رسیدن:  04.02.2014  ؛ نشر :  04.02.2014 

پرتونادری

دموکراسی و نگرانی‌ها

 

دانشمندان علوم سیاسی براین باورند که امروزه دموکراسی بیشترازهر زمان دیگری درجهان گسترش یافته است. گسترش دموکراسی درسطح جهان می تواند به این مفهوم باشد که دموکراسی نظام های مخالف خویش را گام به گام از میدان حکومت داری و رهبری جامعه بیرون رانده است.

البته این سخن به این مفهوم نیست که دموکراسی همان رویای آخرین انسان درتامین عدالت، برابری و آزادی های فردی است. چنان که ناتوانی دموکراسی در تامین عدالت اقتصادی پیوسته این انتقاد را برمی انگیخته است که انسان‌ها در نظام دموکراسی نمی توانند به گونۀ یک سان به آموزش و دیگرخدمات اجتماعی و فرهنگی دست رسی داشته باشند. با وجود برابری افراد در قانون چنین چیزی عدالت دموکراسی را به چالش می کشد.

چنین است که با گذشت زمان هرقدرکه مفهوم دموکراسی روبه کمال می رود به همان پیمانه انتقاد ازدموکراسی نیز ابعاد تازه تری پیدا می کند.این امرنشان می دهد که دموکراسی نظام بی خطر نیست و نه آن مدینۀ فاضله یی است که می تواند آخرین آرمان دادخواهانۀ انسان ها را تحقق بخشد.

این نکته را باید جداً در نظر داشت که استقرار دموکراسی در یک جامعه تنها و تنها در نتیجۀ هم‌کاری و پشتی‌بانی دموکراسی جهانی نمی تواند دوام آورد. بدون تردید دموکراسی جهانی می توانند مخاطره های بیرونی را کاهش دهد و یک دموکراسی نو پا را در کشوری یاری رساند؛ اما این شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یک کشور مشخص است که می تواند بقای دموکراسی در آن جامعه را تضمین کند. یعنی وضعیت درونی می تواند در امربقانی دموکراسی دریک کشور نسبت به وضعیت بیرونی سهمی بیشتری داشته باشد. هم اکنون افغانستان با چنین وضعیتی رو به رو است. بسیاری‌ها می اندیشند که ادامۀ دموکراسی در افغانستان بیشتر وابسته به حمایت جامعۀ جهانی است تا وضعیت درونی. در داخل کشور گذشته از طالبان که مسلحانه با هرگونه جلوۀ دموکراسی می جنگند؛ در درون دستگاه دولتی نیز گروه های وجود دارد که می خواهند، تا سنت قومی وقبیله ای را جا گزین ارزش‌های دموکراتیک وشهروندی سازند. بسیاری ها استدلال می کنند که افغانستان کشوری است با سنت های سنگین و دموکراسی در برابر چنین سنت ‌هایی نمی تواند به ریشه و ثمری برسد، پس بهتر است تا به سنت قومی گذشته برگردیم. این خود گونۀ دیگری دشمنی با دموکراسی است. می توان گفت که دموکراسی یک فرهنگ است. فرهنگ هم دیگر پذیری، فرهنگ شهروندی و فرهنگ گذشتن ازمرزهای قومی، قبیله ای! بدون موجودیت چنین فرهنگی دموکراسی نمی تواند در یک جامعه به گونه طبیعی ریشه بدواند.

با این حال موجودیت نیت و ارادۀ صادقانه برای دموکراسی در یک کشور است که می تواند دموکراسی را به پیروزی رساند. درجامعه یی که در آن اراده و نیتی برای استقرار و پیروزی دموکراسی وجود نداشته باشد، تنها با شعار و اداها های دموکراسی نمی توان به آن دست یافت. آن های که بدون نیت و اراده تنها با ادا ها و شعار ها خواهان دموکراسی اند، دروغ می گویند و در حقیقت بزرگترین دشمنان دموکراس اند. برای آن که نظام دموکراسی جز همان تبلور ارادۀ شهروند چیزی دیگری نیست؛ اما این اراده زمانی می تواند پایدار وکارساز باشد که آگاهانه و با خرد سیاسی به میدان آید. در غیر آن به جای دموکراسی مضحکۀ دموکراسی در میدان خواهد بود. شاید هم، افغانستان در ده سال گذشته با مضحکۀ دموکراسی رو به رو بوده است. مضحکۀ دموکراسی همان حاکمیت مافیا است که به نام مردم هستی مردم را تاراج می کند. همان مافیا است که به شیوه های گوناگون ارادۀ مردم را در اختیار گرفته اند.

انتخابات یکی از پایه های اساسی دموکراسی است. انتخابات مشارکت سیاسی مردم را تضمین می کند و ارادۀ مردم را متبلور می سازد. رفتن به پای صندوق های رای به گونۀ تفننی وغریزی تا رفتن آگاهانه بسیارمتفاوت است. وقتی مردم در پروسه‌یی به گونۀ آگاهانه سهم می گیرند، خود را مالک نتایج آن پروسه می دانند و نسبت به آن احساس مسوولیت می کنند.

می گویند هر فکر، هر اندیشه و هر آرمان زمانی به یک نیروی بزرگ و شکست ناپذیر بدل می شود که شهروندان یک کشور آن اندیشه را بپذیرند. تا زمانی که مردمان یک کشور به شان شهروندی دست نیابند و به اصول و ارزش‌های دموکراسی باورمند نشوند و در جهت نهادینه سازی چنان اصول و ارزش‌ها تلاش‌نکنند، دموکراسی در چنان کشوری یک نظام بی ریشه است. با دریغ که تا هنوز دموکراسی در افغانستان با یک چنین خطری رو به رو است. ما نیاز داریم تا اندیشه های مبتنی براصول دموکراسی را جاگزین اندیشه های سازیم که رنگ و بوی سنت‌های قومی و قبیله ای دارند. در دموکراسی این شهروند است که نظام را مشروعیت می بخشد نه قوم و قبیله!

دموکراسی خود آگاهی است، پذیرفتن مخالف است و در عین مخالفت کارهم آهنگ و مشترک با او است. دموکراسی انتخاب آگاهانه و آزادانه است. دموکراسی انتخابات از سرناگزیری و اکراه نیست. وقتی انتخابات با تقلب همراه می شود ویا هم مردم نه از روی خرد سیاسی؛ بلکه بر بنیاد معیارهای‌غیردموکراتیک رای می‌دهند، بدون تردید نتایج به دست آمده نمی‌تواند تبلور دموکراتیک ارادۀ مردم باشد.
با این همه از دموکراسی باید حمایت کرد، برای آن که با گسترش فرهنگ دموکراسی سرانجام این اراده یک یک از شهروندان کشور است که نظام را تعین می کند. یعنی مردم خود سازندۀ نظام خود اند. نظام مشروعیت خود را از مردم می گیرد. پس مردم همان گونه که نظام را مشروعیت می دهند به همان گونه می توانند مشروعیت نظام را پس گیرند. از این جا می توان گفت که مشروعیت نظام در دموکراسی یک مشروعیت مشروط است.

هم اکنون افغانستان بر سر دوراۀ خطرناکی قرار دارد. برای آن که، ناکامی دموکراسی فاجعه آوراست. ما برای ناکامی دموکراسی یا برگشت به یک نظام استبدادی زمینه های زیادی داریم که چنان خطری در برابر دموکراسی ایستاده اند. ناکامی دموکراسی به مفهوم پیروزی استبداد و خودکامه گی است، به مفهوم برگشت به سنت‌های است که نه می تواند به حقوق و آزادی‌ های فردی باورمند باشد. ناکامی دموکراسی، یعنی برگشت به استبداد قرون وسطایی است و ما می دانیم که چنین استبدادی، روزنۀ هرگونه عدالت اجتماعی و حقوق شهروندی را می بندد.
ظرف یک دهۀ گذشته افغانستان در هم‌کاری با جامعۀ جهانی به شماری از ساختارهای که می تواند بقای دموکراسی درکشور را تضمین کند دست یافته است؛ اما پرسش این جاست که آیا چنین ساختار های می توانند پس از سال 2014 به زنده گی خود ادامه دهند؟ آن های که از دموکراسی دم می زنند؛ آیا با شنیدن صدای پای جنگ‌جویان طالب در پشت دروازه های کابل همچنان به چنین باورهای متعهد خواهد ماند، یا این که بار بنه می بندند و هفت کوه آن سو تر خیز بر می دارند ویا هم به کله جنبانان طالب بدل خواهند شد! بقای دموکراسی به ساختارها، فرهنگ و اندیشه دموکراسی و انسان‌های باورمند و متعهد به دموکراسی و پروسه های شفاف دموکراتیک نیازمند است.

با دریغ که اگر ما در یک جهت به انتخابات رسیدم در جهت دیگر خود شاهد تقلبهای گسترده در این پروسۀ بزرگ ملی بودیم. دموکراسی ما بوی تقلب و بوی مافیا می دهد، دموکراسی ما بیشتر شباهت به مضحکۀ دموکراسی می رساند تا دموکراسی برخاسته از ارادۀ مردم. اگر افغانستان در چارچوب مفهوم دموکراسی، نظام اقتصاد خود را بازار آزاد تعریف کرد؛ با دریغ تا بازرگانان ملی از جای جنبیدند، مافیای اقتصادی تمام شاه‌رگ‌های اقتصاد کشور را قبضه کرد و هم اکنون حاکمیت در بازار افغانستان استواربراقتصاد مافیایی است که خود سر چشمه بزرگترین بدبختیها و بی‌عدالتیها اجتماعی در کشور شده است. انتخابات در دموکراسی بر پایۀ آگاهی شهروندی استوار است، اما ظرف یک دهۀ گذشته مردم افغانستان بیشتر بر بیناد باور های مذهبی، منطقه یی، قومی و زبانی و یا هم در بدل چند پول ناچیز رای داده اند. یعنی بیشترینه ارادۀ مردم یا خریده شده ویا با نا آگاهی به کار رفته است. این مساله نشان می دهد که هنوز ما را تا رسیدن به شان شهروندی فاصله بسیاراست. به آزادی بیان رسیدیم؛ اما آزادی بیان یک طرفه. کسانی گفتند و نوشتند؛ اما آن های که باید می شنیدند خود را یا به کری زدند، یا هم خبرنگار را به زندان افگندند و یا هم کشتند!

مردم کمتر باور دارند که پارلمان خانۀ آنان است، پارلمان از همان نخستین روزها با جهت گیری های غیر دموکراتیک و غیر مدنی اعتبار و جای‌گاه خود را در ذهن مردم از دست داده است.

نمی دانم چگونه می توان به آینده خوشبین بود؛ آن هم در وضعی که ما خود بزرگترین فرصتی را که تاریخ برای ما فراهم ساخته بود به هیچ بدل کردیم. تاریخ همیشه چنین فرصت های را سر راه قومی و ملتی نمی گذارد. چانه زنی های رییس جمهور با امریکا در پیوند به امضای قرارداد امنیتی ، خود به معمای بدل شده است، آیا او می خواهد که تاریخ را به سخریه گیرد و خود را به قهرمانی بدل کند، یا می خواهد تضمین هایی برای خود و گروه های وابستۀ به خود را داشته باشد، این بازی می تواند نتایج غیر قابل پیش بینی برای کشور را به بار آورد. امیدواریم که رییس جمهور به این نکته توجه کند که هیچ کسی در هیچ موقعیتی حق آن را ندارد تا با سرنوشت مردم و کشور بازی کند !

هم‌سایه‌گان چهره یی زشت تر از پیش به ما نشان می دهند. یک دنده مخالف با امضای قرارداد امنیتی افغانستان – امریکا اند. باری جایی گفته بودم در صورتی که دولت های ایران و پاکستان با این قرارداد مخالف اند باید از امضای آن پشتی بانی کرد. هنوز بر همین باور هستم. می توان گفت، تمام آنهای که به گونه یی فرصتهای باز سازی و فرصت‌های رسیدن به یک جامعۀ متکی بر اصول و ارزش های دموکراسی در افغانستان را ضایع کرده اند، در حقیقت بر مراد دل هم‌سایه‌گان آزمند کار کرده ودر حق این سر زمین خیانت روا داشته اند.

نگرانی ها از آینده کشور در حالی بیشتر می شود که تا به تاریخ معاصرخود نگاه می کنیم در می یابیم که پس از هر دوره دموکراسی و آزادی بیان در این سرزمین استبداد خونینی قد بلند کرده است، به این نکته باید توجه کرد، نشود که باز به مسخره بازی دیگری از تاریخ رو به رو شویم!