رسیدن به آسمایی : 17.12.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی :  17.12.2008

سخیداد هاتف

پای ِ چوبین ، دست ِ آهنین

 

پرویز کام بخش را به جرم خواندن چند مقاله به بیست سال حبس محکوم کردند. گفتند که کام بخش با خواندن و پخش چند مقاله در باره ی آیات ِ زن ستیز در قرآن ، به دین مقدس اسلام اهانت کرده است. در پاسخ به این سوال که چرا باید کسی به خاطر خواندن چند مقاله بیست سال زندانی شود ، می توان به ساده گی گفت : روحانیان متعصبی که حکم حبس کام بخش را داده اند ، چند تن ناهشیار ِ خشک مغز اند و هیچ گفتار یا رفتار ِ پرسش انگیزی در مورد دین و کتاب ِ مقدس خود را بر نمی تابند. این پاسخ به گواهی شواهد ِ بسیار درست است. بسیاری از ما تجربه ی مواجهه با درجاتی از این تعصب را داریم.

اما از یک زاویه ی دیگر هم می توان به این مساله نظر کرد. فرض کنید مسلمان مومنی داریم که دو چیز را یکجا می خواهد :

1- می خواهد ایمان بی چون و چرای خود به همه ی آیات قرآن را حفظ کند

2- می خواهد دیگر افراد جامعه هم به کتاب ِ مقدس او ایمان داشته باشند و از آن پیروی کنند

حال ، چنین کسی می تواند قرآن را چنان بخواند که خواست ِ نخستین اش به راحتی برآورده شود. آدم اگر چیزی را بخواهد ، راهی برای رسیدن به خواسته ی خود هم پیدا می کند. یعنی قانع کردن خود برای ایمان داشتن به تمام آیات قرآن کار سختی نیست. هزاران و بل میلیون ها مسلمان ِ مومن خود شان را قانع کرده اند که تمام آیات ِ قرآن بدون چون و چرا قابل قبول اند. این همه مسلمان بالاخره کاری کرده اند دیگر. یا قرآن را نخوانده اند و یا خوانده اند و نفهمیده اند و یا خوانده اند و فهمیده اند و در همه حال پذیرفته اند که تمام آیات آن قابل قبول اند.

بر آورده کردن خواست دوم است که دشواری دارد. شما می توانید خودتان را به هر نحوی قانع کنید. در تصمیم گیری های روزمره هم این طور است. ما کمی استدلال را با کمی خصوصیات روانشناختی و مقداری شوق یا آرزو می آمیزیم و سر انجام به نحوی مثلا به فلان تصمیم می رسیم و آن تصمیم مان را عملی می کنیم. ما خود مان را می توانیم قانع کنیم. اما با دیگران چه کار کنیم ؟ اگر مسلمان مومنی بخواهد دیگران را هم به همه ی آیات ِ کتاب مقدس خود مومن کند ، باید چه کار کند؟ خوب ، بعضی در برابر ِ شعشعه ی شوق و هیجان تسلیم می شوند و آنان کسانی اند که در پای خطابه های پر شور ایمان می آورند. بعضی می ترسند. بعضی عاجز اند و نمی توانند کاه و گندم را از هم جدا کنند و قدرت تشخیص شان بسیار ضعیف است. اما عده یی هستند که توانایی عقلی بالایی دارند و تهییج و فضا سازی های ِ روانی هم نمی تواند اقناع شان کند. با این گروه از مردم به ناگزیر باید نشست و بحث کرد.

اکنون ، یک مسلمان ِ مومن به همه ی آیات قرآن چه گونه می تواند از آیاتی دفاع کند که به روشنی زن را در برابر مرد موقعیتی درجه دو می دهند؟ درست است که این مسلمان ِ مومن می تواند مثلا فعل ِ " اضربوهن" را ( که بزنید شان) معنا می دهد به نحوی معنا کند که با بقیه ی عقاید قرآنی اش ناسازگار نیفتد. به بیانی دیگر، او می تواند کلمه ی روشنی چون " زدن" را یک چیز دیگر معنا کند. اما کسی که چون او مومن نیست به چه دلیلی به جای گرفتن ِ معنای ِ سر راست " اضربوهن " وارد صد پیچ و خم شود و در نهایت آن را چیزی غیر از زدن معنا کند؟ در اینجا بحث به جای باریکی می رسد. در اینجا مسلمان ِ مومن می داند که پای ِ چوبین ِ توجیه ناتوان تر از آن است که او را به منزل برساند. اما او همچنان اصرار دارد که دیگران هم باید مانند او به همه ی آیات قرآن ایمان داشته باشند. استدلال کاری از پیش نبرد. حال ، وقت یاری خواستن از قدرت است. میزان قدرت ِ مورد نیاز و حد استفاده از آن بسته گی دارد به این که خطر ِ دانایی طرف مقابل چه قدر بزرگ باشد. اگر مسلمان ِ مومن ِ مورد بحث ما تشخیص اش این باشد که شکست او در بحث با یک مثلا پرویز کام بخش چیز مهمی نیست ، شاید زدن یک سیلی به روی کام بخش کفایت کند. شاید دو ماه زندان بس باشد. شاید فقط مسخره کردن او کافی باشد.

اما کام بخش ِ واقعی ( و نه یک طرف ِ مباحثه ی فرضی ) را بیست سال حبس داده اند. معنای این کار این است که روحانیان ِ حکم دهنده، خطر را بسیار جدی تشخیص داده اند. یعنی از یک سو از استواری ِ کافی ِ کتاب مقدس ِ خود در برابر شبهات ناامید شده اند ، و از سوی دیگر فکر کرده اند که خطر پرشمار شدن ِ آدم هایی چون پرویز کام بخش بسیار زیاد است. پیام ِ بیست سال حبس برای کام بخش به دیگران پیام ِ ترس ِ محض است؛ قدرت ِ قهریه ی محض. دست شستن ِ کامل از هر گونه مواجهه ی عقلانی.

می دانم که بیست سال حبس برای کام بخش یعنی برباد رفتن همه ی عمر یا حد اقل جوانی ِ او. حبس او برای خانواده و دوستان اش هم بسیار دل شکن است. اما در این واکنش ِ متعصبان ( بیست سال حبس به خاطر خواندن چند مقاله) می توان رگه های روشنی از امید به آینده را نیز دید. آنان ایمان خود به استواری دگم های خود را از دست داده اند و شدت ِ واکنش شان برخاسته از نوعی درمانده گی ِ درمان ناپذیر در برابر نگاه های شکاک ِ جوانانی است که با همه ی خامی و بدنامی ِ خود رفته رفته می آموزند که حتا افسون های بزرگ نیز رخنه پذیر اند.