رسیدن به آسمایی : 14.09.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی : 14.09.2008

دستگير خروټی

 

جنگ امريکا يا جنگ پاکستان


ضرورت پذیرش ریسک و تصامیم بزرگ برای حل اختلافات افغانستان و پاکستان


حکومت پاکستان در حالت دشوار و بسيار پيچيده قرار دارد. اکنون پاکستان عملآ در جنگ است؛ ولې  تا هنوز اين سوال که جنگ جاری، جنگ پاکستان است و يا جنگ امريکا است حل نگرديده است. اکثريت پاکستانی ها فکر ميکنند، که جنگ، جنگ امريکا است و پاکستان نه بايد در آن اشتراک ورزد. اما؛ ریس جمهور زرداری ميگويد که او خود قرباني همين جنگ است. به اين معنا که اين جنگ پاکستان است.
 اکنون اين سوال مطرح می‍شود که آيا زرداری و حکومت او خواهند توانست مردم پاکستان را قانع ساخته و پشتبانی آنها را در جنگ عليه طالبان بدست آورند؟ 

در پاکستان و خصوصاً در مناطق قبايلی نه تنها طالبان و طرفداران القاعده در حال تقويه شدن هستند، بل نفوذ خويش را در شهرهای پاکستان- از جمله اسلام آباد و پشاور- افزايش ميدهند و امکان دارد پشاور به دست طالبان سقوط کند. اگر چنين چيزی واقع شود اولين قربانی آن نشنل عوام پارتی و طرفداران آن خواهند بود.
 اگر زرداری در به دست آوردن پشتبانی مردم ناکام شود و از جانب ديگر هم حملات امريکا در وزيرستان ادامه داشته باشد، امکان آن وجود دارد که مردم پاکستان طالبان را يک نهضت ملی تلقی کرده و از آنها پشتبانی کنند. دراين صورت طرفداران طالبان در ارود و استخبارات پاکستان نیز زمينه فعاليت عملی را کمایی ميکند. و اين حالت خطرناک می تواند پاکستان را بسوی بی ثباتی بیشتر سوق و يکبار ديگر کودتای نظامی رخ دهد.

 چرا امريکا در داخل پاکستان حمله ميکند؟
 دليل اول بی اعتمادیی است- عدم اعتماد بر حکومت پاکستان . امريکا از سال 2001 تا اکنون در حدود ده ميليارد دالر به خاطر سرکوب القاعده و طالبان به پاکستان پرداخته است و در عمل نتيجه اين کمک ها صفر است. طالبان و القاعده نه تنها سرکوب نه شدند، بل نيرومند شدند. هم چنان امريکا ادعا دارد که استخبارات و عناصري در اردو پاکستان از طالبان پشتبانی ميکنند.
دليل دوم هم انتخابات امريکا است و بوش ميخواهد قبل از رفتن خويش در کشتن و يا اسير کردن اعضای رهبری القاعده دست آوردهایی داشته باشد.
دليل سوم ترس ناتو و امريکا است. اينهامی ترسند که در جنگ با طالبان شکست بخورند و نقطه مرکزی اين ترس هم موجوديت پايگاه های طالبان در پاکستان ميباشد.


نتايج اين حملات يا “ستراتژی نو”چی شده می تواند
   بی اعتمادی آغاز شده بين پاکستان و امريکا عمیقتر ميشود. اتحاد امريکا و پاکستان در جنگ با ترور اگر از بين نرود ضعيفتر ميشود. احساسات ضد امريکایی در پاکستان نيرومند ميشوند.  ادامه حملات امکان عملی اتحاد طالبان با مردم محل را به وجود می آورد و به هدف آن ها برای تاسيس منطقه خود مختار طالبان در وزيرستان- که در واقع همین اکنون عملاً موجود است- کمک خواهد کرد.
 پاکستان اين حملات را حملات بالای پاکستان تلقی ميکنند. طوري که کياني در بيانيه یی تاکيد کرده است: “  ارتش پاکستان مسوول محافظت از مرزها و حمله به تروريستها و عناصر شرور در خاک اين کشور است بنابراين هيچ نيروي خارجي حق حمله به خاک پاکستان را ندارد». او اضافه ميکند که هيچ گونه توافقنامه نظامي بين پاکستان و امريکا در زمينه مشروعيت دادن حملات راکتی نيروهاي امريکايي مستقر در خاک افغانستان به خاک پاکستان امضا نه شده است.

“برادران”  باز هم قول دادند که با هم همکاري کنند
حامد کرزی و آصف زرداری هر دو  از آغاز دوران نوين در روابط شان خبر دادند. رهبران افغانستان و پاکستان روي عادت  از نزدیک به یک و نیم دهه همدیگر را “ برادر” خطاب ميکنند؛ ولی هرگز چون “ برادران” در برابر همدیگرعمل نه کرده اند- به ويژه از جانب پاکستان براي يک لحظه هم در سياست ها در قبال افغانستان شمه  یی از  “ برادری” و “ برادری اسلامی” در میان نبوده است. رهبران پاکستان و افغانستان بیشتر به جای سياست راجع به عواطف، احساسات و اخلاق صحبت ميکنند و گرچه طی سال های اخير ده ها اعلاميه و توافق نامه را به خاطر همکاری صادر کرده اند ولی در عمل يکی از آن ها هم تطبيق نشده است. اينها در باره حادترين و پيچيده ترين مسايل کلی گوی ميکنند. رهبران دو کشور- و از جمله کرزی- ممکن بدانند که درسياست به جای “ برادر” و “ برادري”، اين منافع است که نقش تعين کننده دارد و پاکستان به طورطبیعی به جای احساس برادری به اساس منافع خويش عمل ميکند.
طوري که “ برادر جنرال مشرف”  چون برادر عمل نه کرد، “ برادر زرداری” رییس جمهور کنونی پاکستان نیز  بدون شک به جای “ برادری” به اساس منافع پاکستان عمل خواهد کرد.    


آيا آن چه که “ برادران” قول دادند عملی خواهد شد؟
آيا مشکلات کنونی منطقه،  اختلافات حل ناشده و بی اعتمادی های طولانی و عميق بين دولت های پاکستان و افغانستان در سطحی هستند که با وعده های داده شده حل شوند و آيا واقعآ دوران نوين در روابط افغانستان و پاکستان آغازشده است؟

آيا برادران در حل مشکلات  موجود با واقعبينی عمل خواهند کرد و يا همان راه رياکاری و مورال دوگانه قبلی را در پيش خواهند گرفت؟

من به عملی شدن اين وعده ها بارو ندارم. حل اختلافات و مشکلات بين افغانستان و پاکستان به صراحت، صداقت، شهامت، قبول کردن ريسک ها و به اتخاذ تصاميم بزرگ ضرورت دارند. تا هنوز متاسفانه از يک جانب آن اراده سياسي و آن شهامت سياسي ديده نميشود که رهبران افغانستان و پاکستان مشکلات و مسايل مورد اختلاف خويش را برهنه، روشن و روبه رو و جدي مطرح کنند، ريسک بی پذيرند و تصاميم بزرگ بگيرند و از جانب ديگر پاکستان آن اهدافی را که در به وجود آوردن “ ستراتژی افغان” نقش دارد تا هنوز به دست نیاورده است. سناريوی حوادث آينده سياه و ترس آور است و امکان دارد به جای حل مشکلات، اين رهبران  خود قربانی مشکلات و حوادث شوند. اگر اينها بتوانند که سمت درست غلبه بر مشکلات را هم تعين کنند موفقيت بزرگ نصيب شان خواهد شد. مشکل تنها طالب نيست. مشکلاتی ديگری از جمله مشکلات  ساختاری سياسی، حقوقی، نظامی... وجود دارند. اين سختارها سخت نامتناسب بوده  و ناهماهنگ عمل ميکنند-  طوری که نه تنها  در هر دو کشور تغيیرات و تحولات اجتماعی را کند و ناموزون کرده ، بل هر دو دولت  افغانستان و پاکستان را در تطبيق اراده شان ضعيف ساخته اند. دولت افغانستان از بی اعتمادی مردم، ضعف حاکميت و قانونيت، فساد، رشوت ... در عذاب است و دولت پاکستان از موجوديت دولت ها در دولت رنج ميبرد. در دموکراسي  پاکستان حق رهبری با مردم نیست. حکومت منتخب مردم نمی تواند بر تمام تصاميم و سياست ها کنترول داشته باشد- از جمله تدوين و عملی کردن سياست ها در قبال افغانستان و هندوستان کار ارود و استخبارات است. 
 رییس جمهور افغانستان همیشه شکايت ميکند که تروریست ها از پاکستان مي آيند و سخت طرفدار حملات نظامي امريکا و ناتو در پاکستان است. طبیعي است که زرداری ریس جمهور پاکستان اين موضعگيری رییس جمهور افغانستان را مداخله در امور داخلی پاکستان ميداند. بالمقابل زرداری اگر اراده هم داشته، اما  توانایی آن را ندارد تا مداخلات پاکستان را در افغانستان قطع کند.