رسیدن:  28.05.2011 ؛ نشر : 30.05.2011 

آقایان! عصر پسا-سیاسی بی‌معناست!

 

نویسنده: گای ایچسون - برگردان: خالد خسرو

اشاره- در همین چند روز پیش بیشتر از 25 هزار نفر در اسپانیا در میدان‌های عمومی شهرهای چون مادرید به‌عنوان اعتراض گردهم آمده و خیمه‌های بود و باش برپا کردند تا اعتراض خود را در آستانه‌ی انتخابات محلی و منطقه‌ای این کشور به‌گوش دو حزب سیاسی سوسیالیست و محافظه‌کار برسانند. حزب سوسیالیست در این انتخابات شکست خورد. از تاریخ 25 ماه می‌2010 میلادی، حکومت آقای خوزه لوییس زاپاته رو، نخست وزیر سوسیالیست با تمام وعده پالیسی‌های مترقی اجتماعی، زیر فشارهای کمیسیون و بانک مرکزی اروپا، و همچنان آلمان که وام‌دهنده اصلی به کشورهای بحران‌زده حوزه یورو است، مجبور شد که حقوق متقاعدین، خدمات اجتماعی همگانی و اشتغال در بخش‌های عمومی را به‌خاطر رفع کسری بودجه، کم نماید. اما این سیاست‌های نولیبرال نیز از بحران بیکاری و رکود اقتصادی اسپانیا نکاسته است. آقای گای ایچسون، از وب‌سایت «اوپن دموکراسی» که نامزد دکترا علوم سیاسی در دانشگاه کالیفورنیای امریکا است، به نقد مانیفست اعتراض جوانان تظاهرکننده‌ی میدان خورشید مادرید می‌پردازد.




خیزش مشهور جوانان اسپانیایی به آن اندازه تاثیرگذار است که کاملا به چشم بخورد. من مستقیما شاهد خشم و مصمم‌بودن آنها، زمانی که چیزی حدود 500 نفر در برابر سفارت اسپانیا در میدان بلگراف لندن تظاهرات می‌کردند، بودم.
مظاهرات در مادرید و شهرهای دیگر اسپانیا اعلام‌کننده اراده‌ی مصمم تظاهرکنندگان برای تداوم اشغال میدان‌ها و فضاهای عمومی برای یک هفته دیگر، و پس از انتخابات محلی و منطقه‌ای روز 23 ماه می ‌که بزرگترین شکست را برای حزب حاکم سوسیالیست به همراه آورد، بود. همچنان که دیگر ناظران ذکر کرده اند، اشغال فضاهای عمومی به ذات خود برای به چالش‌کشیدن و به مشکل افگندن مرکز قدرت سیاسی و اقتصادی حاکم کافی نیست. اما این خشم بیرون از چارچوب‌های رسمی که تظاهرکننده‌های جوان با آن شناخته می‌شوند، ظرفیت تهیج یک جنبش فراگیر مقاومت در برابر نیولیبرالیسم در اسپانیا و کل اروپا را دارد. تظاهرکننده‌ها از قبل از سوی سیاستمداران و تحلیلگران رسانه‌ها به‌خاطر فقدان مجموعه‌ای از خواسته‌های کاملا مشخص، مورد انتقاد قرار گرفته‌اند، اما برخلاف، این امر به‌خوبی قابل درک است. چون به خیابان‌آمدن ناگهانی جنبشی از جوانان معترض و خشمگین پاسخی یک‌باره و دموکراتیک به فقدان عدالت و کار است. گویا این نگرانی‌ها و انتقاد‌های مکرر در مورد یک جنبش «پسا دموکراتیک»، «غیرسیاسی» و حتا فراتر از «چپ و راست» است.
مانیفیستی که توسط آنها در وبسایت «دموکراسی اکنون» انتشار یافته به ما می‌گوید که اعتراضات ترکیبی از حرکت‌های «مترقی» و «محافظه‌کارانه» است، بعضی‌شان به واسطه «ایدیولوژی‌ها به روشنی تعریف شده است» و بعضی‌شان «غیرسیاسی» است. جنبشی چنین فراگیر و متکثرماندن به ذات خود مهم است، اما ایده‌ی یک جنبش پسا سیاسی عمیقا مشکل افزا است. به‌نظر می‌آید که چنین روایتی معترضان خشمگین اسپانیایی را به محاصره خود در آورده است. شاید این موضع‌گیری به‌عنوان یک تاکتیک به قصد گسترده ساختن درخواست‌ها و اهداف جنبش صورت می‌گیرد تا برای رسانه‌ها مطبوع و عاری از تهدید باشد.{رسانه‌هایی که می‌توانند پیام را گسترش و یا جنبش را ضربه بزنند.-مترجم}
شاید این رویکرد توسط بسیاری از فعالان اجتماعی، از جمله گروه‌ها و سازمان‌های که با سیاست صرفه‌جویی و ریاضت اقتصادی در بریتانیا مبارزه می‌کنند، اتخاذ شده است. اما چنین تصوری از اساس گمراه‌کننده است. سیاست‌های معطوف به رهایی و ترقی همواره بر مبنای هویت‌های جمعی بر محور منازعات و مخالفت‌ها شکل گرفته‌اند. چنین چیزی اکنون در اینجا دیده نمی‌شود. اگر نکته فوق درک نشود، هرنوع حرکتی افتادن مجدد در دام سیاست‌های آبکی میانه‌رو، از طریق منطق خنثاکننده و منفعل‌کننده‌ی عام آن، است.
به‌صورت طبیعی، این ایده که گویا ما در یک عصر پسا سیاسی زندگی می‌نماییم و اکنون در آن مواضع و جهت‌گیری‌ها و منازعات سیاسی قبلی، بی‌ربط اند، لباس قشنگ و دل‌فریب به تن قدرت‌ها می‌نماید. برعلاوه، فعل و انفعالات نولیبرالیسم محدودکردن بیشتر فضای اجتماعی از تاثیرات فعالیت‌ها و مبارزات سیاسی است. خدمات عمومی خصوصی شده می‌روند، در حالی که تصمیم‌گیری در مورد سیاست‌های اقتصادی به نهادها و متخصصان تکنوکرات واگذار می‌گردد تا از فشار‌های عمومی به دور باشند. در نوشته‌های اقتصاددان اتریشی، فریدریک هایک و پیروان‌اش در جناح محافظه‌کاران جدید در سال‌های 1970 و 1980 میلادی، از بین‌بردن مخالفت‌ها و منازعات سیاسی اساسی دانسته شده که به فرایند جایگزین‌کردن بازار آزاد به عوض دموکراسی، اجازه می‌دهد. همراه با سقوط دیوار برلین و نظریه پایان تاریخ، احزاب سوسیال دموکرات در اروپا و ایالات متحده از ساختن الترناتیف‌ها برای نولیبرالیسم دست کشیده و به معتدل‌ساختن خواسته و مواضع‌شان پرداختند.
چرخش به راست از سوی گرایش‌های شیک در اکادمی‌های امروز اعتبار یافته است، مراکزی که به تشویق این نظر می‌پردازند که سوال بنیادین چگونگی سازماندهی امور انسانی قبلا پاسخ خودرا یافته، و برای مخالفت‌ها و عدم توافق سیاسی هم برسر تقسیم غنیمت‌های رشد اقتصاد نولیبرال به صورت صلح‌آمیز از طریق نهاد‌های سیاسی موجود، تدبیری سنجیده شده است. در دنیای جهانی شده‌ی فردگرایی، جامعه شناس بریتانیایی، آنتونی گیدنز، از نظریه‌پردازان موثر حزب کارگر جدید انگلیس و راه سوم (در کنار شریک روشنفکر خود، معمر قذافی) می‌گوید که دسته بندی‌های راست و چپ ناپدید شده و سیاست ماهیت «دیالوگی» پیدا کرده است.
این ایده که همه‌کس در عصر سیاست پسا ایدیولوژی برنده و راضی‌اند، به غیر سیاسی‌کردن زندگی اجتماعی ما اجازه می‌دهد. انواع قدرت به محاکم انتقال پیدا کرده تا مجری و محافظ حقوق مالکیت خصوصی باشند، و سیاست‌های مالی و پولی نیز به دستان بانک‌های مرکزی سپرده شده‌اند. در سطح بین‌المللی نهاد‌های غیرشفاف و غیرحسابده روز تا روز قدرتمند گشته که برای گردش سرمایه، چه در درون کشورها و چه در میان‌شان، قوانین و اصول وضع می‌کنند.
هدف مرکزی هرنوع جنبش رهایی‌بخش افشاکردن این واقعیت باشد که تبلیغ نظریه عصر «پسا- سیاسی» فراتر از «چپ و راست» چیزی نیست جز تاکتیک و مانور ایدیولوژیک آن نخبگانی که به سرمایه و قدرت غیرمتوازن و بسیار بزرگ خویش مشروعیت داده و به‌صورت نظام‌مند هرنوع الترناتیف برای نظام اقتصادی مسلط را به حاشیه می‌رانند. باید خواسته این باشد که نهاد‌های به اصطلاح عصر «پسا-سیاسی» به شدت دموکراتیک گردد و یا به‌گونه فوری ازبین بروند.
مانیفیست جوانان معترض اسپانیایی از تبانی‌های سیاستمداران و سیستم مالی‌ای که به مردم به‌عنوان ماشین پول‌سازی که یک اقلیت معدود را ثروتمند می‌نماید، نگاه می‌کنند، انتقاد گزنده می‌نماید. این جوانان از این حق شهروندان اسپانیایی دفاع می‌کنند که بپرسند قدرت اصلی در دست چه کسانی است و ثروت کشور چگونه تقسیم می‌گردد. بسیاری از خشم معترضان متوجه دو حزب سیاسی اصلی اسپانیا، حزب سوسیالیست و حزب محافظه‌کار «مشهور»، و انحصار قدرت از سوی آنها شده است، آنهم در حالی که معترضان ادعای مطالبات فراجناحی را دارند. اما این خشم ریشه در رد سیاست‌های اجتماعی و اقتصادی نولیبرالی که در برنامه‌های هردو حزب مذکور دیده می‌شود، دارد و خواهان گشایش، دموکراسی و مشارکت بیشتر است. برخلاف ادعای معترضان، خواسته‌های فوق، مطالبات سیاسی تقلیل ناپذیری‌اند. پوشاندن لباس دیگر به تن این مطالبات عمومی، کمک به آن نخبگانی است که اعتراض و رد احزاب حاکم و دموکراسی مبتنی بر نمایندگی موجودرا به عنوان حرکت‌های «ضد سیاسی»، غیرموجه می‌نمایند. در عین حال، قطب‌بندی و تضاد‌های چپ و راست، به‌عنوان جهت‌گیری‌ها و مواضع کلیدی بر محور یک سلسله مخالفت‌ها- مانند تضاد مردم عادی و نخبگان، مترقی‌ها و سنت‌گرایان، خودی‌ها و مطرودان- سازمان‌دهی شده است. چنین دسته‌بندی‌ها و مخالفت‌هایی به ما اجازه‌ی ادعاهای سیاسی را می‌دهد. ما نباید این چیزها را دور بریزیم.
با وجود تناقضات درونی و ناکامی در دادن وعده‌های رادیکال یک «انقلاب»، اجندای معترضان اسپانیایی به نسبت بیانیه‌های ضعیف و سست در جریان اعتراضات علیه صرفه‌جویی و کاهش هزینه‌های دولت در بریتانیا، بهتر شده است. سازمان‌دهی معترضین، از طریق کانال‌های غیررسمی، از طریق شبکه‌های آنلاین و مجامع مردمی، سیاست و انتقادات قوی از سوی معترضان خشمگین اسپانیایی، نشانگر ضرورت‌های فوری آنهاست. اما باید از افتادن در دام تفکر عصر «پسا سیاسی» و ورای «راست و چپ»، دوری جسته و در عوض باید این دسته‌بندی‌ها و جهت‌گیری‌ها را مجددا فعال نمایند. در حال حاضر، نهاد‌های مقتدر نولیبرال- بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، اتحادیه اروپا، آژانس‌های رتبه‌بندی کریدت‌ها- که به حکومت اسپانیا دستور می‌دهند، انکار می‌کنند آنچه را که آنها انجام می‌دهند بر محور قدرت و سیاست است که در پشت پالیسی‌های به ظاهرا «عقلانی» و «علمی» پنهان شده و پالیسی‌ها و تدابیری اقتصادی و مالی را دیکته می‌نمایند. اگر آنها در اسپانیا، بریتانیا و در کل اروپا مجال و قدرت پیدا کنند، سلب مالکیت ملی از تمام ثروت‌های عمومی به واسطه بانک‌ها را به‌عنوان نظم جدید نورمال معرفی می‌نمایند.
تنها امید برای متوقف‌کردن این فرایند از طریق یک جنبش عمومی مقاومت، هم در سطح ملی و هم در سطح بین‌المللی، بر محور هویت‌های جمعی و بر شالوده‌ی اعتراض و ضدیت بر اساس نقاط مشترک، به‌دست آمده می‌تواند. روند چندجانبه‌ی سیاسی شدن در این جا مطرح است. اشغال، اعتراض و اعتصاب، انواع و اشکال سیاسی شدن به منظور پیوستن به مبارزه‌ی عمومی است. هدف غایی این پروسه سیاسی شدن و به زیر سوال‌بردن روابط اجتماعی و نهادهای به ظاهر بی‌طرفی است که از سوی سرمایه‌داری نولیبرال چنین خنثا و منفعل شده‌اند. این اولین گام به‌سوی یک دموکراسی واقعی است.