بریده یی از کتاب: در کشور خدا داد افغانستان(۱)

08.2014 .22

نویسنده: ایمیل ریبیچکا

ترجمه: رتبیل شامل آهنگ و سید روح الله یاسر

توضیح آسمایی: قرار بود این مطلب چند روز پیش منتشر گردد؛ ولی به علت قطع شبکه ی انترنت انتشار آن با تاخیر مواجه گردید.

 

چشمدیدهای افسر اتریشی از جنگ استقلال

 

. . . به تاریخ ۱۹ ام ماه می سال ۱۹۱۹، در حدود ساعت سه بعد از ظهر از جبهههای خیبر خبر جدید رسید. هنوز هم سربازان افغانی در حال سرازیر شدن و عقب نشینی به اینسوی سرحد بودند. فرماندهان قطعات نظامی کاملاً کنترول را از دست داده بودند. آنها نه قادر به این بودند تا سربازان را وادار به توقف کنند و نه توان این را داشتند تا از چپاول جلال آباد جلوگیری کنند. از سوی دیگر انگلیسها نیروهای افغان را که درحال عقب نشینی بودند توسط هواپیماهای جنگی تعقیب کرده و بمباران میکردند. این حالت اوضاع را مغلق تر میساخت. با این وضع تنها ممکن بود از کابل کمک برسد. راه حل این بود تا یک هیأت فرماندهی جدید، از همه مهمتر یک رهبر مقتدر و با اتوریته تعیین میشد تا میتوانست که اردو را دوباره در بین کوههای جلال آباد و کابل جمع آوری کند و آنها را در یک محل متوقف و مستقر بسازد.

در اینجا باید از پیشروی نیروهای انگلیسی حداقل تا زمانی جلوگیری صورت میگرفت که حملات قبایل سرحدی و نیروهای مسلح داخلی بالای راههای اکمالاتی انگلیسها و قطعات نظامی آنها نتایج مطلوب را به بار میآورد. این تاکتیک میتوانست برای انگلیسها با وجود داشتن سلاحهای مدرن، ناراحت کننده و خطرساز باشد. ما درآن زمان جزییات این نقشه را کوتاه با محمود سامی بهبحث گرفتیم. هنوز نیم ساعتی نگذشته بود که یک موتر آماده ساخته شد و با ده نفر برق آسا و بهسرعت به سوی شرق حرکت کردیم. . .

. . . در نزدیکیهای جِگدَلَک، جاییکه بهخاطر معادن یاقوتش از شهرت زیاد برخوردار است، با یک موتر حامل افسران رو به رو شدیم. در سرخ پل، در آنسوی کوهها، در قسمت ورودی جلال آباد با سربازانیکه برای تقویت جبهه فرستاده شده بودند، برخوردیم. ما به موقع بسیارخوب در آنجا رسیده بودیم. چون رو به رویی با سربازان فراری، در اینجا و آنجا روحیه نیروهای تازه رسیده را تا اندازهای ضعیف ساخته بود. محمودسامی با آنها صحبت کرد و به آنها دوباره جرأت بخشید. بهخصوص افسران به خاطر این کار محمودسامی از او سخت سپاسگزار بودند. از آنجا با سرعت 80 کیلومتر درساعت از طریق راه گندمک، نامیکه به اساس قرار داد صلح امیر یعقوب خان مشهور شده است، بهسوی قصر کوچک  نمله که به امر شاه جهان، امپراتور هنردوست مُغل در یک باغ بزرگ ساخته شده است، حرکت کردیم.

سنگهای مرمرسفید به شکل خیلی زیبا در بین سبزی درختان بزرگ که چندین سال عمر داشت، میدرخشید. اما ما نتوانستیم که مدت زیادی تماشاگر این منظره باشیم، چون دیری نپایید که موجی از سربازانیکه کاملاً دستپاچه و در حال فرار بودند، نزدیک شد. تمام تلاشهای محمود سامی برای متوقف ساختن آنها در آغاز بینتیجه بود. او سربازان فراری را به نام جدش (محمد«ص») قسم میداد، اما با آنهم بسیار طول کشید تا آنها به حرفهای او گوش نمودند و وعده دادند که در سرخ پل، جاییکه نیروهای تقویتی مستقر شده بودند، جمع شوند و خود را دوباره آمادهی مقاومت بسازند. طوریکه دیده میشد، بهخصوص حملات نیروهای توپچی و هوایی روحیه سربازان را ضعیف ساخته بود.

ظاهراً نصف نیروهای افغانی، یعنی شش هزار سرباز کشته شده بودند. سربازان به اندازهای ترسیده بودند که هر لاشخوار را که در آسمان میدیدند با هواپیمای جنگی اشتباه میگرفتند. در راه برگشت بهسوی سرخ پل مجبور بودیم تا در کنار دیگر سرنشینان موتر، والی جلال آباد و خزانه دولتی آن ولایت را نیز با خود بگیریم.

درحالیکه ما به زعم خود کوشش میکردیم تا به سربازان دوباره جرأت ببخشیم و اتوریته افسران را حفظ کنیم، یک سلسله اخبار خوب و تسلی بخش نیز برای ما میرسید. از جمله این که یک گروه از سربازان خود را به  تیرا  در جنوب مناطق سرحدی رسانده است تا از آنجا تحت فرماندهی عمرخان، شخصیکه از دوستان نزدیک ما بود، نیروهای انگلیس را مورد تهدید قرار دهد.

در این گیرودار بود که خبر غیر مترقب از کابل به سرخ پل رسید که گویا قرارداد آتش بس امضا شده است. دربارهی دلیل دستیابی به این قرارداد جانب افغانی میگفت که گویا علایم از یک شورش بزرگ در هند دیده شده و انگلیسها به این اساس تصمیم گرفته اند تا بدون توجه به شهرت خود، قرارداد صلح را پیشکش کنند. از سوی دیگر خبرآمده بود که جانب افغانی به رسم عدم موافقت قوماندان نیروهای جلالآباد را که درعینحال وزیرجنگ جدید (سپهسالارصالح محمد خان) نیز بود، برطرف کرده است (۲) . ما هنوز سرگرم صحبت در باره این خبر حیرت بر انگیز بودیم که موتر حامل قونسل انگلیس با یک هندی مسلمان که بهسوی کابل درحرکت بود، از پیشروی ما گذشت. ما بلافاصله ازعقب آنها حرکت کردیم.

در بین راه در نواحی جگدلک با سه موتر روبهرو شدیم که اولین آنها حامل نامدارترین و پرنفوذترین ملاهای کشور بود. آنها بنابر رسم قدیم وظیفه گرفته بودند تا از سربازان دیدن کنند و به آنها برای جنگهای آینده، قوت دل بدهند. در موتر دومی قونسل افغان نشسته بود که برای مذاکره بهسوی اردوگاه انگلیسها در جلالآباد در حرکت بود. او کوتاه توقف کرد و از محمودسامی در رابطه با اوضاع عمومی جویای اطلاعات شد.

بعد از برگشت مان به تاریخ 22 ام ماه می، خود را موظف احساس میکردیم تا برداشتهای خود را واضح و روشن در یک گزارش دقیق برای شخص امیر مطرح کنیم. ما از یاد آورشدن یک بخش زیاد از جزییات، که شاید برای گوشهای امیر خوشایند هم نبوده باشد، خودداری نکردیم. ما دیدگاههای خود را اینگونه جمع بندی کردیم که در آغاز آتش بس و سپس صلح، در آن موقع بهترین راه  حل برای افغانستان بود. . .

*

(۱). «در کشور خدا داد افغانستان» کتاب جالب حاوی چشمدید ها و خاطرات ایمیل ریبیچکا افسر اتریش است. وی در جنگ اول جهانی توسط قوای روسی به اسارت گرفته میشود و بالاخره به ارودگاه اسیران در آسیای میانه اعزام میگردد. وی از آن جا  به افغانستان فرار میکند . چشمدید ها و خاطرات وی از افغانستان منبع جالب اطلاعات در مورد افغانستان آن زمان است. قرار است ترجمه ی این کتاب به زودی چاپ و به دسترس علاقه مندان قرار بگیرد.

(۲) .  میر غلام محمد غبار در این رابطه در صفحه 759 افغانستان در مسیر تاریخ چنین می‌نگارد: «در هنگامی‌که جنگ در این طرف لندی کوتل به منفعت قوای افغانی دوام داشت و در پشت جبهه مردم افریدی به طرفداری افغانستان به ضد انگلیس قیام کرده بودند و محمد عمر خان افریدی مردانه می‌جنگید تا یک فرقه تازه دم انگلیسی از راولپندی رسید، سپهسالار صالح محمد خان که فقط از انگشتی زخم بر داشته بود با یاور نظامی خود محمد گل خان مهمند میدان جنگ را ترک گفت و امر عقب نشینی سپاه را صادر کرداین حرکت سپهسالار صالح محمد خان و یاور گل محمد خان که زنده میدان جنگ را گذاشته بودند، در حالی‌که بیشتر از چهارصدسپاهی افغانی کشته در میدان جنگ افتاده بود، از طرف تمام اردوی نظامی ومردم افغانستان با تنفر وتحقیر تلقی گردید... دولت نظر به مشاغل مهمی‌که پیشرو داشت، در عوض اعدام سپهسالار به حبس او اکتفا کرد.»