رسیدن به آسمایی: 03.03.2010 ؛ نشر در آسمایی: 03.03.2010

خليل الله زمر

 

تأملی در باره مفهوم علمی صلح

 

 

 

 

 

 

تعاريف و اصطلاحات

 

صلح به مفهوم متعارف و متداول به معنای متارکه، حسن تفاهم، دوستی، همآهنگی و آرامش است. اما اين تعريف تمام شرايط مقدماتی را از جمله آزادی، حقوق بشر، عدالت و هکذا ستراتژيهای فعال مانند: حل بنيادی منازعه، عدم تشدد، اعمار جامعه و اداره دولتی را بر مبانی دموکراتيک که برای استحکام و پايدار ساختن صلح ضروری ميباشند، در بر نميگيرد.

برخی ديگر صلح را «نبود جنگ» ميپندارند که اين برداشت نيز ساده ساختن موضوع است؛ زيرا احساس بی اعتمادی و بی باوری را که برنده و بازنده جنگ هر دو نزد خود حفظ کرده اند، ناديده ميگيرد. به نظرآنها هرگاه مردم برای مدت طولانی به طور آشکار به اقدامات تشددآميز و فعاليتهای خرابکارانه فزيکی متوسل نشوند به اين معنا خواهد بود که صلح تأمين است. اما صلح از نظردانشمندان در مراحل مختلف تطبيقِ آن به سه نوع تقسيم ميشود: صلح منفی، صلح مثبت و صلح دموکراتيک يا اعمار صلح.

صلح منفی  آن است که شبکه ای از نهادهای اجتماعی بنيادگذاری ميشوند تا امنيت را از طريق ممانعت افراد، گروهها و ملتها از توسل به تشدد فزيکی تأمين نمايد. در اين مرحله تأکيد بر کنترول تشدد و جنگ است نه ريشه کن نمودن آن. عوامل جنگ و تشدد در مرحله صلح منفی شامل ستراتژی و سياست نيست، بلکه هدف اين است تا طرفين منازعه را از هم دور نگهدارد؛ يا صلح منفی به عبارت ديگر،غيابت جنگ در همه اشکال آن اعم از فزيکی، اجتماعی، سايکالوژيک و ساختاری ميباشد.

صلح مثبت  يا آغاز صلح پايدار در صدد جستجوی ايجاد شرايطی ميباشد تا بتواند عوامل و ريشه های بی باوری و بی اعتمادی را ميان جوانب درگير که باعث بروز تشدد ميگردد، از ميان بردارد. صلح مثبت از نظر بسياری از دانشمندان نمونه یی از مناسبات صلح آميز،همکاری وهمگرایی فعال ميان گروههای عمده  انسانيی است که در آن مردم توسط سازمانهای مختلف اجتماعی- سياسی و اقتصادی برای حل سازنده منازعات و احيای ارزشهای اجتماعی مانند تحمل پذيری و شکيبایی به نفع صلح، امنيت، آزادی و دموکراسی در کشور همکاری و تساند ميکنند.

اعمارصلح که کانت آن را صلح دموکراتيک مينامد «مجموعه ابتکارات و اقدامات فزيکی، اجتماعی و ساختاريست که از بروز منازعه جلوگيری و عوامل منازعه را از راه  نوسازی و بازسازی ساختارهای پس از منازعه حل ميکند. به عبارت ديگر، تطبيق اقدامات قانونی– نهادی و اقتصادی- اجتماعی در مقياس ملی و محلی به خاطر امحاء و نابودی عوامل جنگ، صلح دموکراتيک تعريف ميشود.»

بازسازی به معنای احيای مجدد ساختارهای فزيکی ميباشد که در جنگ تخريب شده و بايد دوباره ساخته شوند. اما ساختارهای سياسی، قضایی، اجتماعی و فرهنگیی که در گذشته آله و وسيله ستم، تفرقه، تبعيض و در يک کلمه غيردموکراتيک و غيرعادلانه بوده اند  بايدکلاً و يا قسماً نه بازسازی بلکه نوسازی گردند.

از طرف ديگر به گفته مايکل هاربوتال، تأمين صلح در يک «منطقه بحران زده» به معنای «کشوري که اقتصاد آن شکنند و سياست آن طوری ضعيف ميباشد که قادر به حل منازعه نيست.» ممکنست تطبيق هر سه «عمليه صلح» را مانند «برقراری صلح» يا حل «ديپلوماتيک سياست منازعه» -حفظ صلح به معنای «مداخله نظامی برای قطع تشدد با وسايل غيرتشدد» و اعمار صلح به مفهوم «تطبيق ستراتژي هایي که نه تنها امحای جنگ و منازعه را بحث ميکند، بلکه سعی دارد با استفاده از  سيستهای بازدارنده از وقوع دوباره آن جلوگيری کند." (ايوان گارت)

هرگاه موضوع را از لحاظ وظيفوی به بحث گيريم، آنگاه برقراری صلح وظيفه سياستمداران، حفظ صلح کارنظاميان و ريشه کن نمودن عوامل جنگ و استقرار صلح پايدار وظيفه خود مردم کشور مفروض به کمک جامعه بين المللی ميباشد.  بناً اگر اقدامات برای «برقراری صلح» و «حفاظت از صلح» روندهای موقتی و گذرا اند، برعکس آن چی مستدام و جاودان است «روند اعمار صلح» ميباشد که تحليل و بررسی مسايل ستراتژی در روند اعمار صلح موضوع اساسی اين مبحث را تشکيل ميدهد.

روند اعمار صلح يا صلح دموکراتيک  روند بغرنج و طولانیی ميباشد که از تعميل آتش بس تا احيای مجدد اقتصاد، تأمين رعايت حقوق بشر و عدالت اجتماعی را شامل ميشود. اگر اختتام جنگ با اعمار مجدد زيرساختهای فزيکی و احيای دستگاه دولت کارآمد ملازمه دارد، صلح و ثبات در طويل المدت هنگامی تأمين ميشودکه جوانب مختلفِ متخاصم قبلی در روند اصلاحات دموکراتيک اعم از سياسی، اقتصادی و اجتماعی مشارکت داده شوند.

از طرف ديگر غلبه بر موانع ساختاری و روانی که در نتيجه جنگهای طولانی در روند صلح ايجاد شده، مستلزم صرف وقت بيشتر، حوصله و دقت ميباشد. نو سازی اجتماعی، احيای دوباره اعتماد و آشتی از جمله عناصر ضروریی ميباشند که روند صلح را تداوم ميبخشند.

يگانه هدف در پروسه اعمار صلح حفظ وضع موجود نيست. هرگاه همان ساختار مسلط اقتصادی-اجتماعی که عامل جنگ و منازعه در جامعه بود از راه تطبيق اصلاحات بنيادی طی اين روند نوسازی نشوند و مردم بالخصوص آنهایی که به حاشيه رانده شده اند در سطح محلات و اطراف فعال نگردند، نميتواند از ايجاديک فرهنگ وساختارصلح پايدارسخن درميان باشد.موثريت عناصرعديده صلح هنگامی ارتقاء مييابندکه همه اجزای ترکيبی روندصلح اعم ازامنيتی، سياسی،اجتماعی واقتصادی دراقدامات بازسازی ونوسازی جوامع منقطب همديگرراياری رسانند.

تجربه ممالکی که جنگ داخلی را موفقانه پشت سر گذاشته اند مانند السلوادور، گواتيمالا، کامبوديا و بوسنيا بيانگر آن است که فقط تأمين آتش بس و استقرار امنيت فزيکی، دفعتاً به قتل، خونريزی، بی امنيتی و ساير اشکال تشدد نقطه پايان نميگذارد. علاوتا ًجنگ داخلی که منازعات عديده اجتماعی مانند حقوق مالکيت بر زمين و ساير دارایيها را به مثابه دردهای جانبی جنگ موجب گرديده است، به حيث موانع بزرگ سر راه برگشت به زنده گی عادی عمل ميکنند. بنابرين، آنهایي که مسووليت بازسازی و نوسازی وطن شان را بردوش ميگيرندغلبه بر مشکلات فزيکی، فکری و احساسیِ مولود جنگ داخلی ، پيوسته بايد در محور توجه شان قرار داشته باشد.

آغاز مذاکره و تأمين آتش بس ميان جوانب درگير موضوع تخنيکی عمليات صلح را تشکيل ميدهد. به عباره ديگر، اعمار صلح در جوامع جنگزده هنگامی آغاز ميگردد که جنگ تا آن سرحد تحت کنترول قرارگيرد که فعاليتهای عادی اجتماعی از سرگرفته شده و بازسازی جامعه امکان پذير گردد. هر قدر جنگ و تشدد کمتر باشد به همان پيمانه شرايط برای ثبات سياسی- اجتماعی ريشه ميگيرد. بنابرين، کنترول جنگ و تشدد در سطح محلات و ميان اشخاص و گروهها شرط اولی برای تأسيس روابط سازنده در جامعه ميباشد. ايجاد تغيیر در روابط خصمانه گروههای پيشين با ايجاد فضای اعتماد و باور ميان آنها،مواظبت دقيق از قرارداد آتش بس و ساير توافقات منعقده در تلازم قرار دارد؛ زيرا فضای بهتر و شفاف را برای همکاری سازنده و پايان اختلافات به وجود ميآورد. بنابرين، هرگاه خواسته باشيم که صلح را درعمق انکشاف بدهيم بايد روند آن را صرف به تطبيق آتش بس، مواظبت از آن، جداسازی نيروهای متخاصم از همديگر شان که دانشمندان  آن را «صلح منفی» مينامند، خود را محدود نسازيم و چنان رفورمهایِ رادرعمل پياده نمایيم تامناسبات اجتماعی- اقتصادی غيرعادلانه مسلط جامعه راکه جنگ ازآن تغذی ميکردبه سودهمگان ازريشه تغيربخوردتاهمه مطمین شوندکه ديگرتوسل به خشونت وتشدد لزومی ندارد.يابه عبارت ديگرصلح روندطولانی ايستکه ازمحدوده تنگِ خاموش ساختن تفنگها فراتر ميرود. بنابرين، رفع آن دسته بيعدالتی های اجتماعی، سياسی، اقتصادی و قومی سابق که عوامل جنگ بودند بايد به حيث ستراتژی دراز مدت در روند اعمار صلح مدنظر گرفته شود.

هرگاه کشانيدن جوانب مختلف درگيری به ميز مذاکره و کمک به آنها در تدوين يک توافقنامه کار دشوار است، پايبند نگهداشتن جوانب مذکور به رعايت مندرجات موافقتنامه وظيفه دشوارتر ميباشد. بالای چی گونه گی عمق و آهنگ اصلاحات بنابر موجوديت توقعات بلند، احساس عدم اعتماد و نبود نورمهای معيین سياسی در جريان تطبيق توافقنامه صلح مبارزه شديد ميان نيروهای درگير سابق وجود خواهد داشت.

انعقاد قرارداد صلح الزاما ًبه معنای ختم منازعات سابق نيست، زيراعادات و کردار طرفهای متخاصم متعاقب عقد موافقتنامه صلح يکشنبه تغیير نميخورد. در کشور هایي که در آنها نورمهای سياسی برای تنظيم رفتار و کردار موجود نيست، اشتباه يا بيحوصله گی يکی از جوانب ميتواند به دشمني های جديد دامن زده و باعث گسترش جنگ، قتل عام و حتا نسل کشی در مقياس کل کشور شود که در اين صورت به خاطر حفاظت از حيات مردم و جلوگيری از قتل و کشتار، پياده شدن قوای «حافظ صلح» سازمان ملل را الزامی ميسازد. بنابرين، حل اختلافات از راه مسالمت آميز هنگامی ميسر است که موسسات و نهادهای دموکاتيک و مدنی به مثابه حافظان صلح در کشورگام به گام و به تدريج ايجاد و انکشاف داده شوند.

جوانب متخاصم قبلی که به نظاميگری عادت کرده اند شايد در جريان تطبيق روند اعمار صلح فکر کنند که موقف و اعتبار شان را از دست ميدهند. بايد به آنها قوياً اطمينان داده شود که امحای جانب يا جوانب درگير از راه فزيکی مطرح نيست، برعکس تطبيق روند دموکراتيک آينده در جامعه امکان آن را فراهم ميکند تا همه جوانب متخاصم قبلی ب اانحلال گروههای شبه نظامی شان با ايجاد و تشکيل احزاب و سازمانهای سياسی در روند دموکراتيک آينده کشور شان مشارکت  نموده و بدين ترتيب اعتبار و وزن سياسی- اجتماعی شان را که در نظام دموکراسی دارای ضمانتهای نيرومند و قبول شده ميباشد به خوبی و بهتر از دوران جنگ می توانند حفظ کنند. به گفته وان جيونگ  «آنها بايد درک کنند که قوانين و ستراتژی در بازی بقاء هنگام صلح از ريشه متفاوت است با قوانين و ستراتژی دوران جنگ.»

آنهایي که به خاطر حفظ منافع و امتيازات غيرمشروع شان خواهان حفظ وضع موجود هستند، وقوع رويارویيهای تازه را ناگزير ميسازند. اما برای اشتراک کننده گان روند اعمار صلح يا آنهایي که تطبيق تغيیرات ساختاری را از راه مسالمت آميز تعقيب ميکنند بايد اطمينان خاطر يابند که طرف يا طرفهای غالب نميتواند اراده خود را ب رآنها تحميل و يه اطرف ضعيف را از صحنه خارج سازد، حتا اگر عجالتاً خواستهای جوانب ضعيفتر برآورده هم نشود. توافق صلح بايد در آينده آن امکانات ضروری را مهيا کند تا روابط غيرعادلانه فسخ و نابود گردد.

بناً بايد به خاطر سپرد که به گفته اروين هارباتل «حل منازعه صرف به شکست دشمنان صلح و اختتام جنگ خلاصه نميشود، بلکه احيای نظم و قانون، ثبات اجتماعی-اقتصادی، ضمانت حقوق بشری مردم، برقراری مجدد مناسبات صلح آميز ميان گروهها و اقوام مختلف، قطع خشونت و امحای ساختارهایي که باعث تشدد ميشوند، از اهميت بالاتری برخوردار اند.»

اين مرحله اعمار صلح را که دانشمندان "صلح مثبت" مينامند هم مستلزم آن است تا اهداف آن توسط نظرات مشترک که نتيجه تفاهم مشترک و روحيه همکاري است، طرح و فورمولبندی گردند. قضايای حل ناشده یی که در راه تأسيس نهادهای سياسی و اصلاحات اقتصادی هنوز باقيمانده اند ايجاب مذاکرات مجدد را مينمايد. در اين مرحله بايد موقفهای غيرقابل انطباق تشخيص و اختلافات از راه اعتماد متقابل و به طور صلح آميز حل و فصل شوند.

همان طوري که مذاکره در مرحله صلح مثبت به حيث نورم سياسی به جای تهديد و تخويف رهنمای اعمال و کردار است، همين طور به طرزالعملی نياز است تا منافع گروههای مختلف را تصنيف نموده و به خاطر حل اختلافات برای تطبيق توافق صلح از آن استفاده شود.

مودل دموکراتيک

نوسازی و احيای دوباره ادارات دولتی مستلزم آن است تا تأسيسات و نهادهای دموکراتيک همراه با سيستم اقتصادی که جوابگوی اقتضاآت رشد و انکشاف سريع و متوازن جامعه باشد،ساخته شوند تا از جنگ و تشدد جلوگيری کند. طرح قوانين برای نماينده گی سياسی همه گروههای قومی جهت بنيادگذاری نهادها و ساختارهای دموکراتيک مرکز ثقل اين اصلاحات را تشکيل ميدهند. ساختارهای قومی دراين مودل مجال آن را خواهند يافت تا پذيرش موازين و ارزش های جهانی به تدريج از وابسته گي های سنتی رهایی يافته و اعمال، کردار و فعاليتهای شان را با کنار گذاشتن تعلقات قومی و نژادی بر اساس نورمهای جهانی و مدنی تنظيم نموده و بدينترتيب شرايط آماده ميشود تا کليه افراد جامعه صرفنظر از وابسته گي های قومی و نژادی به مثابه شهروندان متساوی الحقوق در جامعه قرار بگيرند.

عدالت وصلح

هرگاه صلح از عدالت اجتماعی مجزا پنداشته شود نميتوان عوامل ساختاری جنگ را از ميان برداشت. وجود نابرابريهای اجتماعی که مشخصه تمام ممالک فقير ميباشد، چالش اساسی را در برابر بازسازی و نوسازی پس از جنگ تشکيل ميدهد؛ زيرا بی ثباتی سياسی در اين کشورها اکثرا ًاز ناکامی درتخفيف نا برابريها و فقدان يک سياست معقول و متوازن کاهش فقر منشاء ميگيرد.

طرزالعملهای قانونی و «اصل نماينده گی» هرگاه به تقسيم متوازن قدرت ميان گروهها و طبقات اجتماعی نيانجامد، مسايل مورد منازعه لاينحل باقی خواهند ماند. فقط ازين راه است که ظرفيتهای مردم از راه مشارکت در ساختارهای اجتماعی و روندهای سياسی همراه با گروههای اجتماعیی که به حاشيه رانده شده اند، انکشاف ميکند.

صلح پايدار تأمين شده نميتواند مگر آن که سيستمهای محلی، منطقه یی، دولتی و بين المللی تطبيق عدالت تأسيس گردند. موجوديت عدالت امکان آن را به مردم ميسر ميسازد تا نيازها و آلام شان را به نحو شايسته بيان کنند. برعلاوه، ايجاد واحدهای چندین قومی و چندین فرهنگی مستلزم قبول تنوع قومی و خودمختاری بيشتر برای آنها ميباشد.به گفته کوين کلمنت «روابط نابرابر را بايد برابر ساخت».ضروري است تا گروه حاکم قانع ساخته شود که اعمار جامعه عادلانه در طويل المدت به نفع آنها نيز ميباشد.

تغير ساختار اجتماعی منازعه

اعمار صلح در جوامعی که مدت طولانی را در جنگ و تشدد سپری نموده اند در شرايط پيچيده اجتماعی صورت ميگيرد. اقداماتي که در طويل المدت   در اين زمينه فورمولبندی ميشود بايد طوری دقيق، همه جانبه و پرتو آن باشد که اعمال و کردار دوران منازعه راازريشه وبنيادتغيردهد.پروژههای آشتی،مصالحه، اعمار جامعه مدنی وبرنامه آوردن تغيرات بنيادی لازم وملزوم همديگراند.هدف ازاين اقدامات راتغيرمناسبات قومی توسط ايجادتغيرات اساسی درزنده گی اقتصادی مردم،نهادهای دولتی وتنظيم سيستم نماينده گی سياسی برای همه تشکيل ميدهد. در قدم نخست به اقتصاد سياسی منازعه توجه به عمل آيد و با مشارکت خود مردم راههای قابل قبول هم برای رفع نيازمنديهای اقتصادی- سياسی و هم برای رفع ترس و وهم جوانب درگيرعرضه گردد. نوسازی روابط اجتماعی و اعمارمجدد اقتصاد، محراق کار را در دولتهای ناکام يا وامانده همانند لایيبيريا، سوماليا و افغانستان تشکيل ميدهد که هدف از آن تقويت جامعه مدنی از راه اصلاح سيستم سياسی و قضایی ميباشد. امکانات و فرصتهایي که به جوانب درگير فراهم می شود هر قدر بيشتر قابل لمس باشد به همان پيمانه اعتماد متقابل ميان آنها را تقويت نموده و اراده شان را برای گسست با تشدد و خشونت و برقراری مناسبات دوستانه با رقبای قبلی استحکام ميبخشد.

و چند نتيجه گيری عام و خاص از تیوری صلح

تمام کشورهایي که ازجنگ به صلح گذار ميکنند دارای شرايط همگون نيستند. بايد بين مشترکات عام اين ممالک و مشخصات خاص آنها تفکيک قايل شد. فقر اقتصادی، موجوديت سنتها و عنعنات سرسخت و ديرپا، انقطاب جامعه در خطوط قومی و قبيله یی، فقدان تشکل هويت و وحدت ملی که در نبود تأسيسات و نهادهای دموکراتيک، سرتاسری و رهبری قابل قبول در مقياس ملی تبلور يافته اند همه و همه مشخصات عام اين کشورها را تشکيل ميدهند. درجات مختلف بودها و نبودهای فوق در هر يک از اين کشورها به اضافه مذهب، شرايط جغرافيایی و جيوپوليتيک و غيره، مشخصات خاص آنها را شامل ميشود که در روند اعمار صلح همه آنها دقيقاً بايد محاسبه شوند. صرف با تأسيس نهادها و ساختارهای دولتی، آماده سازی خدمات قضایی و ايجاد نظام نوين اقتصادی، برگزاری انتخابات  و گزينش ریيس جمهورمشروع و انتخابی، روند اعمارصلح آن طوري که در متن تعريف داده شد ختم نميشود، بلکه اقدامات متذکره صرف وظايف تخنيکی را در برميگيرند و بس. مثلاً  انتخابات ساختار مشروع قدرت را به وجود ميآورد اما ذهنيت اجتماعی برای رعايت قانون را ايجاد نميکند. هرگاه ايجاد نهاد ها و تأسيسات متذکره فوق اعمار صلح قلمداد شوند، در حقيقت برخورد بوروکراتيک و اداری به روند اعمارصلح خواهد بود. آنهایي که منازعات و اعمار مجدد جوامع جنگ زده را از لحاظ علمی تحقيق ميکنندضروريست تاشرايط خاص ممالک مذکورراکه درچنگال فقروحشتناک،فرهنگ،عنعنات،رسوم وسنن خرافی وسخت جان اسيرهستند،مدنظرقرابدهند.

تعقيب روند اعمار صلح با تعهد به ايجاد دولت کارآمد و با کفايت به مثابه يکی از ارکان با اهميت آن در تلازم قراردارد. اين دولت با نگريستن به همه اقوام ساکن کشور به چشم برابر و تأمين عدالت نسبی اجتماعی برای همه شهروندان، پيوسته پايه های اجتماعی مشروعيتش را توسعه و تعميق ميبخشد.

مشارکت همه مردم در روند اعمار صلح در تأمين اهداف طويل المدتِ نوسازی و خودگردانی جامعه و حساب بردن از نيازها و ضرورتهای جوامع محلی که توسط خود آنها تعريف ميشود، ستون فقرات فعاليتهای اعمار صلح را تشکيل ميدهد. و سرانجام، تأمين صلح پايدار فقط با تغير فرهنگ جوامعی که مدت های طولانی را در جنگ سپری نموده اند و با امحای ساختارهای مرتبط با مناسبات سنتی غيرعادلانه مسلطِ  قدرت که عامل جنگ و منازعه بوده است، امکان  پذيرميباشد.

 

    

فهرست ماخذ

1-The Tow Faces of Peace Building    (Michael Harbottle)

2- Peace Building                              (Erwin     Harbottle)

3- Peace Building and Conflict Transformation   (Kevin Clement)

4- Cooperation for Peace                   (Evan Gareth)

5- Peace Process                                 (Margaret Joan and Anstee)

6- Road to Nation Building                  (Report of Etheopian international institue)

7- Peace Theory                                    ( Elise Boulding)

8- Peace Power and Resistance in Combodia  (Pierre  and Lizee)