رسیدن به آسمایی:02.06.2009 ؛ نشر در آسمایی: 02.06.2009

سنجر سهیل
 

هاینریش هاینه، شاعر و نویسنده آلمانی:

کسی که کتاب را بسوزاند، انسان را هم خواهد سوزاند

کتاب ها در آب های جاری رها شدند و نابود گردیدند، اما تاریخ گواه خواهد بود که روی تمامی کسانی که به صورت مستقیم این عمل را تایید کردند و آنانی که به صورت  غیرمستقیم در برابر آن سکوت اختیار کردند، برای ابد سیاه خواهد ماند. کتاب ها زنده می مانند، زیرا کسی تفکر و اندیشیدن را نمی تواند متوقف کند، اما آنانی که دستور نابودی کتاب ها را دادند تا انسان بر روی این کره خاکی حیات دارد، سیاه روی در قطار بدنام ترین چهره های کتاب سوز و تمامیت خواه تاریخ قرار گرفتند.

زمانی که لشکریان چنگیز در راه فتح ایران باستان و نابودی  دودمان عباسی کتابخانه های الموت و بغداد را آتش زدند، دوره ای که به رنسانس اسلامی معروف است از همان زمان متوقف شد و جوامع اسلامی از آن به بعد هیچ گاهی به آن عظمتی که مسلمانان در زمان خلافت عباسی ها دست یافته بودند، دست نیافتند. در سال 1933 در آلمان نیز وقتی حکومت فاشیستی هیتلر زیر نام پاک سازی نژاد آلمان دست به نابودی کتاب ها زد، چند سال بعد از آن کوره های آدم سوزی در آشویتس برپا شد و میلیون ها انسان تنها به جرم تعلق به یک نژاد زنده زنده سوختانده شدند. جالب است که بدانیم هاینریش هاینه، شاعر و نویسنده آلمانی در اوج کتاب سوزان آلمان به درستی پیشگویی کرده بود که  "کسی که کتاب را بسوزاند ، انسان را هم خواهد سوزاند". پیش بینی ای که در واقع چند سال بعد درست از آب در آمد . امروز زمانی که به دستور کریم خرم، وزیر اطلاعات و فرهنگ و دادگاه عالی افغانستان کتاب ها در آب انداخته می شوند، آیا مردم حق ندارند تا نگران باشند که دیگر واقعا دموکراسی، آزادی بیان و ارزش های مدرن  همه "قصه ی مفت" شده اند و احتمال این که کوره های آدم سوزی و یا پولیگون و سیاست زمین سوخته یک بار دیگر به عنوان ابزار سرکوب مورد استفاده قرار بگیرند، وجود دارد؟

در سال 656 هجری خواجه نصیرالدین طوسی در رکاب دژخیمان هلاکو تنها به خاطر عقده های مذهبی اش دو تمدن بزرگ را به نابودی سوق داد، ولی پس از آن از سوی تمامی انسان های آزاده  چه از هم کیشان اش و چه از دیگران  نیز مورد تایید قرار نگرفت و در تاریخ نیز شاهدیم که کسی از آن خواجه فریبکار و ددمنش به نیکویی یاد نمی کند.

هیتلر را به یاد بیاوریم. او تصور می کرد که با تمامیت خواهی و ادعای برتری نژادی می تواند مسیر تاریخ و انسان را تغییر دهد. او گمان می برد که تصور برتری نژادی خود عامل پیروزی است، اما فاتح نصف اروپا و قاتل میلیون ها انسان در آخر به خاطر یاس و استیصال و شکست فضیحانه اش خودکشی کرد.
تاریخ نشان داده است که برتری قومی همیشه ابزار سیاست بوده است. ملت آلمان هیچ گاهی جنایت های هیتلر را تایید نکرد، هیچ انسان آزاده ای در افغانستان نیز عملکرد کریم خرم و حکومتی که او را به این سمت برگزیده است را تایید نمی کند. محقق نیز نماینده تمامی هزاره ها نیست، چنانچه ربانی و سیاف نیز نمی توانند نماینده تام الاختیار اقوام شان باشند و به نام آنها هر کاری را انجام دهند.

این را  نیز به خاطر داشته باشیم که انتقاد از فاشیزم به مثابه ی ابزار سیاست و تمامیت خواهی، هیچ گاهی به معنای تایید اندیشه های مشابه و منحط جانب مقابل آن نیست. وقتی ما از یک عملکرد فاشیستی به مثابه ی یک ابزار سیاسی انتقاد می کنیم، هیچ گاهی و به هیچ صورتی منظور ما تایید و تعمید عملکردهای فاشیستی دیگران نیست. آنانی که زیر نام قوم، نژاد و زبان دست به سرکوب اندیشه ها می زنند و جشن نابودی کتاب برپا می کنند، در همه جا منفور اند، ولو وابسته به هرقومی و نژادی باشند.

زمانی از نویسنده یی ناشناسی که باورهای  ضد ارزشی داشت، خوانده بودم که " خواندن برخی از کتاب ها نه تنها ارزشی ندارند، بلکه وقتی آنها را بسوزانی حتا دود آن چشم ها را اذیت می کند"، اما امروز می بینیم نماینده گان آن نویسنده مجهول و ضد ارزش عملا چنین می کنند و می خواهند به دیگران تفهیم کنند که گویا آن کتاب هایی که در آب ها رها شدند نه تنها ارزشمند نبوده اند، بلکه حتا به برخی از اختلافات قومی و مذهبی دامن می زدند. اما من نمی دانم که این آقایان از کجا این صلاحیت را به دست آورده اند که فکر می کنند آن کتاب ها اختلاف برانگیز بوده اند و بعد هم دستور به نابودی آنها صادر کرده اند. مگر شما فرض می کنید که این ملت و مردم عقل و شعور ندارند که کتابی و یا کتاب هایی می تواند میان آنها اختلاف ایجاد کند. مگر شما از کجا تشخیص داده اید که ایمان و اتحاد این مردم متزلزل شده است که خواندن یک کتاب می تواند میان شان اختلاف ایجاد نماید.

شما با رای همین مردم انتخاب شدید، به این امید که  برای شان تغییر بیاورید، اما حالا برای شان تکلیف تعیین می کنید که فلان کتاب برای شان خوب است و فلان کتاب برای شان بد. اگر واقعا به شعور و ایمان این مردم باور ندارید، چرا انتخابات برپا می دارید و میلیون ها دالر را صرف کسانی می کنید که یک کتاب می تواند ایمان و اتحاد شان متزلزل کند؟

ملت ها همیشه زمانی بدبخت شده اند که سیاستمداران شان فرض کرده اند که هرچه آنان می اندیشند، درست است. آلمان را جنگ نابود نکرد، اما اندیشه یک گروه کوچک چنان باری را برشانه های آنها گذاشت که تا قرن ها مردم آلمان مجبور به پرداخت تقاص آن اند. استالین، موسولینی، صدام حسین و دیگران از قماش آنها نیز نتوانستند جلو اندیشیندن را بگیرند و تاریخ گواه خواهد بود که هیچ کس دیگری نیز نمی تواند این کار را بکند.

با این حال تنها چیزی را که من نگران آن هستم این است که با رها کردن کتاب ها در آبهای جاری، صدای سم لشکریان چنگیز و هلاکو، صدای آژیر ماموران گشتاپو و اس اس، صدای چکمه های دژخیمان کی جی بی از همین نزدیکی ها از پهلوی پل باغ عمومی از کنار دیوارهای لیسه استقلال در کابل به گوش می رسد و اگر این مسیر تداوم بیابد، دیری نخواهد پایید که چنگیزیان، هلاکویان و گشتاپویان گام های بلندتری بردارند.