مغل گی را در پکتیا بمباردمان کرد.
موضعگیری رژیمهای خلف شاه امان الله در قبال معضله ی دیورند:
دولت امانی ساقط شد و زمامداران خلف او هنگام ختم سلطه ی استعمار در نیم قاره ی هند، پیرامون سرنوشت پشتونها و بلوچهای آنطرف دیورند، حرفی بر زبان نیآوردند. جنرال نادرخان با شخصیتهای آزادیخواه پشتون و بلوچ از دو نگاه ذیل روابط حسنه نه داشت: اولا «آنها را هوادار و دوست شاه امان الله خان میدانست. ثانیاً به خاطر نزدیکی رژیماش با انگلیسها نه می خواست که با مخالفین آنها سر و کاری داشته باشد. پس از مرگ او، هاشم خان هم منحیث شخصیت مقتدر خانواده ی سلطنتی، راه و روش نادرخان را در رابطه به سرنوشت مردمان آنطرف دیورند تعقیب کرد.
هاشم خان «سیاست انزواپذیری» را برای دولت افغانستان برگزید و نه می خواست که مردمان افغانستان از روحیات و حرکات آزادی خواهی مردمان آنطرف دیورند آشنایی بیشتر بیآبند. او خوب میدانست که تماس نزدیک منورین افغان با آزادی خواهان هند، زمینه ی ترویج افکار ضد استبدادی را در داخل افغانستان به وجود آورده و عمر حاکمیت استبدادی او را کوتاه میسازد.
در دوره ی صدارت هفده ساله ی هاشم خان، به عوض توجه به منافع ملی افغانها، تأمین حاکمیت شخصی و خانواده گی در محراق توجه دولت قرار داشت. به همین جهت حکومت افغانستان در زمان تجزیه ی هند یک سیاست فعال را در پیش نه گرفت و در برابر ریفراندوم جعلی انگلیسها اعتراض نه کرد. تا آن که دولت پاکستان تقاضانامه ی کشورش را به عضویت در سازمان ملل متحد تقدیم نمود. آن وقت نمابنده ی دولت اقغانستان در اسامبله ی ملل متحد به عضویت پاکستان رأی مخالف داد.
در جریان جنگ جهانی دوم، مبارزات آزادی خواهی در هند جان تازه یافته بود و در خود دولت انگلیس هم تمایلاتی برای آزاد ساختن هند در برخی حلقات آن کشور به ملاحظه میرسید. در همین وقت چندین سیاستمدار انگلیس به هند سفر کرده و با رهبران جنبش در هندوستان به گفت و شنید پرداختند. اما دولت افغانستان از فرصت استفاده نه کرده و از مجاری دیپلوماتیک، حقوق و منافع پامال شده ی افغانهای آن طرف سرحد را مطرح نه ساخت. تا آن که لارد لوی مونت بیتن تقسیم هند را مبتنی بر فیصلهی پارلمان انگلستان به دو کشور (هند و پاکستان) اعلام نمود.
در ۳ جون ۱۹۴۷ تقسیم هندوستان اعلام شد. از ۶ تا۱۷ جولایی ۱۹۴۷ یک رأی گیری فرمایشی (مدغم شدن به کشور هندوها یا مسلمانان) به راه افتاد و رأی افغانهای آن طرف دیورند برای الحاق به افغانستان و یا زنده گی مستقل مطالبه نه شد. سوال الحاق به افغانستان ضرور بود زیرا آنها به وسیله ی اعمال فشار از افغانستان جدا شده بودند، نه از هندوستان. اما سلطنت افغانستان در برابراین طرزالعمل اعتراض نه کرد و طی سالهای ۱۹۴۷ – ۱۹۴۹ کاملا مسکوت بود.
در نهم ماه می۱۹۴۶ سپه سالار شاه محمود خان به مقام صدارت افغانستان گماشته شد. در دوره ی حکومت او فضای اختناق پایان یافته و نماینده گان مردم از طریق انتخابات به شورای ملی راه یافتند. جریانات فکری و نشرات مربوط به آن، توجه مردم را به خود جلب کرد. منورین آزاد شده از قید اختناق علاوه برپافشاری روی یک سلسله اصلاحات در داخل، توجه مردم را به سرنوشت برادران جداشده از پیکر افغانستان جلب کردند. در آن طرف سرحد نیز جنب و جوشی به میان آمد ولی دولت پاکستان عکس العمل نشان داده و در ماه مارچ ۱۹۴۹رسماً ابلاغ نمود که قبایل پشتون از قلمرو آن کشورجدا ناپذیر میباشند. بالمقابل شورای ملی افغانستان در۲۶ جولایی همان سال (۱۹۴۹)، تمام معاهدات استعماری و تحمیلی انگلیسها را باطل اعلام کرده و بار دیگر خواست مردم افغانستان را مبنی بر الغای خط دیورند به جهانیان آشکار ساخت. همین جرگه فیصله نمود که باییست روز نهم سنبله ی، همه ساله به نام روز «پشتونستان» تجلیل گردد. وطندوستان افغان در هر کجایی که اقامت داشتهاند، چهرههای خلف الصدق انگلیسها را تحمل نه می توانستند. مبتنی بر همین روحیه، لیاقت علی خان (صدراعظم آن وقت پاکستان) حین ایراد بیانیه ی خصمانهاش علیه افغانستان به دست پسر ببرک خان جدران در ملای عام به قتل رسید ا
وقتی که سردار محمد داوود خان به حیث صدراعظم افغانستان منصوب شد، وعدههای سلف او به خاطر تأمین حقوق و آزادیهای افراد در حاشیه قرارگرفته و در عوض، استقامتهای کاری ذیل در محراق توجه قرار
گرفت:
۱ – حل مساله ی پشتونستان۲ – تجهیز بهتر قوای مسلح
۳ – انکشاف اقتصادی و اجتماعی
برآورده شدن اهداف فوق، بدون کمکهای وسیع و گسترده ی خارجی ناممکن بود. بناء «حکومت وی طالب دریافت امداد از خارج گردید. درین راستا، لویه جرگه ی مورخ ۲۰-۲۵ نوامبر۱۹۵۵ از مساعی دولت بخاطرحل مساله ی پشتونستان و دریافت کمک تسلیحاتی از خارج حمایت کرد.
پس از آنکه درخواستهای مکرر حکومت افغانستان از ایالات متحده ی امریکا لاجواب ماند، افغانستان مجبور شد تا کومکهای مورد نظر خود را در عرصههای نظامی و اقتصادی از اتحادشوری سابق دریافت نماید. علت ابا ورزی امریکا از دادن کومک به افغانستان در آن وقت، موقعیت جالب پاکستان در محاسبات ستراتیژیک ایالات متحده ی امریکا در منطقه و به مقابل اتحاد شوروی سابق بود. اگر افغانستان از موضعگیری برحق خود مبنی بر باطل بودن خط دیورند صرف نظر میکرد، طبیعی است که از یک طرف اختلاف تاریخی افغانستان با کشور نو تأسیس پاکستان حل شده و رضاییت انگلیسها حاصل میشد و از جانب دیگر موقعیت خاص جیو استراتیژیک افغانستان (منحیث همسایه ی اتحادشوروی)، دلچسپیهای امریکا را به افغانستان ازدیاد میبخشید.
چون نادیده گرفتن حقوق افغانهای آن طرف خط تحمیلی دیورند برای حکومت افغانستان ناممکن بود، بنأً سردار محمد داوود خان مجبورشد تا کومکهای مورد نیاز دولت را جهت برآورده شدن هر سه هدف فوق الذکر از اتحاد شوروی سابق تقاضا نماید. آن کشور بدون هرگونه تعلل به درخواست افغانستان، پاسخ مثبت داد؛ زیرا در محاسبات ستراتیژیک اتحاد شوروی، افغانستان نقشی خاصی را حایز میگردید. بناء «به خاطر دریافت کومکهای گسترده ی نظامی از آن کشور، ایجاب میکرد تا سیاست خارجی افغانستان در منطقه، با سیاست خارجی اتحاد شوروی هماهنگ گردد.
پس از مسافرت هیآت بلند پایه ی حزبی و دولتی اتحاد شوروی سابق به رهبری خروشچف و بولگانین (۱۶-۱۸ دسامبر۱۹۵۵، شعار «دفاع از حق خود ارادیت پشتونها و بلوچها» منحیث موقف هر دو کشوردر ارتباط با طرح «مساله ی پشتونستان» رسمیت یافت. شعار فوق، چی گونه گی عملکرد افغانها را در قبال معضله ی دیورند مشخص ساخت. به این ترتیب شعار «دفاع از حق ارادیت» جانشین یک مبارزه ی عملی در جهت الغای کامل خط دیورند گردید. مبارزین پشتون و بلوچ از حمایتهای تسلیحاتی و مالی دولت افغانستان برخوردار نه شدند و شورویها هم موافق نه بودند که بخشی از سلاحهای کومکی شان به آنها تحویل داده شود. آنها دلیل میآوردند که کمک تسلیحاتی شان به افغانستان، نه باید در استقامتهای تعرضی و خارج از مرزهای افغانستان استعمال گردد. با چنین استدلال عوامفریبانه، شورویها میکوشیدند تا جنگ سرد شان با ابر قدرت امریکا، به یک جنگ گرم در نزدیکیهای سرحدات شان مبدل نه شود. باید اذعان داشت که در منازعات دیگر و دور از سرزمینشان همواره چنین مساعدتها را انجام میدادند. نتیجه آن شد که تبلیغات روی «مساله ی پشتونستان» بالا گرفت و حمایت واقعی از پشتونهای آن طرف دیورند، پایین آمد. همچنان در پهلوی مبارزین واقعی، تاجران سیاسی و اجنتهای دو جانبه میان اسلام آباد، کابل و ماسکو در رفت و آمد شدند.
ادامه ی این وضع نه تنها زمینه ی سازماندهی یک نیروی مقاومت را در ماورای خط دیورند جلوگیری کرد، بلکه موجب فعال شدن دولت پاکستان و حامیان پر قدرت آن در جهت تخریب و ایجاد بغاوتها در افغانستان گردید.
وقتی که سردار داوود خان از طریق یک کودتای نظامی به قدرت برگشت، باز هم نیروهای آزادی خواه در آن طرف خط دیورند کومک نظامی دریافت نه کردند. اما پاکستان با سرعت تمام دست به کار شده، «گرایشهای اسلامی» را در برابر ناسیونالیرم افغانی تحریک و تقویت کرد.
چنانچی بالاثر عملیات سازمان یافته ی پاکستانیها، کودتاهای ناکام و شورشها در پنجشیر و جاهای دیگر به راه افتاد. گزارشهای مؤثق حاکی از آن است که در زمان ریاست جمهوری محمد داوود خان، حدود پنجهزار افغان جلاوطن در کمپ ورسک به خاطر آماده شدن برای عملیات خرابکارانه جمع آوری شده بودند.
این اقدامات پاکستان، رییس جمهور داوود خان را وادار ساخت تا در روابطش با اسلام آباد تجدید نظر نماید. هنگامی که او به پاکستان سفر کرد، شماری از چهرههای سرشناس بلوچ و پشتون از جانب ذوالفقار علی بوتو سرکوب شده و خان عبدالولی خان رهبرنشنل اعوامی پارتی به اتهام دروغین قتل شیرپاو وزیر داخله پشتونخواه (هشتم فبروری ۱۹۷۵) به ده سال حبس محکوم شده بود. بنأً انتقاد از این مسافرت در میان هواداران اوهم به گوش میرسید.
پس از سقوط خونین محمد داوود خان، افغانستان دچار کشمکشهای داخلی گردید. اختلافات در میان جناحهای مختلف حزب حاکم طی سالهای ۱۹۷۸ -۱۹۹۲ و همچنان جنگهای مسلحانه میان مخالفین و دولت، حل معضله ی دیورند را به باد فراموشی سپرد. کشمکشها موجب انقطاب جامعه ی افغانی شد و پاکستان ازین فرصت برای خودش استفاده ی اعظمی کرد. تکفیر رژیمهای افغانستان بار دیگر مشاجره ی کفر و اسلام را جانشین خواستههای ملی مردم افغانستان ساخت.
تعدادی از چهرههای شناخته شده که قبلا در خدمت«آی اس آی» قرار گرفته بودند، به شکار و اذیت مخالفین خط دیورند، توظیف شدند. «مساله ی پشتونستان» و «حق خودارادیت پشتونها و بلوچها» به مثابه ی توطیه ی شورویها و هواداران شان در افغانستان قلمداد شد.
در میان مهاجران مقیم پاکستان، هر شخص و گروهی که با مشی سیاسی اسلام آباد در جهت تحقق کامل فتنه ی تاریخی دیورند، موافق نه بود، مورد پیگرد «آی اس آی» قرار گرفته و یا مجبور به ترک پاکستان میشد. شمار افغانهایی که به خاطر افکار وطندوستانه ی شان در آن کشور ترورشده اند، کم نیستند. از جمله میتوان، شهادت استاد بهاوالدین مجروح و جنرال عبدالحکیم کتوازی را منحیث مثال متذکر شد.
مدتی پس از مداخله ی نظامی قوتهای اتحادشوروی سابق در افغانستان، میانجگری سرمنشی ملل متحد در فبروری ۱۹۸۱ میان افغانستان و پاکستان آغاز و بالاخره در ژنیو منتج به مذاکرات غیرمستقیم (جون ۱۹۸۲) شد وتا ۱۵ می۱۹۸۸ ادامه یافت. مذاکرات پیچیده و دشوار بود. نمایندگان اسلام آباد ماهرانه میکوشیدند تا به گونه یی از خط دیورند، منحیث سرحد رسمی میان پاکستان و افغانستان تذکر به عمل آید؛ ولی کوششهای شان نتیجه نه داشت. در طول این سالها، پاکستانیها از مجاری مختلف به کابل این پیام را فرستادند که اگر شما خواست ما را در مورد به رسمیت شناختن خط دیورند برآورده سازید، ما به هر نوع فعالیت مخالفین شما در خاک خود پایان میدهیم.
در روزهایی که میباییست موافقتنامه ی ژنیو امضاء میشد، نماینده ی اسلام آباد، موافقه ی خود را از آوردن همچو یک افاده مشروط ساخت. اما فعالین سیاسی پشتونهای آن طرف سرحد که در کابل اقامت داشتند، دست به تظاهرات زدند و کابل هم با صدور بیانیههای رسمی، روی تداوم و ادامه ی موضعگیریهای دولت افغانستان در مذاکرات تاکید به عمل آورد.
امریکاییها میخواستند که این موافقتنانه بدون ضیاع وقت امضاء شود تا قوتهای اتحاد شوروی از افغانستان خارج شده و توافقات شان با آن کشور در سایر نقاط جهان خدشه دار نه شود. لذا بر اسلام آباد فشار آوردند تا متن آماده شده را بدون هرنوع اضافه گویی امضاء کند.
موفقتنامه ی ژنیو گرچی در عمل به طور یک جانبه تطبیق شد، اما فی الواقع معتبرترین سند امضاء شده میان پاکستان و افغانستان است. در این سند علاوه بر طرفین عاقدین، وزرای خارجه ی امریکا و شوروی سابق، همین طور نماینده ی فوق العاده ی ملل متحد نیز صحه گذاشتهاند.
پاکستانیها علی الرغم تعهد شان در ژنیو، کوچکترین گامی در جهت تطبین موفقتنامه ی ژنیو نه برداشتند برعکس آنها برای زمان بعد از خروج قطعات اتحاد شوروی آماده گی گرفتند. آنها مطمین شده بودند که پس از خروج قطعات، نه تنها به ادغام کامل مناطق جداشده از پیکر افغانستان دست خواهند یافت، بلکه با روی دست گرفتن پلانهای جدید، انضمام تمام افغانستان را به آن کشور در دستور کارشان قرار دادند. در بحبوبه ی انتقال قدرت به تنظیمها، رییس جمهور پاکستان (اسحاق خان) صدا زد که باید افغانستان به وسیله ی یک کنفدریشن با پاکستان ملحق شود.
برای تطبق همین پلانها طی سالهای ۱۹۹۲ -۱۹۹۶ تظیمهای وابسته به پاکستان و ایران در داخل افغانستان به جان هم انداخته شدند. به اثر جنگهای تنظیمی، تمام تأسیسات دفاعی منحل و توان رزمی افغانها ازب ین رفت. با انحلال اردوی قوی و جنگ دیده ی افغانستان، هیچ مانعی برای پاکستانیها در جهت اشغال کامل افغانستان باقی نه ماند. این وقتی است که آنها با صدور طالبان، مرحله ی بعدی پلان شومشان را به منصه ی اجرا گذاشتند.
«امارت» طالبان محصول کار دراز مدت استخبارات پاکستان بود.«آی اس آی» با جابه جا سازی اعراب ناراضی و مخالف امریکا در افغانستان، پلانهای ستراتیژیک خود را باز هم توسعه داد. اسلام آباد تلاش کرد تا با کنترول کامل افغانستان، راههای مواصلاتی آسیای میانه را تا بندرگاههای آبی در انحصار خود در آورده و تجارت کشورهای غربی را در این مسیر به خود وابسته سازد. اگر این ستراتیژی تحقق میافت، امروز پاکستان به یک کشور نیرومند در جهان مبدل میشد. اما اقدامات نظامی امریکاییها و جابهه جا سازی قوتهای بین المللی در افغانستان، عملی شدن پلانهای ستراتیژیک پاکستان را به بنبست مواجه ساخت.
نویدهای تازه:
اکنون پاکستان در یک موقعیت دفاعی قرار گرفته و مجبور است تا افراطیون دست پرورده ی خود را، خودش سرکوب کند و یا به طیارههای بیپیلوت امریکا فرصت دهد تا آنها را نابود نمایند. گرچی طرفداران پاکستان میکوشند تا اوضاع آن کشور را خوب جلوه دهند، اما واقعیتها به گونه ی دیگر است.
اگر موضوع مورد نظر این مقال (حل معضله ی دیورند) را در پرتو آرایش جدید نیروها و تغیر توانمندیهای کشورهای منطقه در نظر بگیریم، زمینههای امیدوارکننده ی ذیل جلب توجه مینمایند:
پلان ستراتیژیک پاکستان به خاطر اشغال افغانستان ناکام شد؛
بیامنیتی در داخل پاکستان، بخشی از انرژی آن کشور را به خودش معطوف ساخته است؛
اکثریت مردم پاکستان در سطوح مختلف از گروهای افراطگرا در خاکشان حمایت مینمایند. این جانبداری، آینده ی آن کشور را مغشوش ساخته و همکاری ستراتیژیک پاکستان – امریکا را مورد سووال قرارداده است؛
امریکاییها به سراغ یک متحد مطمین و نیرومند در منطقه میباشند؛ پاکستان هنوزهم نیرومند است، اما یک کشور مطمین برای امریکا و ناتو نیست. پبش از آن که تندروها بر قدرت نظامی پاکستان مسلط شوند، باید سرنوشت سلاح اتومی آن کشور روشن باشد؛
نیرومند شدن هند و مناسبات گسترده ی آن کشور با دول پرقدرت جهان، یک نقش فعال را برای هند در منطقه ممکن ساخته است. هر قدر نقش هند ازدیاد می یابد، به همان اندازه پاکستان در انزوا قرار میگیرد؛
آفات طبیعی اخیر و بیامنیتیها موجب مهاجرت تودههای وسیع مردم از خانههای شان شد و کمک دولت برای آنها در سطح خیلی پایین قرار داشت. این واقعیت، توانمندی مالی دولت را بیان میکند؛
در تشکیل اردوی پاکستان ششصد و پنجاه هزارعسکرتنظیم اند. اگر وضع مالی پاکستان به همین منوال ادامه بیابد، شاید پاکستان در آینده نه تواند که اردوی خود را از منابع داخلی تمویل نماید؛
سالها قبل، پاکستان به خاطر افزایش توان رقابت خود با هند، به حمایت چین و کشورهای غربی ضرورت داشت و روی آنها اتکاء میکرد. یک بار ذوالفقار علی بوتو صدراعظم اسبق پاکستان گفته بود که: چین به خاطر موقعیت جغرافیاییاش از تمامیت ارضی ما دفاع میکند و غربیها به ایدولوژی ما در مبارزه علیه کمونیزم ضرورت دارند. اکنون که ابر قدرت اتحاد شوروی دیگر وجود نه دارد، امریکا و ناتو روی کارا بودن متحد سابق ستراتیژیک شان در منطقه (پاکستان) حساب نه می کنند. زیرا در پهلوی علاقمندی مردم آن به گروههای بنیادگرا، آرایشهای جدید قدرت در منطقه و در سطح جهان، پاکستان را از مدار علاقه مندی ستراتیژیک غرب دور نموده است.
چرا معاهدات لاهور، گندمک و خط تحمیلی دیورند مردود اند؟
- وقتی انگلیسها به آزادی نیم قاره ی هند معترف شدند، میباییست به آزادی مناطقی که ظاهراً بوسیله ی قراردادهای «لاهور»، «گندمک» و «دیورند» از افغانستان غصب کرده بودند، نیز معترف میشدند. آنها در عوض همچو یک اعتراف، سرزمینهای افغانها را به مردم نیم قاره بخشیدند. حتا آنها، قراردادهای منحوس خود را هم در این زمینه فراموش کردند و به یاد نیآوردند که این مناطق از پیکر افغانستان جدا ساخته شده است.
- وقتی مردم افغانستان در جنگ اول افغان- انگلیس، شاه شجاع را کشتند و انگلیسها را شکست دادند، در واقع معاهده ی «لاهور» را ازبین بردند.
- معاهده ی «گندمک» با یک اسیر جنگی که هیچگاه به افغانستان برنه گشت و لقب «امیر» بودن او به گوش مردم سراسر افغانستان نه رسیده بود، عقد شد. امضاء کننده ی این قرارداد از جانب انگلیس کیوناری بود که او هم بالاثر خشم مردم کشته شد. متعاقب آن انگلیسها در جنگ دوم افغان- انگلیس شکست خوردند. بنأً این معاهده از اول غیرقانونی بود و هیچ گاه هم از نظر حقوقی نافذ نه شد.
- امیر عبدالرحمن خان بدون کدام نظرخواهی از مردمان دو طرف این خط تحمیلی، بدون رغبت باطنی خود، در زیر فشار استعمار انگلیس مجبور به قبول توافق نامه ی دیورند شد.
- سند امضاء شده میان سر مارتیمر دیورند و امیر عبدالرحمن خان یک توافقنامه است. چنانچه در متن انگلیسی آن «تریتی» یعنی موافقتنامه به کار رفته است. اگر منظور از معاهده میبود، باییست اصطلاح «اگریمنت» یعنی معاهده استعمال میشد.
- این موافقتنامه کدام پایه ی حقوقی در مطابقت با موازین شناخته شده ی حقوق بین الدول نه دارد و صرفا یک سند تحمیلی و استعماری است. لذا در هیچ یک از مراجع بین المللی مانند «جامعه ی ملل» و «ملل متحد» ثبت نه شده است.
- پس از پایان یافتن عصر استعمار، مظاهرآن نیز پایان میآبد. ولی در مورد قراردادهای تحملی انگلیس بر افغانها چنین نه شد. استعمار از منطقه کوچید ولی میراث خوار آن (پاکستان) بر سرزمینهای افغانی آن طرف دیورند مسلط ساخته شد.
- افغانها خط دیورند را به مثابه ی سرحد مناطق اشغالی میدانستند که حدود تمرکز قوای نظامی انگلیسها را معین میساخت؛ نه منحیث سرحد جنوبی و شرقی کشورشان. زیرا این خط به جبر و زور از جانب استعمار انگلیس یعنی قدرتی که بارها به مقابل آن مردانه جنگیده بودند، ترسیم شده بود.
- خود شرایط و احوالی که موافقتنامه ی دیورند در آن امضاء شده است، میرساند که این یک قرارداد سیاسی بود، نه یک مقاوله ی بین المللی. چون فعلاً ما در آن حالت نیستیم، پس قرارداد مذکور هم قابل تطبیق نیست. یعنی اساس و پایه ی تطبیق آن از بین رفته است.
پایان سخن:
موقعیت جغرافیایی افغانستان خصلت خاص جیوستراتیژیک و جیو پولیتیک به این سرزمین داده است. همین خصایل در سمت دهی مسیر تاریخ و چی گونه گی حوادث اجتماعی و سیاسی آن تأثیر مهم داشته و حتا اغلب اوقات تعیین کننده نیز بوده است. حدود کنونی سرزمین ما طوری که درین بررسی فشرده، پیشکش شد، بالنتیجه ی کشمکش استعمارگران رقیب (روسها و انگلیسها) به میان آمد. وطن ما طی دو قرن گذشته در وسط یک بازی بزرگ قرارداشت. امروز گرچی همان «بازی بزرگ» به شکل سابق آن دنبال نه می شود، اما اهمیت موقعیت افغانستان نه تنها نزول نه نموده، بلکه ابعاد گسترده نیز کسپ کرده است. این ابعاد باید با در نظر داشت شرایط و عوامل ظهور یافته در قرن بیست و یکم مورد بررسی مجدد قرار گیرند؛ زیرا بازیگران قدرت در منطقه و جهان نقش شان را عوض کردهاند. آن کس که دیروز گروههای اسلامگرا را ناجی مردم و مدافع منافع خود میدانست، امروز در تقابل با آنها قرارگرفته و منافع خود را درافغانستان و ماحول آن به خطر میبینند. جهان دو قطبی جای خود را به یک دنیای درگیر از کشمکش قدرتهای نو ظهور و سابقه دار داده است. کشورهای قرب و جوار افغانستان به سلاح اتومی آراسته شده اند. امکان دسترسی نیروها و عناصر تندرو به سلاح اتومی پاکستان امر غیر محتمل به نظر نه می آید. هراس از چنین امکان، خود به خود موجب شده است که نقش و اهمیت جیوستراتیژیک افغانستان باز هم از یک دیدگاه دیگر مورد توجه تحلیل گران اوضاع نظامی قرار بگیرد. قدرتیابی نیروهای تندرو در پاکستان نه تنها افغانستان را به مخاطره قرار می دهد، بلکه دورنمای اتحاد و وابسته گی ملیتهای ساکن پاکستان را هم تیره و تار ساخته است. در چنین اوضاع و احوال، ابراز نظرهای گوناگون و حتا بر وفق مرام مخالفین وحدت ملی افغانستان در آشفته بازار سیاست بازیها، ظهور مینماید. یکی از این سیاست بازها آقای روبرت بلک ویل، سفیر سابق امریکا در هندوستان است که لاقیدانه میگوید: چون امریکا نه می تواند در جنگهای افغانستان برنده شود، پس باید تجزیه ی بالفعل این کشور را بررسی کند. جنوب پشتون نشین را به طالبان بگذارد و از شمال که در آن ازبکها، تاجیکها و هزارهها زنده گی دارند، حمایت کند.
انگیزه ی اصلی آقای سفیر به خاطر ابراز چنین یاوه سراییها معلوم نیست. ولی مسلم این است که جناب شان از پی آمدهای فرضیه ی خود چشم پوشی مینمایند. به طور مثال اگر این فرضیه شوم خدای ناخواسته عملی شود، آیا پشتونهای مخالف طالبان و القاعده در مناطق مسکونی شان قتل عام نه می شوند؟ آیا افراطیون در هر دو طرف خط دیورند با هم ملحق نه شده و یک دولت افراط گرا و لانه ی مطمین برای تروریستها به وجود نه می آید؟ و آیا نتیجه ی تخیل شان در عمل، از سرگرفتن و راه اندازی عملیات جدید تروریستی در جهان، بالخصوص در کشور خود این آقای نظریهپرداز نه خواهد بود؟ با تشکیل چنین لانه دهشت افگنی، آیا پاکستانیهای مورد تفقد ایشان مصوون میمانند؟ و آیا عملیات تروریستی در پاکستان ترویج نه یافته و آن کشور در کشاکش یک جنگ داخلی تجزیه نه می شود؟ لذا آیا بهتر آن نه بود که آقای نظریهپرداز، فرضیه ی خود را «پلان تجزیه ی پاکستان و افغانستان» مینامید.
آقای سفیر و امثال او باید بدانند که راه نجات منطقه و جهان از شر تروریزم، با یک افغانستان نیرومند و غیر قابل تجزیه گره خورده است. افغانستان نیرومند نه می شود، اگر اقتصاد آن متکی به خود نه شده و میراث استعمار از سر راه مواصلات و تجارت آن، برداشته نه شود.
چیز فهمان افغان باید موقعیت حساس کنونی افغانستان را در نظر گرفته، راهها و فرصتهای مساعد را در جهت برآورده شدن منافع علیای مردم افغانستان به بررسی بگیرند. نگارنده متکی بر واقعیتهای ارایه شده در این نوشته، بر این نظریه تاکید مینماید که راه حل معضله ی دیورند در شرایط کنونی، به همکاری جامعه ی جهانی ممکن به نظر میخورد. اما افغانها باید با تعمیق وحدت ملی در میان خودشان، سرمشق خوبی برای تمام افغانهای جدا شده از پیکر افغانستان باشند. بدون داشتن چنین شکیبایی نه می توان به حل معضلات مهم ملی و تاریخی، منجمله حل معضله ی دیورند نایل شد. به خاطر رسیدن به این اهداف باید مباحثات از محورهای مذهبی، قومی، لسانی و نفع جوییهای شخصی بیرون شود. در پرتو چنین یک مباحثه ی سازنده، میتوان به یک مشی روشن ملی جهت حل تمام مسایل مهم و حیاتی برای ملت افغانستان، دست یافت.
کالیفورنیا- دسامبر ۲۰۱۰