رسیدن به آسمایی: 09.12.2009 ؛ نشر در آسمایی: 10.12.2009

 

میر عنایت الله سادات
 


پی آمد یک توطیه ی تاریخی

 


در مورد بحران های امنیتی در افغانستان و ماحول آن حرفها و دلایل زیادی ارایه شده است. بعضی ازمبصرین اخیراً وضع موجود را ناشی از عقبمانده گی جامعه و ساختار های مسلط قبایلی آن میدانند . آنها وانمود میکنند که افغانستان هیچگاه دولت قوی مرکزی نداشته و باید آنها را به حال خود شان رها کرد که داخل ساختار های قبایلی و دور از تمدن امرار حیات نمایند . دسته دیگر ، این بحرانات را نتیجه ی برخورد مردم بومی با اجنبی دانسته و آن را دال بر روحیه ی آزادی خواهی و استقلال طلبی باشنده گان این مرز و بوم در برابر مداخلات خارجی معرفی میدارند. یعنی گاهی عوامل داخلی عمده میشود و زمانی هم جای پای مقصرین خارجی شناسایی شده و عامل خارجی منحیث عامل اصلی درجه بندی میشود . همینطور عندی المناسبت به خصلت جیوستراتیژیک افغانستان اشاره میشود ؛ اما ندرتاً این خصلت با در نظر داشت تناسب کنونی قوا در منطقه و جهان بررسی میگردد .
طبیعی است که رشد و تکامل هر پدیده ، وابسته از عوامل داخلی و خارجی بوده و هیچگاه نمی توان پدیده یی را بدون در نظر داشت یکی ازین دو عامل به بررسی گرفت . این که کدام عامل در کدام مقطع زمان بارزتر و حتا سرنوشت سازبوده است ، تاریخ رشد و تکامل همان پدیده ، حقیقت را بازگو مینماید. در مورد افغانستان ، متأسفانه چنین شیوۀ تحقیق کمتر به کار گرفته میشود.
این که امروز افغانستان به خاطر تحمیل سیاست رکود سلطنت و متعاقبا بالاثر دستخوش شدن به جنگهای تحمیلی سه دهه ی اخیر در صف آخرین کشور های روبه انکشاف قرار دارد ، دال بر آن نیست که افغانها فطرتا" مخالف پیشرفت اجتماعی و تمدن اند . خصوصیات جامعه ی افغانستان را نمی توان از ورای عمل کرد اجیران جنگی و سردسته های آنها مورد ارزیابی قرارداد. گروه پرستی ، قوم گرایی و از دست دادن وجدان به خاطر ثروت و قدرت هیچگاه خصلت افغانی نبوده است . افغانستان مهد دوره های تمدنی بزرگ بوده و آنهایی که فطرت افغانها را مورد سوال قرار میدهند ، خودشان از نقش مردم این سرزمین در ایجاد گنجینه ی مدنیت و فرهنگ جهان آگاهی ندارند  و یا صرفا به دشمنان تاریخی مردم ما گوش داده اند و معلومات شان از زراد خانه های آنها نشأت میکند .
این که در هشت سال گذشته ، جامعه ی جهانی با صرف هزینه های فراوان و همکاری تعلیم یافته های برگشته از اروپا و امریکا ،  نتوانستند گام استوار در راه تأمین امنیت و رشد اقتصاد ملی افغانستان برداشته و کلید حل معضلات موجود را دریابند ، قابل تعجب نیست؛  زیرا شرط آباد کردن وطن ، روحیه ی وطندوستی ، صداقت ، وجدان کاری و از خود گذری زمامدار و مسوولین امور را می طلبد.
پس ازاعتراضات پیهم مردم افغانستان و جامعه ی جهانی اکنون شنیده میشود که گویا سؤ استفاده جویان ، در حکومت جدید راه نه خواهند داشت. این هم از همان حرفهایی است که مدتی در قالب شعار باقی مانده و مانند تقلب آراء در انتخابات به باد فراموشی سپرده میشود. درین رابطه مردم ما به این گفته ی حافظ بزرگ از جان و دل باور دارند :
" گوهر پاک بود تا که شود قابل فیض - ورنه هر سنگ و کلوخ لؤلؤ و مرجان نشود "

جامعه ی جهانی و شماری از منورین به ناکامی های شان اعتراف مینمایند ، اما به خاطر اجبارهای معلوم  نمی توانند به رشوت ستانی هایی که خود شان مسبب ترویج آن شده اند و همینطور به موانع بازدارنده یی که از تاریخ و موقعیت جغرافیایی این کشور نشأت مینماید ، اشاره نمایند؛  زیرا در این صورت تقصیر تاریخی استعمار انگلیس برجسته خواهد شد. این که موانع کدامها اند بهتر است درین نبشته اندکی روی آن ها مکث کرد و ناگفته ها را ، گفت :
همه میدانیم که "موقعیت جغرافیایی افغانستان خصلت خاص جیوپولیتیک و جیوستراتیژیک به این سرزمین داده است. همین خصایل در سمت دهی مسیر تاریخ و چگونگی حوادث اجتماعی و سیاسی آن تأثیرمهم داشته و حتا اغلب اوقات تعین کننده نیز بوده است. این کشور طی سده های قدیم و وسطی نه تنها نقطه ی تلاقی تجارت آسیا بلکه گذرگاه مهاجمین و استیلاگران نیز بوده و در جریان قرون جدیده معروض کشاکش استعمارگران رقیب قرار گرفت. بارها ، ساختار دولتی ، اقتصاد و فرهنگ این سرزمین بالاثر تهاجمات تخریب گردیده و کشور در گرداب تضاد های داخلی گیر مانده است "[I] .
به خاطر درک بهتر معضله ، لازم است باز هم کمی به عقب نگاه کرد و بروز واقعیت های چرخشی را مختصرا" بر شمرد : در سال 1608 کشتی های انگلیسی به سواحل هند رسیدند و از جانب «جهانگیر» ، شاه مغلی هند ، امتیازات تجارتی را به دست آوردند[II]. آنها پس از افتتاح « کمپنی هند شرقی» برای یک قرن به طور بلامنازع انحصار تجارت هند را در دست داشتند. پس از انقراض دولت مغلی هند و شکست مرهته ،انگلیسها توانستند تا از جنوب و شرق هند به طرف مرکز و شمال آن کشور پیش بیآیند.
بعد از آن که سلطنت سدوزایی بالاثر رقابتهای داخلی شهزاده گان پارچه پارچه شد ، انگلیسها فرصت یافتند تا از اختلافات آنها و اختلاف سدوزایی ها و محمد زایی ها نیز استفاده کرده ، سکهـ ها را تقویه کنند. پس از آن هر دوی آنها را از شمال هند بیرون رانده و خود به جای آنها نشستند[III] . آنها قدمه به قدمه نیم قارۀ هند را تسخیر و خود را با افغانستان همسرحد ساختند.
در شمال افغانستان قدرت استعماری دیگری در حال پیدایش و نزدیک شدن به سرحدات افغانستان بود. روسها قادر شدند که در قرن 18 در آسیای میانه پیشروی نمایند. این وقتی است که آنها پلان حمله به هندوستان را از طریق افغانستان روی دست گرفتند ، ولی عبور از هندوکش برای آنها معضله ی بزرگ بود. بنابر همین مشکل ، هرات در ستراتیژی جنگی شان اهمیت فراوان داشت.    هرات نه تنها از نظر روسها بلکه در نزد ستراتیژیست های فرانسوی هم حایز اهمیت فوق العاده بود. آنها میگفتند که "سقوط هرات ناقوس مرگ هندوستان است". پس از آن که فرانسوی ها طی زد و خورد های سالهای 1756-1763 شان در جنوب هند به مقایل انگلیسها شکست خوردند ، به فکر نفوذ در دولت از هم پاشیدۀ ایران افتاده و میخواستند که به کمک آن کشور از طریق هرات به صوب هند تعرض نمایند.
پلانهای هر سه قدرت استعماری در رابطه به افغانستان ، تابع چگونه گی مناسبات فی مابین خود شان در سطح اروپا نیز بود. هر وقتی که مناسبات روسها و انگلیسها با جرمنی و یا فرانسه تیره میشد ، زودتر روی تعین ساحه ی نفوذ شان درین منطقه ی آسیا به موافقه میرسیدند.
 با هم سرحد شدن قدرتهای اروپایی روس و انگلیس با کشور ما چنانکه رودیارد کیپلینگ تعریف کرد این کشور در بازی بزرگ گیر شد. سر الفرید لایل وزیر خارجه ی هند برتانوی موقعیت آسیب پذیر افغانستان را طی شعری به لسان انگلیسی بیان کرده است که ترجمه ی مطلع آن چنین میباشد :
افغان چو دانه بین دو سنگ است ز آسیا   کاخر در آن میانه شود همچو توتیا [IV]
امیر شیر علی خان به جواب یک نامه ی تهدید آمیز لارد لیتن وایسرای هند که افغانستان به دانه ی گندم در بین آسیابی از دو قدرت استعماری روس و انگلیس مقایسه کرده بود ، چنین گفت :     " افغانستان دانه ی گندم نه بلکه شاهین ترازو است که اگر به یک پله میلان کند ، پله ی دیگر را به هوا میپراند"[V] .
انگلیسها پس از شکست شان در جنگ دوم افغان و انگلیس ، مفکورۀ اشغال مستقیم افغانستان را کنار گذاشته و در موافقه با رقبای روسی شان به موجودیت یک دولت حایل اما وابسته به خود شان در افغانستان تن در دادند. آنها از قرار گرفتن امیر عبدالرحمان خان در رأس چنین یک دولتی حمایت کرده و پلانهای شوم ستراتیژیک شان را از طریق بستن قراردادها با امیر ، گام به گام عملی کردند. تحقق این پلانها با پیدایش بحرانها ی متعاقب آن و حتا بحران وخیم کنونی در افغانستان و ماحول آن نقش مستقیم دارد . همین پلانها را میتوان علت العلل تمام بحرانات قرن گذشته و امروز دانست.
 یکی از قرارداد های شومی که انگلیسها بر امیرعبدالرحمن تحمیل کردند ، جدا ساختن بخشهای وسیع از سرزمین ما در شرق و جنوب کشور به وسیله ی خط نام نهاد «دیورند» میباشد.  استعمارگران انگلیسی با تحمیل فشار، امیر را به تاریخ 13 نوامبر 1893 به امضاء این تعهد وادار نمودند .بر طبق این قرارداد امیر عبدالرحمن خان از قلمرو های افغانستان واقع سوات ، باجور ، چترال ، وزیرستان و چمن منصرف شد . مناطق مذکور زیر نام قبایل آزاد از کاروان پیشرفت جهان به دور نگهداشته شده و منحیث آله ی فشار عندالمناسبت در مناسبات افغانستان و پاکستان مورد استفادۀ افزاری قرارگرفتند.
 با تحمیل مرز دیورند ، افغانها نه تنها بخشی از سرزمین و مردم خود را از دست دادند ، بلکه راه مواصلاتی آنها با جهان نیز در اختیار و کنترول هند برتانوی و جانشین آن یعنی دولت پاکستان قرارگرفت .
 اما افغانها هیچگاه خط مذکور را منحیث سرحد دو کشور نپذیرفتند که این حالت همیشه موجب تشنج در روابط آنها با دولت پاکستان بوده است . پاکستان هم در مقاطع مختلف نه تنها به مسدود ساختن راه ترانزیت افغانها به بندر کراچی متوسل شد ، بلکه با استفاده از فضای جنگ سرد کوشید تا از فرصت های مساعد به نفع خود و به خاطر تحجیر و تخریب افغانستان استفاده نماید.
پاکستان یک کشور نو ظهور در نقشه ی دنیا بوده و مانند اسراییل دومین کشور در جهان است که صرفا بر پایه اعتقاد به یک مذهب از جانب انگلیسها ، تأسیس شده است.
انگلیسها در وقت تقسیم نیم قارۀ هند یک ریفراندوم جعلی را سازمان داده و در جریان انتخابات ، احساسات مذهبی مسلمانان و هندوها را تحریک کردند. آنها در اوج احساسات مذهبی هر دو گروه ، نیم قاره را این طور تقسیم نمودند که : " بر یک صندوق رأی گیری قران مجید و بر صندوق دیگر رأی گیری کتاب مذهبی هندوها را گذاشتند . هر کسی که رأی میداد برایش گفته میشد کدام را قبول داری ؟ چون پشتونها مسلمان هستند ضرور رأی خودرا به قرآن میدادند . با این هم فی صد چهل و نه نفر پشتون هیچ رأی ندادند".[VI]  
دولت شاهی افغانستان بالاثر اعتراضات « جنبش دورۀ هفتم شورا » در داخل و فشار پشتونها و بلوچها از خارج، به طرح مساله در جلسات شورای ملی موافقه کرد . شورای ملی افغانستان طی تصویب مورخ 26 ماه جولای 1949 خود ، معاهدۀ دیورند را منسوخ اعلام کرد . چنین موضعگیری قاطع و استقامت دهنده ، دولت پاکستان را به هراس انداخته و از همان آوان به مخاصمت علیه دولت و مردم افغانستان برخاست .
طوری که قبلا اشاره شد ، دولت پاکستان بر مبنای یک تکامل طبیعی و تاریخی به میان نیامده است . بنأً دولتمداران آن همیشه مجبور بوده اند ، تا به خاطر حفظ پایه های قدرت شان از سیاست دشمن سازی و دشمن تراشی علیه همسایه گان شان کار بگیرند . با این وسیله آنها میکوشند تا ذهنیت عامه ی مردم را از توجه به حرکات آزادی خواهی منحرف ساخته و به صوب « دشمن خارجی» معطوف سازند . همینطور به خاطر بقای این کشور ، انگلیسها از همان روز های اول ، مهره های دلخواه خود را به قدرت رسانیده و قوای عسکری و استخباراتی آنها را تحت نظر مستقیم خود تربیه نمودند . بی جا نیست اگر بگوییم که استخبارات نظامی پاکستان (آی . اس .آی) خلف الصدق استخبارات انگلیس میباشد.
با ختم جنگ جهانی دوم که سیستم چند قطبی قدرت در جهان از هم پاشید و تنها در زیر پوشش  دو ایدولوژی ، قطب های شرق و غرب به وجود آمده و مبتنی بر منافع هر دو قطب ، پیمان های نظامی مخالف هم به میان آمدند. این پکت های دفاعی محدود به قاره های امریکا و اروپا باقی نمانده و در بسا مناطق جهان ریشه دوانید.
به رغم فشارها به خاطر پیوستن به پیمان های نظامی ، افغانستان در ردیف کشور های بیطرف باقی ماند. زیرا موقعیت حساس جغرافیایی آن همین حکم را میکرد . ولی پاکستان به خاطر ضدیت با هند بیطرف و افغانستان غیر منسلک ، علاوه بر آن که عضو کامنولت بود ، به پیمان سنتو هم شامل شده و امتیازات فراوان مالی و نظامی را از غرب به دست آورد . همینطور به کمک انگلیسها ، دولت امریکا را در موقفی قرار داد که از کمک هایش به افغانستان دست بردارد . در آنوقت دولتمردان معروف جهان غرب از دیدگاه پاکستانی ها به افغانستان نگاه کرده و سیاست جهان غرب را به حمایت از معاهدۀ دیورند استوار ساخته بودند .از نظر آنها نفی « دیورند» تلاش نامؤجهیی است که آب را به آسیاب شوروی ها می اندازد . به این ترتیب پاکستان توانست که به « منازعه دیورند» پوشش ایدولوژیک داده و آنرا به ادامه ی تضاد های شرق و غرب منحیث یک معضله ی برنامه ریزی شده در سالهای جنگ سرد معرفی نماید .
در آن سالها ، هر قدر که مناسبات افغانستان با شوروی آن وقت بهبود میآفت ، اسلام آباد خود را مستحق کمک و حمایه ی بیشتر از غرب وانمود میکرد. تا آن که قرارداد امنیتی سال 1959 میان ایالات متحدۀ امریکا و پاکستان به امضاء رسید. بالاثر این قرارداد ، افغانستان باز هم مجبور شد که بیشتر به جانب شوروی نزدیکتر شود. به این گونه ، افغانستان باز هم در« بازی بزرگ» میان شرق و غرب قرار گرفت. قرارگرفتن درین بازی ، انتخاب افغانها نبود ولی غیر ازین چارۀ دیگری وجود نداشتند. به عبارت دیگر این یکی از مقدرات جیوپولیتیکی بود.
وقتی که سردار محمد داوود به سال 1973 از طریق کودتای نظامی به قدرت برگشت ، و مجددا صدای « پشتونستان » را بلند کرد[VII] ، استخبارات پاکستان به حد کافی در جامعه افغانی ریشه دوانیده بود. آنها افراد و چهره های معین را در سازمان های نوبنیاد « اسلامی» جابه جا کرده و از این طریق به تخریبات علیه نظام جدید متوسل شدند . آنها جوانان زیادی را به ترک دیار شان تشویق مینمودند، تا در زیر نظارت و رهنمایی آی اس آی به جنگ علیه مادر وطن خود بسیچ شوند .در زمان زمامداری رییس جمهور داوود خان ، پنج هزار افغان جلاوطن در تحت نظر استخبارات پاکستان به فراگرفتن عملیات تخریبی در کمپ « ورسک» آماده و جابه جا شدند.
پس از سقوط خونین محمد داوود خان و در پیش گرفتن سیاست های چپروانه و به  خصوص عقد موافقتنامه همکاری نظامی میان نورمحمد ترکی و بریژنف زمینه های خوبی برای پاکستان به وجود آمد تا پای اروپای غربی و امریکا را در مخالفت با دولت افغانستان بیش از پیش بکشاند.
خرابی اوضاع امنیتی که موجب خلای قدرت در افغانستان شد ، عمدتا از شیوۀ سرکوبگرانه ی خود رژیم منشاء گرفته و قسما از مداخلات پنهانی اسلام آباد نشأت میافت. ادامه ی این حالت   بالاخره منتج به سرازیر شدن قطعات اردوی اتحاد شوروی به افغانستان شد . موجودیت « اردوی سرخ» در افغانستان برای اسلام آباد حیثیت تحفه ی آسمانی را داشت .  به این ترتیب ، اختلاف ارضی دو کشور که کرکتر دوجانبه داشت ، وسعت غیر قابل انتظار پیدا کرده و در پوشش تضاد ایدولوژیک دو قطب جهانی پنهان شد. پاکستان به خاطر جلب همکاری کشور های مسلمان کلمه ی « جهاد» را به کار گرفت و کارشناسان کوتاه فکرغربی بر آن صحه گذاشتند. همین کارشناسانی که امروز«جداسازی سیاست را از مذهب» ( سکولاریزم) تبلیغ مینمایند ، در آن وقت به سرحدات افغانستان در مناطق قبایلی سفر کرده ، سیاسی شدن مذهب را دامن میزدند. آنها کوته فکرانی بودند که به سیاست های دفع الوقت متوسل شده و نمی دانستند که کشور های خود شان ، چنانچه امروز می بینیم ، روزی بهای مشی سبکسرانه ی آنها را خواهند پرداخت.
ایالات متحدۀ امریکا که به ادامه ی سقوط شاه ایران ، یک کشورمهم و متحد خود را در منطقه از دست داده بود ، به دولت پاکستان اتکاء بیشتر نمود. تا خلای به میان آمده را درین منطقه به کمک عربستان سعودی و پاکستان پر نماید. حتا جمی کارتر رییس جمهور آن وقت امریکا که خود بر رعایت حقوق بشر تأکید میکرد ، الزام ضیاءالحق را به خاطر اعدام ذوالفقار علی بوتو کنار گذاشته و تحریم اقتصادی و نظامی امریکا علیه پاکستان را نادیده گرفت. رژیم نظامی نه تنها بر اریکه ی قدرت باقی ماند ، بلکه صلاحیت های آن وسیع و عمر آن طولانی ساخته شد .
کشور های غربی ، سرنوشت آتی افغانستان را به پاکستان واگذار شده و باب هر نوع مذاکره و مصالحه را میان دولت و مخالفین آن مسدود نمودند.[VIII].  پاکستان همین فرصت را مساعد یافته و چنان ضربات خورد کننده یی بر افغانها وارد کرد که در آینده هیچگاهی صدای اعتراض علیه خط منحوس « دورند» را بلند نتوانند. قطعات شوروی بالاثر تغیرات در داخل آن کشور و مطابق موافقتنامه ی ژینو، افغانستان را ترک کردند .
بعد ازعودت آنها دولت افغانستان در اتکاء به نیروی خود برای مدت بیش از سه سال دیگر پابرجا ماند . اما تجاوزات از جانب پاکستان و حامیان آن قطع نشد. آنها پس از شکست در جنگ جلال آباد ، کودتای شهنواز تنی را سازمان داند که آن هم به ناکامی انجامید.  
پاکستان قبلا برای جلوگیری از صلح و ایجاد نفاق دایمی میان افغانها ، تنظیم های هفتگانه را به وجود آورده بود. هدف پاکستانی ها این بود که اگر یکی از تنظیم ها حاضر به مصالحه با دولت کابل شده و یا با آن بپیوندد ، تنظیم های متباقی را به مقابل همان تنظیم سوق دهند؛ یا این که در صورت احراز قدرت ، با شوراندن اختلافات آنها ، جنگ داخلی را در داخل افغانستان سازمان دهد .
در سال 1992 ، با اعلام حکومت مجاهدین در کابل ، جهانیان دیدند که چگونه ، اسلام آباد جنگ بین التنظیمی را در افغانستان سازمان داده ، شهر کابل را ویران و نهاد های مدنی افغانستان را منحل ساخت . نواز شریف صدراعظم آن وقت پاکستان در برابر پارلمان آن کشور گفت : "ما در افغانستان به هدف بزرگ ما نایل شدم و آن عبارت از منحل کردن قوای مسلح افغانستان بود".
پاکستان نه تنها به کمک عمال خود ، تمدن معاصر افغانستان را از بین برد ، بلکه با دزدی و چپاول آثار عتیقه و باستانی تلاش کرد تا نام و نشان افغانها را در تاریخ نیز نابود سازد . پس از آن همه جنایات ، مرحله ی دوم تخریب کاری پاکستانیها به وسیله ی طالبان در افغانستان به راه افتاد . این گروه تمدن ستیز، نیات خصمانه ی اسلام آباد را به پایه ی تکمیل رسانیده و کوشیدند تا با ستیزه جویی علیه حقوق و آزادی های بشری ، افغانهای با معرفت را از کشور شان فرار بدهند . بت های بامیان را که عقبگراترین عقبگراها در طول تاریخ به فکر تخریب آن نشده بودند ، طالبان وابسته به دشمنان مدنیت افغانستان با کمال مباهات  منهدم کردند.
در سالهای تسلط طالبان ، افراد و گروه های تروریستی از کشور های مختلف جهان مانند چیچن ، اندونیزی و شماری ازکشور های عربی  در افغانستان لانه کردند. با جابه جا شدن آنها در آنجا ، اعتراضی از جانب ایالات متحدۀ امریکا و اروپا شنیده نمی شد . زیرا آنها روزگاری در راستای سیاست غرب ، به زیر نام جهاد و به خاطر از پا درآوردن دولت مورد حمایت اتحاد شوروی آن وقت در افغانستان ، خدمات ارزنده یی را انجام داده بودند. پس از آن که کشتی نظامی امریکا به نام « کنت کول» در آبهای ساحلی یمن مورد حمله افراد مربوط به همین گروهها قرار گرفت ، جهان غرب مترصد اوضاع شده و هنوز سیاست موثری در زمینه اتخاذ نکرده بودند که حملات تکان دهندۀ تروریسی در داخل امریکا خسارت غیر قابل تصور را به وجود آورد.

در مورد اهمیت موقعیت جغرافیایی افغانستان ، تعاریف و مشخصات زیادی ارایه شده که از آن میان داکتر اقبال لاهوری ، این کشور را به مثابۀ قلب آسیا تعریف کرده و در قالب یک سروده ی مشهور خود  میگوید که از شگوفایی این سرزمین ، آسیا هم شگوفان شده و برعکس ، فساد او باعث فساد آسیا میشود . داکتر اقبال در آن وقت تصور نکرده بود که افغانستان میتواند چنین نقش را در سطح جهان هم داشته باشد. فساد ناشی از تسلط طالبان وابسته به اسلام آباد و القاعده ، توجه جهان را به افغانستان معطوف ساخت . جهان به خود آمد و اتحاد وسیع جهانی در زیر پوشش ملل متحد عرض وجود کرد.
پس از حملات هوایی قوای امریکا ، سازمانهای طالبان و القاعده به مبداء تولد خود برگشتند. طوری که قبلا مرور شد ، استفاده از مذهب به خاطر مقابله با مخالفان داخلی و خارجی دست پخت استعمارگران انگلیس و متعاقباً وارث بلافصل آن یعنی پاکستان است. در سه دهه ی اخیر، پاکستان گروههای مختلف و بوقلمون را در قلمرو خود ایجاد ، تربیه و تجهیز نموده و به خاطردهشت افگنی به افغانستان گسیل کرد. این مطلب آنقدر به جهانیان روشن است که مقامات مسوول امریکایی و مؤسسات استقامت دهندۀ سیاست آن کشورهم اخیرا" به آن اعتراف مینمایند.
مرکز تحقیقات فکری ایالات متحدۀ امریکا بنام « راند» در آخرین مطالعات خود که از جانب اسوشیتید پرس به تاریخ نهم جون 2008 در سراسرجهان پخش شد ، مینگارد : " تمام حرکات شورشیان از سال 1979 به این سو در افغانستان ، ناشی از موجودیت پناهگاه امن برای شورشیان در کشور همسایه ی پاکستان بوده است و شورش های جدید نیز تفاوت چندانی با گذشته ندارد".[Ix]
نه تنها این شورشها با گذشته ی سی سال قبل آن فرق ندارد ، بلکه با آشوب های که علیه دولت امانی ( نود سال قبل) از جانب انگلیسها سازمان دهی شده بود ، نیز از نظرمرام و اهداف ستراتیژیک آن مشابهت کامل دارند. بنأً به وضاحت کامل میتوان به این نتیجه رسید که یک توطیه تاریخی در کار بوده و پی آمد آن هنوز هم امروز موجب جدالها میشود.
سوال درین است که به خاطر رهایی از پیآمد این توطیه ی تاریخی چه میتوان کرد ؟ آیا مانند که درین هشت سال جامعه ی جهانی از توجه به علت اصلی این پدیده طفره رفته و به مظاهر آن خود را مصرف ساخته است، عمل شود؟ و یا توطیه ی مورد بحث ریشه یابی شده و مسقط الرأس این توطیه ی تاریخی برای همیش تطهیر شود.
 سرکوب چند دهشت افگن معنای ختم دهشت افگنی را نمی دهد. باید مبداء پیدایش و مرکز پرورش دهشت افگنی در آن سوی «خط دیورند» خنثا ساخته شود و نگذارند که سر و کله ی دهشت افگنان جدید درآن مناطق ظهور نمایند. طوری که اخبار روزمره نشان میدهد ، پاکستان در وعده های خود مبنی بر ختم دهشت افگنان در آن مناطق صادق نیست و یا این که به خاطر دوگانه بودن قدرت در پاکستان ، زعامت دولتی آن کشورعلی الرغم تعهداتش به جامعه ی بین المللی ، چنین توانمندی را ندارد . اما به خاطر گرفتن پول به دادن تعهد دروغین متوسل میشود.
جامعه ی جهانی همانطوری که در زیر چتر ملل متحد ، به خاطر مبارزه علیه تروریزم به افغانستان لشکرکشی نمود ، در مناطق جنگ افروز پاکستان نیز باید وارد عمل شود . اگر واقعاً همین مبارزه اولیت دارد و همین انگیزه ، آنها را به این منطقه ی جهان کشانیده است ، پس باید دنبال هدف اعلام شدۀ خود حرکت کرده و مطابق قوانین بین الملی ، متجاوز را الی مبداء تجاوز تعقیب نمایند. دادن پول و عطایا به زمامداران فرصت طلب و نظامیان استفاده جوی پاکستانی ، موجب تقویت دهشت افگنان شده و بر قدرت احزاب حامی تندروان می افزاید.
از متن ستراتیژی اعلام شدۀ رییس جمهوراوباما در بخش پاکستان چنین معلوم میشود که ایالات متحدۀ امریکا ، دیگر چک سفید به اسلام آباد نداده و زمامداران پاکستان در راستای مبارزۀ صادقانه ی شان برعلیه تروریزم موفق به دریافت پاداش خواهند شد . همچو یک مبارزۀ برای زمامداران پاکستانی مقدور نیست. زیرا چنین عملکرد موجب سقوط آنها از قدرت به وسیله ی گروههای تندرو میشود . آنها مجبور اند که همیش در یک معامله گری با آی.اس.ای. و احزاب حامی تندروان خود را بر اریکه ی قدرت نگهدارند.
انتشار احصاییه ها نشان میدهد که قریب هفتاد فیصد باشنده گان پاکستان در جهت حمایه از گروههای تندرو و دهشت افگن قراردارند . این واقعیتی است که برخی از کارشناسان غربی را به تشویش انداخته است؛ زیرا بیم آن میرود که گروههای مذکور با تعمیل فشار، قدرت دولتی را مستقیما در دست گرفته و اختیار نظارت بر سلاحهای اتومی پاکستان در دست تندروان بی وطن  قرارگیرد.
در فرجام  بی جهت نخواهد بود تا پس از این همه یاددهانی ها از سوابق وعلت العلل بحران امروزی ، توجه خواننده گان عزیز مجدداً به انتخاب عنوان این مقال جلب شود . شاید ایشان با نگارنده موافقت نمایند که مردم ما قربانی یک توطیه تاریخی شده اند که  پیآمد خطرات ناشی از آن ، حتا امروز تمام منطقه و جهان را تهدید مینماید .

دسامبر 2009


 ***


 [I]  - میر عنایت الله سادات ، افغانستان سرزمین حماسه و فاجعه ، سال 1998 شهر بن – جرمنی صفحه 30
[II]  - ابراهیم عطایی ، دپشتونستان مساله ، 1969 شهر کابل صفحه 89
[III] - ابراهیم عطایی ، همانجا صفحات 85-86
[IV] - امیر عبدالرحمن خان ، تاج التواریخ ؛ بمبیی جلد اول ، صفحه 118
[V]- میر غلام محمد غبار ، افغانستان در مسیر تاریخ ، کابل ، 1965 صفحه 602
[VI]- عبدالروف بینوا ، نظری به پشتونستان ، دکابل کالنی، کابل ، 1951 صفحات 329 – 330 
[VII] - " پاکستان یگانه کشوریست که با آن روی قضیه ی پشتونستان اختلاف سیاسی داریم و تا کنون به حل آن موفق نشده ایم".
[VIII]- دگروال یوسف(معاون ای.اس.ای.) درکتابش بنام "عسکرخاموش در عقب جهاد افغانستان" (انگلیسی )صفحات 16-87 
[Ix] - این مرکز از جانب بخش دفاعی حکومت ایالات متحدۀ امریکا تمویل شده ونام محقق راپور متذکره"سیت جونز"میباشد.