رسیدن به آسمایی: 30.03.2009 ؛ نشر در آسمایی:  30.03.2009

 

آصف بره کی

 

تبصره درحاشیه ی نشست سران جی 20 در لندن

سرمایه داری کارآمد نیست!

در دنیا چه می گذرد، آیا کمونیزم دوباره برمیگردد؟

 

بحران بزرگ اقتصادی که جهان کنونی را فرا گرفته، یکی ازمهمترین مسایل حاد جهان امروز را می سازد که نه تنها نارضایتی واعتراض توده های ملیونی را فراخوانده، بل توجه سیاستمداران، اقتصاد دانان ودولتمداران را نیزبحیث دستورمهم روز بخود جلب کرده وهمزمان یکی ازمسایل مرکزی پخش ونشررسانه ها را می سازد.

پیش ازآن که به پس منظروعوامل تاریخی این بحران پرداخته باشیم، میخواهم بخاطرنگاه به آینده ی این بحران فقط به یک واقعیت تاریخی نگاه کنیم تا بدینسان تصویرنسبتا روشن تری ازعواقب پیشرفت این بحران و پیشبینی پیآمدهای آینده آن ترسیم کرده باشیم.

 

بی تردید همه میدانند که اندیشه و  جهانبینی کمونیستی درچهارچوب جهان بینی مارکسیستی که از بحران 1848 اروپا سرچشمه گرفت، تا پایان سده ی 19میلادی آرام آرام به حیث یک جهانبینی نو در اذهان تعداد زیادی از باشنده گان اروپایی جا گرفت. این جهانبینی که سرانجام با انقلاب  1917 در روسیه توانست به یک ایدیولوژی حاکم در اداره ی سیاسی مبدل گردد و در تاریخ نوین جهان نخستین مثال عملی دولت و سیستم سیاسی بر پایه ی نظریه ی مارکسیستی را البته با تعدیلات نظریی که لنین در مارکسیسم وارد کرد، ارایه کند.

یکی از حرفهایی که من از یاد آوری بحران 1848اروپا در پیوند با بحران کنونی ونگاه به آینده دارم اینست که پنهان نیست وحرف تازه هم نیست که اندیشه ی مارکسیستی در پیشرفته ترین جوامع اقتصادی سرمایه داری درانگلستان وآلمان شکل گرفت وتا امروز"تنها" بحیث یک نظریه وجهان بینی باقی ماند. عواملی که مارکس وانگلس را برای تدوین چنین جهانبینی برای برقراری نظام سیاسی دارای" عدالت اجتماعی ورفاه مالی واقتصادی همگانی" واداشت درکنارمطالعات وتحلیل های چندین ساله از سیستم حاکم سرمایه داری به یقین که یکی هم موج گسترده ی اعتراض واعتصاب ضد سرمایه داری آنروزگارنیزشامل بوده که درنتیجه ی بحران عظیم اقتصادی آن روزگارمردم کارخودرا از دست داده وخودرا با سوال بقا روبرو یافته بودند.

ازاینروموج بزرگ اعتصابات در جاده های لندن، برلین، پاریس فیلسوفان آنروزگار رابرای تدوین چنین یک نظریه برای یافتن راه برونرفت از آن بحران واداشت. و این در حقیقت آغاز یک تحولی بود که بدیلی برای سیستم اقتصادی و اجتماعی سرمایه داری که دیگر به داوری برخی نظریه پردازان "نا کارآمد" ازآب بدر آمده بود، ارایه شده بود.

بحران 1848با پشت سرگذاشتن چند رویداد خونین که به قتل هزاران اعتصاب کننده و هزاران تن دیگر دراثر گرسنه گی انجامید، سرانجام درنتیجه ی پخته گی فرهنگ سیاسی جامعه ی پیشرفته ی غربی توانست که به راه حل برونرفت ازاین بحران بینجامد. ولی آنچه ازخود بجا گذاشت همانا پیآمدهای فاجعه باری بود که با انقلاب اکتوبر 1917 در روسیه آغاز وبزودی این موج نوین جهان بینی حاکم براداره ی دولت به سراسرجهان پهن شد ودر بیشترین بخش کشورهای نادار ودارای فرهنگ پایین سیاسی دراذهان ملیونها انسان آن جوامع نفوذ کرد.

حرف اصلی من دریاد کرد ازواقعیت های بالا درآن بود که این رویداد ها توانست که حتا درسنتی ترین جوامع اسلامی وشرقی هم راه باز کند وپسانها به اساس تعدیلاتی که درنظریه ی بنیادین مارکسیستی – لنینستی وارد شد، یکی هم نظریه ی" راه رشد غیرسرمایه داری" بمثابه ی "راه گنجشک" برای کشورهای روبه رشد دنیا بازشد که القصه افغانستان هم یکی ازآن نادارترین کشورهای دنیا بود که درآپریل 1978(ثور1357) اقدام به تطبیق این نظریه کرد.اقدامی که نه تنها خودکشی خود افغانستان بل خود کشی سیستم جهانی سوسیالیستی پنداشته می شود.که درواقع هم تلاش برای تطبیق این چنین یک جهانبینی درافغانستان که یکی ازعقب مانده ترین، سنتی ترین ودارای کم سواد ترین باشنده گان کشورهای جهان پنداشته می شود، نمی تواند تعبیردیگری داشته باشد جز همان خود کشی سیاسی.

من دراینجا نمی خواهم که روی جزییات رویداد های افغانستان بحث کنم که کی چه کرد وبه چه انجامید.ولی مهم آنست که با شکست آخرین رژیم چپگرا درآپریل 1992 (ثور1371) آرمان برقراری یک نظام سیاسی دینی با انقلاب اسلامی هم به دو دلیل در افغانستان نا کار و ناکام ازآب بدرآمد.

اول - این که رژیم انقلاب اسلامی که بتواند آرمان آزادی واستقلال واقعی که مردم چشم براه آن بودند، تحقق یابد، تحقق نیافت.

دو- رژیم باعدالت اقتصادی – اجتماعی در چهارچوب اصول اسلامی که مردم چشم به راه آن بودند، هم تحقق نیافت. رژیم ها پس ازانقلاب اسلامی 1992سخت وابسته به کشورهای همسایه ومنطقه وآن هم به اساس وابسته گی های چندگانه که افغانستان به قدرتهای محلی شمال، جنوب، شرق وغرب مبدل شده بودند و هر کدام از این قدرتهای محلی تعهدات و وابسته گی های خاص خود شان را با یکی از کشورهای همجوار، منطقه یا کشورهای دیگر جهان داشتند که در نتیجه توجه ی به بهروزی همه گانی و منافع ملی صورت نگرفت.

البته باید تصریح کرد که افغانستان تنها کشورجهان نبود که رژیم سیاسی برپایه ی جهانبینی دینی در آن مختلس و جباربوده باشد، تنها چیزی که در افغانستان برجسته گی داشت، انتظارات بیسابقه ی مردم بر اساس تجربه ی تلخ تهاجم خارجی، بیشتر از دهسال جنگ وویرانی بود که دلیلش جهاد برای احیای آزادی و برقراری نظام "عدالت اجتماعی بر پایه ی اصول دین اسلام" خوانده می شد؛ که با دریغ در نتیجه ضعف اخلاق اجتماعی، حرص و آز و رقابت در ربودن قدرت سیاسی میان قدرتمندان جدید، این آرمان مردمی تحقق نیافت. این مساله تنها مشکل افغانستان نیست و چنان که امروز در یک طرح کلی دیده می شود، بحران کنونی جهان ریشه های عمیق در "ضعف اخلاق اجتماعی اولیای امور، تخطی از اصول اداره ی عادلانه، در حرص و آز و گسترش قدرت سرمایه" میان ممثلان قدرت و حلقات حاکم بر اقتصاد دارد.

برای ارایه یک مثال میتوان از نشستی یاد کرد که روز 29مارچ زیر نام "گفتگوی جهانی The World Debate "طی برنامه ی "گفته های شما Your Say" از تلویزیون بی بی سی ساعت 11صبح به وقت امریکا پخش شد.

در این نشست تلویزیونی که شخصیت های مهم سیاسی، اجتماعی و کارشناسان اموراقتصادی اشتراک داشتند، پرسشهایی هم ازسوی حاضران در این نشست مطرح شد از جمله در راستای این که"...آیا تخطی ازاصول دینی، ضعف اخلاقی و حرص و آز..."میان حلقات حاکم دولت ها واقتصاد یکی دیگر ازعوامل بحران جاری اقتصادی نبوده است.پاسخی که ازسوی چند تن شخصیت دینی واجتماعی وسیاسی دراین رابطه ارایه شد، بصورت قطع براین ادعا تاکید شد که آری، تخطی های صریح از اصول دینی، ضعف اخلاق، حرص وآزدرجهان سرمایه داری و به صورت کل در میان رهبران دول سراسر جهان (صرف نظراین که جاپان باشد یا انگلستان، عربستان باشد و یا افغانستان) یکی از عوامل بحران کنونی اقتصادی و در نتیجه ی آن بروز رقابتهای تسلیحاتی، جنگهای خانمانسوز، بیکاری، فقر، بیماریهای ساری و همه گیرمی باشند.

از اینرو آنچه در افغانستان در مورد برقراری رژیم عدالت اجتماعی بر اساس اصول دینی هم برخلاف آرمان مردم و ایجابات زمان واقع شد، یکی هم این بود که رهبران و فرماندهان جهاد "شامل اداره ی دولت و برون از اداره ی دولت" به سرمایه و ملکیت اندوزی شخصی پرداختند. دولت مختلس و پر از فساد اداری که نظیر آن در تاریخ افغانستان نگذشته بود بر حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه حاکم شد. این حاکمیت بدبختانه که یکدست و واحد هم نبود که بسیار سمتی و چندگانه هم بود. و اینک همان رشته ی فساد اداری، ضعف اخلاق در اداره ی دولت، حرص و آز به دولت کنونی هم انتقال یافته چون ترکیب اداره ی کنونی هم مرکب از بخش زیاد همان عناصر می باشد.

و از سوی دیگر جای تعجب و دریغ هم در این است که برخ کسان که شامل اداره ی کنونی دولت و اقتصاد نیستند و در خطوط سیاسی حاکم در قدرت سهم ندارند و دین گرایی تظاهری با ریش، عبا و قبا هم ندارند به جزیی ترین حرکت انتقاد آمیز مثل کامبخش دانشجوی ژورنالیزم به حکم "در واقع" دادگاه "دولتی" به بیست سال زندان محکوم می شوند. این مساله خود یکی از موارد تخطی از اصول اخلاقی دین و دولتداری می باشد. آنچه در افغانستان باید محکوم و آن کسی که باید بازجویی شود، نمی شود و آنچه که بازتاب یک اعتراض خاموش و روشنفکری برابر "ضعف اخلاق و تخطی های بنیادین از اصول دینی و اجتماعی" در اداره ی دولت است، به اعدام و ده ها سال حبس محکوم میگردد.

حال برگردیم بر اصل بحران کنونی جهان و پیآمدهای احتمالی آن.

آلن بدیو(Alain Badiou) یکی ازفیلسوفان ونظریه پردازان همروزگارفرانسه روز(25مارچ) دریک نشست برنامه ی (هارد تاک Hard Talk) تلویزیون بی بی سی گفت،"...من هنوز بر استقرار نظام کمونیستی بر پایه ی نظریات اصیل مارکسیستی معتقد هستم...". و وقتی از اش پرسیده شد که ناکام و ناکار برآمدن سیستم هفتاد ساله کمونیستی مثالی برای ناکارآمد بودن این نظریه نیست، او (آلن بدیو) گفت:"...این نظریه و جهانبینی هنوز به دست اجرا گذارده نشده، آنچه در روسیه واقع شد و شما از آن مثال میآورید، آن یک کوشش "ریویزیونی" یا انحرافی از مارکسیسم واقعی بود...".

" آلن بدیو" فیلسوف و نظریه پرداز همروزگار فرانسه و یکی از منتقدان سرسخت "نیکلا سارکوزی" که با نوشتن آخرین کتابش زیر عنوان "نام سارکوزی برخاسته از کجاست؟ یا وجهه تسمیه ی نام سارکوزی؟ " سارکوزی را با سیاستهای نومحافظه کارانه اش به باد انتقاد گرفته است.

 

De quoi Sarkozy est-il le nom ? "نام سارکوزی برخاسته ازکجاست؟"

آلن بدیو(Alain Badiou) در جای دیگری از این نشست گفت: "...بحران بزرگ اقتصادی امروز شبیه بحران سال 1848اروپاست، این بحران را میتوان آغاز یک دوران جدید آمدن تغیر بنیادی پنداشت، من دقیق گفته نمی توانم که چه تغیر و به کدام جهت، ولی آنچه میتوانم بگویم که نظام حاضر سرمایه داری بر پایه سیاست بازار آزاد ناکارآمد و در خور یک تغیر بنیادی هست...".

حال اگر نظریات آلن بدیو(Alain Badiou) را با آنچه پس از 1848پیش آمد نتیجه گیری کنیم میتوان دو نتیجه گیری و پیآمد از بحران جاری اقتصادی جهان انتظار داشت.

نخست – نقش سازنده (یا شکننده) جوامع پیشرفته ی جهان بویژه گروه موسوم به (جی بیست 20G) برای حل این بحران. چنان که سران کشورهای موسوم به (20G) دارند بتاریخ 2 آپریل درلندن روی یافتن راههای حل برون رفت ازاین بحران گفتگوکنند تا در واقع توانسته باشند از رفتن این بحران به بحران سیاسی و اجتماعی ژرفتر سراسر جهان جلوگیری کنند و مانع بروز آشوب و حتا ستیزهای خونین منطقه یی  و جهانی دیگری شوند، که تاریخ 150سال گذشته به ویژه در اروپا و آسیا شاهد آنست.

دو- در صورتی که تلاش کشورهای پیشرفته ی جهان نتواند راه حل معقول و مقبولی برای بحران جاری اقتصادی جهان دریابد، این بحران اجتماعی و سیاسی می تواند به شکل گیری نظام سیاسی و اقتصادی دیگر جهانی بینجامد. سیستمی که هنوز به حیث بدیل سرمایه داری (به اصطلاح ناکارآمد) کنونی ارایه نشده، می تواند که باز هم پیآمد منفی و فاجعه بار آن را کشورهای کم رشد و عقبمانده ی جهان بر دوش کشند. برای آن که نظریاتی از گونه ی آلن بدیو((Alain Badiou) و دیگر نظریه پردازان چپگرا و ملی گرایان افراطی غربی میتواند انگیزه های خوب به حرکت درآوردن قشرهای ملیونی بیکار و ناراض دنیا در برابر نظام کنونی سرمایه داری به ویژه در کشورهای کم رشد و رو به رشد دنیا را سبب گردد.

این فرضیه ها نه تنها که تجربه های تلخ تاریخی هستند، بل نتیجه گیریهای عملی و نظری حلقاتی درون خود سرمایه داری هم هستند که هشدارهای حلقات واقعبین درون خود سرمایه داری یکی از مثال های این ادعاست. این حلقات از چندی بدینسو به صورت علنی سران دول پیشرفته ترین کشورهای جهان را برای رسیدن به یک راه حل معقول و جامع با رویدست گرفتن تدابیری مقعول و قابل قبول برای همه (جوامع جهان) فرا می خوانند تا از رفتن بحران جاری به حالت غیرقابل اداره و کنترول، پیشدستی شده باشد.

"جرج سروس"  میلیاردر  امریکایی در یک مصاحبه با تلویزیون بی بی سی روز 28 مارچ گفت: ...."رهبران دول پیشرفته موسوم به (20G) باید در نشستی که در لندن (تاریخ 2 آپریل) پیشرو دارند، برای جستجو و یافتن راه مقعول برونرفت از بحران جاری بهتر است از پیشبرد نشست های دوجانبه (بای لاترالBilateral) به نشست ها و گفتگو های چند جانبه (مالتی لاترال Multilateral) بپردازند.

این گفته ی "جرج سروس" به معنای آنست که تنها بیست کشور پیشرفته ی دنیا نباید تصمیم گیرنده ی نهایی حل بحران سراسری جهان کنونی باشند. یعنی این که سود و زیان باقی کشورهای جهان (به ویژه کشورهای نادارجهان) نیز در نظر گرفته شود، و در چنین مذاکرات مقامات دیگر کشورهای جهان نیز شامل شوند تا بدینسان نشست های سران بیست کشور پیشرفته ی جهان که یکی از آنها در حال برگزاری است نقطه ی عطف در جهت حل و فصل بحران کنونی باشد، غیر آن برای آینده نباید خوشبین بود.

همچنان با نظرداشت گفته های جرج سروس، دیداری که "گوردن براون" نخست وزیر بریتانیا روز26  مارچ از برازیل داشت، میتواند یکی از مثال های صحه گذاشتن به هشدار"جرج سروس" باشد. در دیداری که گوردن براون با "ال.آی. لولا ده سیلوا L.I. Lula da Silva" رییس جمهوری برازیل داشت، در جایی از زبان "ده سیلوا" این هم شنیده شد که... مسبب بحران جاری اقتصاد جهانی "سپیدان آبی چشم اند" ... The global financial crisis was caused by "white people with blue eyes."

به نقل از طرح "سروس" در نظر نگرفتن سایر کشورها- از جمله کشورهای کم رشد ولی پرنفوسی مثل برازیل، افریقای جنوبی، آرژانتین وغیره- میتواند دامنه ی این بحران را گسترده تر و آن را به سمت های فاجعه باری بکشاند.

با نظرداشت آنچه در بالا تذکر یافت، نخستین نشانه های وضع سیاسی که سالهای 1848 و پس از جنگهای اول و دوم جهانی پیش آمده بود، یک بار دیگر ظهور کرده است. به گونه ی مثال روز 28 مارچ تظاهرات و راهپیمایی های بزرگی در لندن، پاریس، روم و برلین راه اندازی شده بود. در این راهپیمایی ها در کنار شعارهای توجه به "بیکاری، فقر و تغیر اقلیم جهانی" یک شعار مرکزی هم به چشم می خورد که دگر "...سرمایه داری کارآمد نیست Capitalism Isn’t Working...".

در یک نتیجه گیری جامع میتوان گفت، هر چه این تظاهرات در کشورهای پیشرفته ی جهان دامنه پیدا کند، هنوز برای خود جوامع پیشرفته ی جهان به دو دلیل زیر در آن سطح قابل تشوش و نگرانی نیست که بتواند آشوب و فاجعه بارآورد:

نخست – در این کشورها هنوز ذخایرلازم مالی وجود دارد که با اقدامات چون "تزریق پول نقد یا Cash Injection" به سیستم مالی چنان که کانگرس ایالات متحده امریکا در هفته ی اول ماه مارچ پیشنهاد چند صد میلیارد دالری دولت اوباما را به نام "بسته ی محرک یا برانگیختارStimulus Package" به تصویب رساند که اقدامات مشابه در چند کشور دیگر پیشرفته ی جهان نیز به اجرا درآمد. این اقدام میتواند به بانکها و سرمایه گذاریهای جدید و پرداخت مدد معاش به بیکاران کمک کند.

دو- سطح بلند فرهنگ سیاسی و آگاهی اجتماعی در این کشورها، توده های ناراض را به اقدامات خشونتبار و افراطی که زیان بیشتر ملی در پی داشته باشد، نمی کشاند. مگر به تجربه ی تاریخ برخلاف این حرکتهای ناراض تظاهرات درغرب میتواند به ساده گی روغنی باشد بر آتش دوامدار نارضایتی، بحران سیاسی و اقتصادی کشورهای کم رشد و یا رو به رشد دنیا ازجمله حتا در افغانستان.

جای تعجب نیست که بخش بزرگ جامعه ی روشنفکری افغانستان چه درون یا برونمرزی علایق آگاهانه یا غیر آگانه ی چپی دارند و یک شعار در این میان همه را با هم گره می زند که همه خواهان برقراری یک نظام اقتصادی - اجتماعی برپایه ی "عدالت اجتماعی و رفاه مالی - اقتصادی همه گانی هستند" این حرکت به علاوه ی ساختارهای قدیم چپی مارکسیست – لنینست خط  ماسکو و خط پکن که حتا در نظریات سایر ساختارهای سیاسی و اجتماعی از جمله در نظریات اسلام گرایان سیاسی و ملی گرایان هم به چشم می خورد.