رسیدن: 19.09.2012 ؛ نشر : 19.09.2012

تمیم حمید

خبرنگار از کابل

حمله های سنگین بر خارجی ها در افغانستان؛ شورشیان یا...؟


حمله انتحاری روز سه شنبه در کابل که به کشته شدن نه شهروند خارجی و چند افغان انجامید، در واقع چهره تازه یی را از نبرد افغانستان به رخ کشید.

ظاهرن این حمله که مسوولیت آن را حزب اسلامی گلبدین حکمتیار به دوش گرفت، از سوی یک زن انجام یافت؛ رویدادی که گفته می شود در واکنش به یک فلم  توهین آمیز در باره ی پیامبر اسلام که در امریکا تولیده شده است،  برنامه ریزی شده بود.

بی پیشینه نبوده که گروه های اسلام گرا در افغانستان در واکنش به آنچه که اهانت به مقدسات شان می دانند، دست به چنین حمله ها بزنند؛ اما برنامه ریزی این رویداد از سوی حزب اسلامی گلبدین حکمتیار می تواند پرسش برانگیز باشد.


واشنگتن و حمکتیار

گزارش هایی وجود دارند که از آغاز سال روان میلادی تاکنون، مقام های امریکایی، چهار بار به گونه پنهانی با غیرت بهیر داماد گلبدین حکمتیار که یکی از سخنگویان این حزب هم به شمار می رود، دیدار کرده اند.

کنار آمدن با واشنگتن و کابل و نیز سهم گیری حزب گلبدین حکمتیار در حکومت افغانستان، از عمده ترین مسایلی بوده که در این دیدار ها به بحث گرفته شده است.

در این راستا، هیئت هایی هم از سوی گلبدین حکمتیار با حکومت افغانستان در تماس بوده اند؛ چنانکه این موضوع چندین بار در رسانه ها هم مطرح شد.

در سال های اخیر، گفتگو با مخالفان مسلح دولت، از برنامه های اساسی حکومت حامد کرزی بوده؛ اما به نظر می رسد که تلاش ها برای پیوستن اعضای گروه طالبان به این روند، نتیجه ی چشمگیری نداشته است.

شاید همین موضوع باعث شده که در سال روان میلادی، توجه کابل و واشنگتن به اعضای حزب اسلامی گلبدین حکمتیار بیشتر باشد تا از این راه بتوانند، حد اقل یکی از گروه های کلیدی مخالف شان را به میز گفتگو بکشانند.
پس در شرایطی که این تلاش ها تا اندازه زیادی موفقانه بوده اند، چه باعث شد که حزب اسلامی گلبدین حکمتیار، با راه اندازی حمله کابل، روی آتش آشتیی که واشنگتن آنرا برای نزدیکی با این حزب برافروخته بود، آب بریزد؟


حمله های سنگین شورشیان؟

حمله کابل دومین رویداد سنگینی است که ظاهرن از سوی گروه های اسلام گرا در افغانستان، در واکنش به پخش فلم توهین آمیز در باره پیامبر اسلام، برنامه ریزی می شود.

پیشتر اردوگاه "بسشن" در دشت شورابک ولایت هلمند، گواه یکی از این حمله ها بود. در آن رویداد که گروه طالبان مسوولیتش را پذیرفتند، از جنگ افزارهای سبک و سنگین کار گرفته شد و حداقل نزدیک به بیست تا سی جنگجوی طالب آن حمله را انجام دادند.

افزون بر کشته و زخمی شدن نظامیان خارجی، شش جنگنده این نیروها نیز در این رویداد از بین رفت و به دیگر تجهیزات آنان نیز آسیب جدی وارد شد؛ چیزی که تاکنون برای سربازان بین المللی در افغانستان پیشینه نداشته است.

اما با توجه به تدابیر ویژه امنیتی که در اردوگاه "بسشن" گرفته شده است، آیا طالبان توانایی این را داشتند که بی مهابا به اردوگاه "بسشن" یورش ببرند و چنین تلفات و زیانی را بر نیروهای خارجی وارد کنند؟

حمله به "منهاس"

ماه پیش بود که خبر حمله شورشیان به بزرگترین پایگاه هوایی پاکستان پخش شد. در حمله طالبان پاکستانی به پایگاه هوایی "منهاس" در "کمرا" مرکز استان پنجاب، تنها یک هواپیما آسیب دید و یک سربازان پاکستانی هم کشته شد.

این حمله نزدیک به چهار ساعت ادامه یافت و برای پس زدن آن، از کماندوها و نیروهای ویژه پولیس کار گرفته شد.

شبه نظامیان شبانه از یک روستا در پهلوی این پایگاه، خود شان را روی دیوار سه متری سیم خار دار در اطراف پایگاه رسانیدند و سپس به داخل نفوذ کردند.

طالبان پاکستانی مسوولیت این حمله را به دوش گرفتند و همه چیز به همین ساده گی تمام شد.

پس پرده

اما به راستی گروه های شورشی در افغانستان و پاکستان تا این اندازه توانا شده اند که بتوانند به راحتی پایگاه های نظامی کلیدی را در این دو کشور آماج سنگین ترین حمله ها قرار بدهند؟

آیا نبرد در منطقه هنوز هم برخاسته از مخالفت ها میان حکومت ها و شبه نظامیان است یا اکنون فرا تر از اینها بایدش پنداشت؟

حمله به پایگاه کلیدی "بسشن" را در ولایت هلمند، می شود پاسخ حمله به پایگاه "منهاس" دانست؟

اگر نه، پس چطور می توان تصور کرد که طالبان و دیگر گروه های شورشی، پس از یازده سال به چنین توانایی دست یافته اند که بزرگترین آسیب ها را به نیروهای خارجی مستقر در افغانستان برسانند؟

و در نهایت اینکه حمله راکتی به هواپیمای مارتین دمپسی رییس ستاد مشترک ارتش امریکا را در پایگاه هوایی بگرام هم می توان به همین ساده گی به طالبان نسبت داد؟

به یقین که پذیرفتنی نیست که گفت عاملان همه این حمله ها شورشیان نبوده اند؛ اما این را می توان اذهان کرد که اکنون پشتیبانان شورشیان (هم در افغانستان و هم در بیرون از این کشور) بیشتر از پیش وارد میدان شده اند و نبرد به جایی رسیده که افغان ها، به جای بازی کردن نقش های اساسی، در وسط گیر مانده اند؛ جایی که حالا دیگر بیرون شدن از آن، دشوار به نظر می رسد.