نشر در آسمایی : 07 . 11 . 2008

حمید عبیدی

انتظارات متقابل اوباما و جهان

 

گرچه تب و تاب انتخابات در امریکا در حال فروکش کردن است، ولی مباحثات در مورد عواملی که موجب پیروزی اوباما گردید و درک معنای تغییر از نظر او ، تازه آغاز شده است. اوباما تنها از نظر «رنگ پوست» از روسای جمهور قبلی امریکا تفاوت ندارد- او زنده گینامه ی بسیار متفاوت از آنان دارد و راه کاملاً متفاوتی را به سوی قله قدرت پیموده است. بدون شک او این پیروزی را مدیون هوش ، فراست و  سختکوشی خود و درک نیاز جامعهء امریکا برای تغییر و  ایجابات و امکانات هزارهء نو است.  از جانب دیگر اگر اوباما در نخستین  سخنرانی اش پس از روشن شدن نتایج انتخابات  این پیروزی را پیروزی مردم امریکا تعریف کرد، این یک تعارف ساده نبود. تاریخ امریکا یک چنین مبارزات انتخاباتیی را که اوباما را به پیروزی رسانید، به یاد ندارد. این که اوباما جامعهء امریکا را به تحرک در مسیر انتخاب تحول کشانید و یا تحولی که در بطن جامعهء امریکا در حال تولد بود اوباما را به حیث ممثل خویش برگزید و یا هر دو ممد همدیگر شدند، سخنیست که به یقین در مورد آن پژوهش های گسترده یی به راه خواهند افتاد . و امّا؛ توجه به این نکته لازم است که اوباما اگر تا کنون راه غیرمتعارف را پیموده است تا به هدف برسد، پس از این هم غیرقابل تصور نیست اگر او برای غلبه بر آن دشواری هایی که که اکنون به حیث رییس جمهور بر سر راهش قرار دارند   نیز به روش های مبتکرانه و غیرمتعارف  متوسل شود.

شکی نیست که برای آفریقایی تباران امریکا « رنگ پوست» اوباما بی اهمیت نیست. برخی ها پیروزی اوباما را تعبیر رویای لوترگینگ تعریف می کنند. شکی نیست که تبارز و پیروزی  اوباما در کشوری با سابقهء برده داری و برخورد آنچنانی در مورد مسایل تباری که تا همین چند دهه پیش حاکم بود و جنبش مدنی آفریقایی تباران را برانگیخت، می تواند مرزی برای غلبه بر این گذشته تلقی شود؛ ولی جاذبهء بی سابقهء جهانی اوباما-از استثنای قارهء افریقا که بگذریم- با منشأ اتنیک پدر و مادر اوباما کمتر ارتباط دارد. جهان از تجربهء هشت سال گذشته بوش خسته است و از احتمال تداوم این تجربه هراس داشت.  اوباما با شعار تغییر به حامل امید مبدل گردید- هم برای امریکا و هم برای جهان. قوی ترین منبع جاذبهء اوبا در همین نکته نهفته است- بی آن که نقش نسبی عوامل دیگر  را انکار کرد.

گروه های افراطی «سیاه» که اوباما را به حد کافی «سیاه» نمی دانستند، نتوانستند جلو صعود او را بگیرند. تجربه نشان داد که «برادلی ایفیکت» هم در حدی نبود که مانع از پیروزی اوباما شود.   و امّا راسیزم ستیزه جو و افراطی «سفید»، خطری است که هنوز اوباما را تهدید می کند و به همین جهت وی باید بیش از هر رییس جمهور دیگر  امریکا به بار مراقبت های امنیتی برای حفاظت از جانش تن دهد. شکی نیست که  اگر اوباما بتواند در مسیر تحقق وعده های انتخاباتی اش موفقانه حرکت کند بر پیشداوری های تا هنوز موجود نزد بخش های محافظه کارتر جامعهء امریکا نیز ضربات شکننده یی وارد خواهد آمد.

امریکا به اوباما این چانس را داد تا تجربهء نوی را ثبت تاریخ مبارزات برای دستیابی به کرسی ریاست جمهوری امریکا کند. امریکا با انتخاب اوباما آن چی را که پیش از آن «رویا»  به نظر می رسید، ممکن ساخت و نشان داد که از چی توانای هایی برای تحول برخوردار است.  و فراموش نکنیم که این تنها امریکا  نیست که به  اوباما چانس داده است؛ اوباما خود نیز چانس امریکا  برای آغاز نو در مناسبات امریکا با سایر ملل و دول جهان است و  چنان که دیده می شود این انتخاب نه تنها متحدان و دوستان امریکا ، بل مخالفان سرسخت امریکا  را نیز تحت تأثیر قرار داده است.

محبوبیت جهانی اوباما را هیچ رییس جمهور دیگر امریکا نداشته است. به همین پیمانه هم جهان از اوباما انتظارات بزرگی دارد. وعده های اوباما مبنی رجحان شیوه های سیاسی سازنده و  مسالمت آمیز برای حل منازعات موجود در جهان ، عطف توجهبه  حل مسایل تغییرات جوی و حفظ محیط زیست و مبارزه با دیگر  مخاطراتی که بشریت را تهدید می کنند، بدون شک امید بخش اند. و امّا؛  اوباما با همه جاذبه ی جهانیی که دارد، در عرصهء سیاست خارجی  ناگزیر خواهد بود با چالش های متعددی دست و پنجه نرم کند. از جمله بعید از احتمال نیست که پیام تغییر در سیاست خارجی امریکا از سوی کسانی که در کمین فرصت نشسته اند، درست درک نشود و آنان دست به کنش هایی بزنند که اوباما  به رغم عدم تمایل به استفاده از زور، ناگزیر   از چنین رویکردی شود- چنان که کنیدی ناگزیر از آن شد.

مسألهء بنیادی در سیاست خارجی امریکا این است که  آیا  دکتورین سیاست خارجی امریکا  بر اساس  واقعیت های امروز و فردای  جهانی  مطابقت خواهد یافت و یا تلاش متکی بر زور  برای تغییر جهان در سمت  حفظ برتری امریکا را  ادامه خواهد داد. شکی وجود ندارد که انتخاب اوباما به معنای تغییر در «منافع ملی امریکا» نیست، بل مسأله بر سر درک درست از این منافع  و چه گونه گی حفاظت و تحقق آن است. تجربهء هشت سالهء سیاست خارجی بوش نشان داد که تلاش برای سیطرهء جهانی امریکا، تلاش بی فرجام و سخت زیانبار است- نه تنها برای جهان که برای خود امریکا نیز.  به رغم این میراث سنگین و دشواری ها و پیچیده گی های ناشی از آن،  امریکا هنوز توانایی آن را دارد تا با اتخاذ روش های مناسب و کسب پشتبانی و همکاری متحدین غربی و کسب متحدین و دوستان جدید و دیالوگ و داد و ستد با قدرت های دیگر ،  نقش بارزی در حل مسایل جهانی ایفا کند .

اوباما روشن ساخته است که به روابط با اتحادیهء اروپا و ناتو اهمیت ویژه یی قایل است؛ انتظار می رود تا دیالوگ ، تفاهم ، همکاری و تعاون میان دو سوی اتلانتیک دوباره جان بگیرد.

دیدن  این که چین و هندوستان در حال تبارز به حیث قدرت های جدید اند و روسیه دارد دوباره  سربلند می کند و می خواهد  دایرهء نفوذ خود را ترسیم کند، چندان دشوار نیست. 

نمی توان انتظار داشت که  اقدام ادارهء بوش برای برقراری روابط ستراتیژیک با هندوستان، مورد تجدید نظر قرار گیرد؛ گرچی  این روابط  احتمالاً از روش اوباما  اثر خواهد پذیرفت. و امّا، در مورد روسیه و به خصوص چین، هنوز مسأله روشن نیست.

اوباما گفته است که با روسیه به دیالوگ در مورد مسایل هسته یی ، به شمول منع گسترش تسلیحلت هسته یی و حل مشکل هسته یی ایران خواهد پرداخت. مسایل مالی-اقتصادی جهان نیز ممکن است بر اجندای این مذاکرات افزوده شود؛ و امّا، به نظر نمی رسد که با روش کنونی روسیه ، استقرار روابط با روسیه بر اساس مشارکت ستراتیژیک ، ممکن شود.

پرسش اصلی در رابطه امریکا و چین این است که امریکا به چین  به چشم شریک ستراتیژیک می بیند و یا رقیب ستراتیژیک. اگر امریکا به چین و روسیه به حیث رقبای ستراتیژیک برخورد کرده و تلاش ورزد تا به محاصره و مهار این دو قدرت بپردازد، در آن صورت اینان نیز با گسترش روابط ستراتیژیک میان خود شان ، روند مبدل ساختن سازمان شانگهای به وزنهء متقابل در برابر امریکا و ناتو  را تسریع خواهند بخشید.

شکی نیست که تغییر سیاست های امریکا در مورد  عراق، افغانستان و ایران، از مبرمیت بسیار برخوردارند؛ ولی  ایجاد این تغییرات  بدون توجه به سیاست های کلان و دراز مدت، چندان معقول به نظر نمی رسد.

اوباما وعده داده است تا قوای امریکایی را از عراق هرچی زودتر خارج کند و برخلاف قوای بیشتری به افغانستان بفرستد. او همچنان  در یکی از سخنرانی های خود گفته بود که در نظر دارد در سال اول ریاست جمهوری خود، یک میلیارد دالر را برای افغانستان برای بازسازی اقتصادی و اجتماعی افغانستان کومک کند. با توجه به مواضع از پیش بیان شدهء اوباما در مورد پاکستان و روش های مبارزه با تروریزم، شکی وجود ندارد که وی فشار بر اسلام آباد را افزایش خواهد داد. و امّا؛ روشن است که تنها با افزایش قوای امریکا در افغانستان  و اختصاص یک میلیارد دالر بیشتر برای بازسازی افغانستان و افزایش فشار بر اسلام آباد و وارد کردن  گاه به گاه ضربه بر  منابع و پایگاه های  فرامرزی آموزشی و پشتیبانی طالبان و پناهگاه های القاعده،  گره مشکلات افغانستان و منطقه و لغزش به سوی تعمیق و گسترش بحران گشوده نخواهد شد. برای غلبه بر این  بحران واشنگتن باید سیاست ها و روش های قبلی اش را به طور کلی مورد تجدید نظر قرار دهد.

با توجه به میراث دورهء هشت سالهء بوش  دریافت این که  اوباما  با  چی وظایف سنگین و پیچیده یی در عرصهء سیاست داخلی و خارجی رو به رو است چندان دشوار نیست .  اوباما  در نخستین سخنرانی اش پس از روشن شدن نتایج انتخابات، در جمع هوادارنش در شیکاگو گفت: «راه طولانیی در پیش داریم و صعودمان دشوار است. ما شاید در یک سال، حتّا در یک دوره - ریاست جمهوری - به قله نرسیم اما من هرگز به اندازه امشب امیدوار نبود‌ه‌ام که ما به مقصد خواهیم رسید.»  او  گفت راه پیش روی او و مردم امریکا راه  بسیارسختی است. او از مردم امریکا خواست که به او در ساختن دوباره امریکا بپیوندند.  اوباما گفت پیروزی در انتخابات تغییری نیست که به دنبالش بوده اند. او گفت این پیروزی تنها امکانی است برای این که برای ایجاد تغییر تلاش کرد.

در کنار شعار تغییر ، دمیدن اطمینان به نفس در مردم امریکا با شعار کوتاه « بلی ما می توانیم»  که در هر سخنرانی اوباما شنونده گانش آن را با او چندین بار تکرار می کردند، برای ما افغان ها که دیگر به داشتن امید از دیگران معتاد شده ایم،  نکته های آموزنده یی در خود نهفته دارد. اوباما می تواند در سیاست های امریکا در افغانستان تغییرات سازنده یی را به وجود بیآورد؛ ولی نه او و نه هیچ کس دیگر نمی تواند خلای نیروی عامل افغانی را پر کند. پس در کنار امیدواری برای تغییرات مثبت در سیاست امریکا در افغانستان، بسیار مهم است تا افغان ها نیز  توانایی های شان را برای ایجاد یک تحول چرخشی در اوضاع کشور شان بسیج کنند و شعار غیر مسوولانه و فلج کنندهء «آنان می توانند» را  با شعار « ما می توانیم»، تعویض نمایند- نه تنها در حرف بل در عمل نیز.