09.2014 .16

داکتر اکرم عثمان
 

ما و انتخابات ریاست جمهوری

از اشتر با طعن و تعریض پرسیدند: گردنت چرا کج است!؟

با پوزخند جواب داد: کجایم راست است که گردنم کج است؟
 

در حقیقت اشتر با چنان پاسخی وطن بی قواره، هشت ضلحی و بی ساخت ما را تعریف کرده که بیش از یک موقعیت جغرافیایی، به یک قفس بی در و دریچه شباهت دارد - قفس خانواده، قفس تیره و تبار، قفس قوم و قبیله، قفس شهر و روستا، قفس شمال و جنوب، قفس اقلیت و اکثریت و قفس کوه های بی خیر و برکت و بی علوفه و درخت!

کاش نام این سرزمین سنگستان و یا خارستان میبود. مگر نه آن است که این خطه را به خاطر افسارزدن دیوهای قدرت ایجاد کردند تا یکدیگر را تکه و پاره نکنند و آبادی های دیگران را لگدمال ننمایند.

دو هیولای زورمند جهان که بر سر تقسیم جهان با هم به توافق نمیرسیدند سر انجام با هم کنار آمدند و مرز و بومی را وجه المصالحه کردند و نامش را "سرزمین سوخته!" گذاشتند.

این یک نام مستعار نبود بلکه حقیقت واقع نیز خبر از یک حریق بزرگ میداد - از یک حریق عالمگیر، استخوانسوز و هستی سوز.

مهندسان این گورستان ترسناک، کشور ما را با حصاری هفت لا و آهنین قلعه بند و حصاری کردند انگار از هیتلر و استالین فرمان می برند. از این قرار که هیتلر شش میلیون انسان را به جرم دیگر اندیشی در کوره های آدمسوزی آتش زد و استالین کم و بیش هشت میلیون آدم بیگناه را در تصفیه های دامنه دار 1936 و 1938 در اردوگاههای کار اجباری از بین برد که در آن اردوگاه ها برازنده ترین همفکران خودش نیز حضور داشتند که به اتهامات واهی و سلیقه یی به سایبریا تبعید شده بودند. و رهبر کبیر انقلاب 7 ثور نور محمد تره کی با الهام از آن دو رهبر بزرگتر گفته است: "برای ما، کمیت اهمیت ندارد برای ما کیفیت مهم است. ما از 12 میلیون نفوس افغانستان فقط به دو میلیون انقلابی و متعهد ضرورت داریم که به دست آنها مملکت را اداره و آباد کنیم، درغیر آن آنهایی که شبانه علیه ما قیام می کنند ما شباشب نابودشان می کنم."

این درفشانی میرساند که رهبر کبیر انقلاب ثور تاکید خاصی بر تاریکی داشته است. یعنی در پردۀ سیاهی شب اجرای هر کاری مجاز و مشروع است. به این معنی که رنگ خون در پردۀ قیری رنگ شب خوب به چشم نمی آید و چهره های جان باخته گان حلق آویزشده، قابل تشخیص نمی باشند. لویی چهارده هم یکی از پادشاهان قرن هژدهم فرانسه میگفت: دولت خودم استم!

و از زبان یک حقوقمدان ترک روایت شده که: قانون دو لب زمامدار است!! از این روایت ها بر می آید که سلاطین کم و بیش همه تمامیت خواه می باشند: صفرای شان به حد اقل نمی شکند. آنها دریا دریا می نوشند و دنیا دنیا آدم قورت می کنند ولی آروغ شان ترش نمی کند.

با دریغ کاندیدا های ریاست جمهوری ما هم از آن قماشند تا خاک مملکت را به توبره نکنند آرام نمی گیرند. رسیدن به مقام اول! برای آنها تبدیل به یک قضیۀ ناموسی شده است. هیچکدام تا دم مرگ کنار نمی آیند مگر این که یک جماعت خاکسترنشین را به خاک سیاه نه نشانند.

این انتخابات درازترین، حیرت انگیزترین، پوچ ترین و رسواترین انتخابات جهان بود - آنقدر دراز که کمربند کهکشان در برابرش کوتاهی می کند و هیاهو و طنینش از صور اسرافیل نیز بلند تر است. لیکن این همه داد و بیداد در گوشهای گران از ما بهتران عبدالله عبدالله و اشرف غنی نمی نشیند هر چند استغاثۀ رعیت زجرکشیدۀ این سنگستان پرده های گوش فلک را دریده است. قرار محاسبۀ وزیر مالیه به خاطر گل روی آن دو لجباز به اصطلاح بتونی! شش میلیارد دالر به مصرف رسیده است. بالنتیجه ملت مستضعف ما به گدایی نشسته و بدهکار گبر و نصارا شده است. مختصر این که ما در عمل یک جامعۀ قرون وسطایی داریم و فاصلۀ بین ما و دموکراسی از کف خاک تا اوج ثریا می باشد.

دموکراسی در اصل تفکیک قوای ثلاثه نیست، دموکراسی در ماهیت، نظرپرسی و انتخابات کذایی و واقعی نیست. دموکراسی گزینش وکلای پارلمان مفت خوار و گریزپا نیست که در یک ماه چهل روز لادرک می باشند. دموکراسی روح معشری و کلکتیف تمام آحاد یک جامعه میباشد که طی قرنها تجربه و تمرین و استحاله در یکدیگر به قوام میرسد و روان عمومی را بازتاب میدهد.

کاش پای دموکراسی قبل از رسیدن به مرز ما در نیمه راه میشکست و در چاه ویل سرنگون میگردید و مختصر این که

ازین مشتی ریاست جوی رعنا هیچ نکشاید - مسلمانی زسلمان جوی و درد دین ز بودردا