24.12.2014

یعقوب ابراهیمی

دانشجوی دکتورای علوم سیاسی در دانشگاه کارلتون
 

یادداشت نویسنده:

من سال گذشته در مقاله یی به دلایل تهاجم شوروی به افغانستان پرداخته و در آن نظم بین‌المللی جنگ سرد و محاسبه روسها از وضعیت بین‌المللی وقت را عامل عمده یورش ارتش سرخ به افغانستان خواندم. در آن نوشته با توجه به امکانات و اسناد قابل دسترسی نتیجه‌گیری کردم که چگونه کرونولوژی رویدادها و زنجیرۀ عوامل، شوروی را وادار به حمله نظامی به افغانستان کرد. اما سوالی که هنوز نزدم باقی بود، این بود که نهایتا فرمان حمله به افغانستان چگونه تدوین شد و در لحظه امضای فرمان چه افرادی حضور داشتند و بالاخره کی‌ها در این امر حرف اول و آخر را زدند. آیا بیروی سیاسی حزب کمونیست به عنوان عالی‌ترین مرجع تصمیم‌گیری دولت شوروی درین زمینه چون نهاد واحدی تصمیم گرفت یا افراد خاصی در درون بیروی سیاسی این نهاد را وادار به چنین تصمیم گیری ساختند. به عبارت دیگر مکانیزم تصمیم‌گیری اتحاد شوروی در عصر بریژنیف پیرامون مسایل بین‌المللی چگونه بود؟ نوشته حاضر بحث مختصری است پیرامون آن پرسش. اما باید خاطر نشان سازم، که این نوشته به هیچ‌وجه نقش تعیین کننده افراد یا "سرشت ستیزه جو" و "خیره سری ذاتی" انسان را به عنوان عامل اصلی جنگ و صلح در عرصه بین‌المللی - آنطوری که ریالیست‌های بنیادگرا از ماکیاولی تا مورگینتاو به آن تاکید دارند- توجیه نمیکند. بنده به شرایط اجتماعی و ساختار بین‌المللی به عنوان عامل تعیین کننده کنش انسان، رهبران سیاسی و دولتها کماکان باورمند ام. بنابراین نوشته حاضر هیچ منافاتی با نوشته قبلی نداشته بلکه تلاش میکند در چارچوب تز قبلی موضوع از قلم‌افتاده یی را بررسی کند. در نهایت به دلیل ناآشنایی بنده به زبان روسی، اگر در تلفظ نامها اشتباهی صورت گرفته باشد، از خواننده‌گان فرهیخته عذر میخواهم.

تهاجم شوروی به افغانستان

 

و ابهام درباره جلسه دوازدهم دسمبر



هجوم ارتش سرخ به افغانستان با نحوه تصمیم‌گیری در اتحاد شوروی و بطور ویژه با انکشافاتی که در ماه های اخیر سال ۱۹۷۹ در بیروی سیاسی حزب کمونیست شوروی رخ داد، رابطه تنگاتنگ دارد. هرچند سخن روشن و نتیجه‌گیری دقیق در مورد مراحل تصمیم‌گیری پیرامون قضایای حساس در اتحاد شوروی به دلیل محرمیت اسناد و بسته بودن آرشیف‌های شوروی بروی پژوهشگران تا هنوز هم دشوار است؛ اما میشود برپایه برخی اسنادِ افشا شده و چند کار پژوهشیِ مبتنی بر مشاهدات عمومی به یک سلسله نتیجه‌گیری های کلی در این زمینه دست یافت.

اسناد و مطالعات قابل دسترسی نشان میدهند که تصمیم حمله نظامی به افغانستان صرف در یک حلقه کوچک رهبری شوروی اتخاذ شده و بیروی سیاسی به عنوان یک سازمان واحد درین زمینه نقش حاشیه‌یی داشته است. باید خاطرنشان سازم که تصمیم‌گیری در حلقات چندنفرۀ متشکل از الیگارش‌های حزب کمونیست در مجموع معرفِ خصوصیت تصمیم‌گیری دولتهای خروشچف و بریژنیف و بنابراین با فردمحوری دولت استالین متفاوت بود (۱). طبق این قاعده حلقاتی از نخبه‌های بیروی سیاسی حزب کمونیست شوروی که قضاوت در برخی امورِ ویژه را مالکیت خویش می‌پنداشتند در مورد مسایل مرتبط به آن تصمیم اصلی را گرفته و باقی اعضای بیروی سیاسی آن را با رضاییت یا تحت فشار تایید میکردند (۲). به این اساس، قضاوت در امور سیاست خارجی به دلیل بیماری و کهولت بریژنیف در اواخر دهه هفتاد میلادی، در سیطره چهار شخص قرار داشت: دیمیتری اوستینوف وزیر دفاع، یوری اندروپوف رییس کی جی بی، اندری گرومیکو وزیر خارجه و میخاییل سوسلوف ایدیولوگ سابقه‌دار حزب کمونیست شوروی (۳). این چهار نفر، به خصوص اوستینوف و اندروپوف حمله نظامی به افغانستان را در سه مرحله نهایی ساختند: نخست دلایل حمله به افغانستان را که در مقاله قبلی به تفصیل رویش بحث شد خلق و تدوین کردند؛ سپس از نفوذ خویش برای متقاعد ساختن سایر اعضای بیروی سیاسی استفاده کردند و نهایتا اعضایی را که مخالف گزینه نظامی بودند به موافقت مجبور ساختند (۴). گورگی کورنینکو معاون وزارت خارجه شوروی در یادداشت‌هایش آورده است که رییس اش گرومیکو تا ماه اکتبر سال ۱۹۷۹ علاقه چندانی به گزینه نظامی نداشت، اما به دنبال قتل رییس جمهور تره کی زیر فشار اوستینوف و اندروپوف به اردوگاه موافقان پیوست (۵). چهار شخص مذکور برای توجیه نکته نظرات خویش، اقناع بریژنیف و کسب اجماع بیروی سیاسی دلایل کافی داشتند. دلایلی چون تهدید اتحاد شوروی در نتیجه تحولات جنوب آسیا و خاورمیانه، گسترش فعالیت های سیاسی و استخباراتی امریکا و چین در منطقه و نهایتا احتمال سقوط "جمهوری دموکراتیک افغانستان" به دست شورشیان مسلمان کافی بود تا دهن هر مخالفی را در دستگاه تصمیم‌گیری شوروی با آن بست.

در اوایل سال ۱۹۷۹، مثلث اندروپوف-گرومیکو-اوستینوف به اضافه بوریس پانوماریوف رییس شعبه امور بین‌المللی بیروی سیاسی حزب کمونیست شوروی کمیسیون ویژه یی را در بیروی سیاسی برای بررسی اوضاع افغانستان زیر نام "کمیسیون افغانستان" تشکیل داده و به این ترتیب امور افغانستان را هم از لحاظ سیاسی و هم بیروکراتیک در انحصار کامل خویش در آوردند. این زمانی بود که بریژنیف با اتکا به دلایلی که از کمیسیون افغانستان برایش میرسید شخصا به گزینه نظامی تمایل یافته و به این ترتیب پله موافقان حمله به افغانستان سنگین‌تر شد (۶). از جانب دیگر بی علاقه‌گی بریژنیف به شنیدن آرای مختلف و متکثر در مورد موضوعات خاص، به کمیسیون افغانستان دست باز داد تا صداهای مخالف در داخل بیروی سیاسی حزب کمونیست و بیروکراسی شوروی را به ساده گی خاموش سازد (۷). تا جایی که فشار کمیسیون افغانستان بر چهره های مخالفِ گزینه نظامی در پاییز سال ۱۹۷۹ بر هیچ‌کسی در بیروی سیاسی پوشیده نبود (۸). بگونه مثال، به افسران ارشد اردو که بر عواقب ناگوار تهاجم نظامی تاکید میکردند، علنا گفته شد که " فقط در کار خود باشید و به بیروی سیاسی درس ندهید" (۹). حتی الکسی کاسیگین نخست وزیر شوروی که با گزینه نظامی مخالف بود از اکثر جلسات بیروی سیاسی در امور افغانستان، به ویژه جلسه تصمیم گیری نهاییِ دوازدهم دسمبر، حذف شد (۱۰). هرچند برخی مورخین از حضور کاسیگین در جلسه دوازدهم دسمبر در کرملین یادآوری کرده اند، اما چنین ادعایی در اسناد و یادداشتهای افراد نزدیک به رهبری شوروی و از آنجایی که کاسیگین از ماه مارچ ۱۹۷۹ بی علاقه‌گی و مخالفت اش را با این موضوع اعلام کرده بود با قاطعیت رد شده است (۱۱). بنابراین وقتی اندروپوف، گرومیکو و اوستینوف به توافق رسیده و حمایت بریژنیف را کسب کردند، سایر اعضای بیروی سیاسی فقط یک گزینه داشتند: تایید (۱۲). به این ترتیب تصمیم حمله نظامی به افغانستان نهایتا در یکی از اطاق‌های کنفرانس کرملین بتاریخ دوازدهم دسمبر سال ۱۹۷۹، در یک جلسه غیر رسمیِ متشکل از پنج نفر (بریژنیف، اندروپوف، اوستینوف، گرومیکو و سوسلوف) بدون اطلاع رسمی به بیروی سیاسی حزب کمونیست نهایی و سپس جهت تایید به بیروی سیاسی پیشکش شد (۱۳).

مسایل و جزییاتی که در این جلسه کوچک روی آن بحث شد، تا هنوز از جمله محرم‌ترین اسرار جنگ سرد بشمار میرود. ظاهرا هیچ یک از پنج شخص مذکور- که فعلا همه مرده اند- یادداشت و سندی در مورد این جلسه از خود برجا نگذاشته است (۱۴). به همین دلیل تا هنوز مورخین و پژوهشگران در مورد این که مشخصا کی و بر پایه چه استدلالی سایر اعضای جلسه را جهت تصمیم‌گیری نهایی قناعت داده است، حرف صریحی نزده اند (۱۵). بنابراین هر قضاوتی درین زمینه بدون استناد به اسناد دست اول- اگر موجود باشد- بحث برانگیز است. به ویژه وقتی دیده میشود که یادداشتها و اسناد دست دوم، که برخی مورخین به طور گزینشی از آنها استفاده کرده اند، چقدر متناقض اند. به گونه مثال گورگی کورنینکو معاون وزارت خارجه شورویِ وقت در یادداشتهایش مینویسد که در جلسه دوازدهم دسمبر اندروپوف نقش تعیین‌کننده داشت؛ در حالی که لیونید شیبارشین رییس شعبه تهران کی جی بی در آن وقت از نقش مرکزی سوسلوف و تاثیر استدلال‌هایش بر سایر اعضای جلسه حرف میزند (۱۶). استناد به چنین نقل قول های متناقض و فقدان اسناد دست اول، جمع‌بندی و قضاوت در این زمینه را جداٌ دشوار میسازد. تنها سندی که از این جلسه برجا مانده و در آرشیف الکساندر لیاخفسکی قابل دسترسی است، یادداشت مرموزیست به قلم چرنینکو و با امضای بریژنیف که بعدا مورد تایید اکثر اعضای بیروی سیاسی حزب کمونیست قرار گرفته است. این یادداشت که "نتیجه جلسه دوازدهم دسمبر" تعبیر شده، "در ارتباط به وضعیت A" عنوان دارد. در یادداشت مذکور به طور مشخص نامی از "اقدام نظامی" برده نشده و صرف به "تدابیری" اشاره شده است که باید توسط اندروپوف، اوستینوف و گرومیکو اتخاذ شوند (۱۷). با وجود این برخی مورخین، این یادداشت را "تصدیق براندازی رییس جمهور امین" تفسیر کرده اند (۱۸). یادداشت مذکور چیز زیادی در مورد جزییات و مراحل حمله به افغانستان، اهداف ستراتیژیک شوروی ازین حمله و نهایتا تعبیر و محاسبه اعضای جلسه از پیامدهای بین‌المللی آن نمی‌گوید. با آن که پژوهش‌های علمیِ غنیی در این زمینه که به علت‌های کلیِ توجیه حمله نظامی از جمله محاسبه رهبری شوروی از وضع موجود، انتقام‌جویی و دفاع می‌پردازد موجود اند (Valenta 1980; Aspatorian 1980; Collins 1987; Goldman 1984)، اما افغانها به دلیل تاثیر حیاتی این رویداد بر تاریخ معاصر و زنده‌گی شان نیاز دارند در باره تمام ابعاد و کوچکترین جزییات آن بفهمند و بحث کنند. با درک این موضوع، در حال حاضر عمده ترین منابعی که میتوان بازتاب محاسبات جلسه دوازدهم دسمبر را در آن دید اسناد و نامه های دولتیی است که به دنبال تصمیم‌گیری نهایی و برای توجیه حمله به افغانستان در مطبوعات شوروی انتشار یافته اند. البته حدود اعتماد بر اسناد مذکور، قابل بحث است، اما به هرحال جمع‌آوری این اسناد و ترجمه آنها به زبان فارسی، بحث در زمینه یکی از مهمترین رویدادهای جنگ سرد و تاریخ افغانستان را که به دلیل فقدان اسناد دست اول تقریبا خاتمه یافته است، تازه کرده و به درک ابعاد این رویداد تاریخی کومک میکند. با درنظر داشت قاعده تصمیم‌گیری در شورویِ عصر بریژنیف، بعید نیست اکثر نامه های دولتی منتشره در مطبوعات شوروی توسط همان حلقه کوچک پنج‌نفره نوشته یا لااقل قبل از نشر تصدیق شده باشند. بنابراین، این نامه ها و اسناد میتوانند درباره فهمِ استدلالِ نهاییِ اعضای جلسه دوازدهم دسمبر برای تهاجم به افغانستان و مباحث مطروحه در این جلسه کومک زیادی کنند. به گونه مثال خبرگزاری رسمی اتحاد شوروی، تاس، به دنبال نهایی شدن تصمیم حمله به افغانستان، نامه دولتیی را نشر کرد که در توجیه حمله به افغانستان نوشته بود: "... دفاع از جمهوری دموکراتیک افغانستان، دفاع ازین کشور در برابر تهدیدات خارجی به شمول استحکام مرزهای آن همراه با قوای مسلح افغان، تامین امنیت مراکز بزرگ و مسیرهای ارتباطی، و همچنان تجهیز و تقویت محاربوی قوای مسلح افغان... فقط هنگامی که ثبات درین کشور حاکم شد و اوضاع اطراف آن بهبود یافت، و فقط با درخواست رهبری جمهوری دموکراتیک افغانستان خروج نیروهای مان ازین کشور را بررسی خواهیم کرد" (۱۹). مورخین افغان میتوانند با استفاده از میتودهای تاریخ‌نگاری از مجموع این اسناد در بازسازی تاریخ افغانستان و توضیح این قضیۀ خاصِ تاریخی استفاده کنند. اما مشکل اصلی این است که اسناد مذکور کمتر به زبان فارسی و به گونه بسیار گزینشی به زبان انگلیسی ترجمه شده اند. چیزی که پژوهش موضوع را هم برای مورخین و هم پژوهشگران علوم اجتماعی که با زبان روسی آشنا نیستند ناممکن میسازد. بدون جمع‌آوری و ترجمه این اسناد بحث روی جزییات جلسه دوازدهم دسمبر تقریبا مختوم بوده و یکی از مهمترین رویدادهای تاثیرگذار در تاریخ معاصر افغانستان کماکان در حاله ابهام باقی میماند.

*

رویکردها

(۱) Westad, Odd Arne. Concerning the Situation in ‘A’: New Russian Evidence on the Soviet Intervention in Afghanistan (Cold War International History Project, Woodrow Wilson International Center for Scholars: Documents on Soviet Invasion of Afghanistan, e-Dossier No. 4, Washington D.C. 2001), 128.
(۲) Kalinovsky, Artemy. “Decision-Making and the Soviet War in Afghanistan: From Intervention to Withdrawal, Journal of Cold War Studies (Vol. 11, No. 4, 2009): 46–73.
(۳) همان.
(۴) Feifer, Gregory. “the Great Gamble: the Soviet War in Afghanistan” (HarperCollins e-books, 2009): 12.
(۵) Ibid.
(۶) Kalinovsky, Artemy. همان.
(۷) همان.
(۸) همان.
(۹) همان.
(۱۰) Westad, Odd Arne. Concerning the Situation in ‘A’: New Russian Evidence on the Soviet Intervention in Afghanistan (Cold War International History Project, Woodrow Wilson International Center for Scholars: Documents on Soviet Invasion of Afghanistan, e-Dossier No. 4, Washington D.C. 2001):128– 132.
(۱۱) Halliday, Fred. “Soviet Foreign Policymaking and the Afghanistan War: From 'Second Mongolia' to 'Bleeding Wound’,” Review of International Studies, (Vol. 25, No. 4, 1999): 675-691; Feifer, Ibid., 9-14.
(۱۲) Zubok, Vladislav. A Failed Empire: The Soviet Union in the Cold War from Stalin to Gorbachev (Chapel Hill: The University of North Carolina Press, 2009): 262–264; Westad, Ibid.
(۱۳) Feifer, همان., 9-14.
(۱۴) همان. 13
(۱۵) همان.
(۱۶) همان., 12-13.
(۱۷) همان.
(۱۸) همان.
(۱۹) Kapur, K. D. Soviet Strategy in South Asia (New Delhi: Young Asia Publications, 1981), 131. Hershberg, James G. New Evidence on the Soviet Invasion in Afghanistan (Cold War International History Bulletin, ed. 1996-1997), 8-9: 84-128.
Aspaturian, Vernon V. "Moscow's Afghan Gamble," The New Leader, (January 28, 1980), 7-13.
Collins, Joseph. “Soviet Policy toward Afghanistan”, Proceedings of the Academy of Political Science, Vol. 36, No.
4, 1987: 198-210.
Goldman, Minton F. “Soviet Military Intervention in Afghanistan: Roots & Causes”, Source: Polity, Vol. 16, No. 3,
1984: 384-403.
Valenta, Jiri. “From Prague to Kabul: The Soviet Style of Invasion”, International Security, Vol. 5, No. 2, 1980:
114-141.

***

مطالب مرتبطه با موضوع :

یعقوب ابراهیمی-  تهاجم شوروی به افغانستان و رویای رسیدن به آبهای گرم: دو پدیدۀ بی‌ربط

 

اسناد منتشر شده ی ارشیف امنیت ملی روسیه به ارتباط افغانستان

پروتوکول جلسه دوازدهم دسمبر