نشر : 07.05.2012

 

اصل نوشتار: تاریخ همه ما را محکوم کرده است

 

نجیب روشن مسوول ویبسایت «آزادی» در بلندی های آسمایی نور نه میتابد! - مکثی بر مقاله ی آقای ح.عبيدی در «دويچه وله»!

***

حمید عبیدی: وای بر ما اگر این «آزادی» آزادی باشد- پاسخی به آقای نجیب «روشن»

 

 

جریان بحث در صفحه ی  فیسبوک برنامه ی دری رادیوی صدای آلمان

روی نوشتار «تاریخ همه ما را محکوم کرده است» 

 

 

انجیلا دیانی لودین:

جقدر زيبا

.

جان فرهاد:

 این نوشته را باید خواند

 

سرور احمدی:

«در فقدان توان تفکر مستقل و خردورزانه، دو گروه ایدیولوژیک ظاهراً متضاد، پرشورترین های نسل عصیان را به سوی خود جذب می کردند: ایدیولوژی های «مارکسیسم – لینینیسم» و «اسلام سیاسی» که هر دو، میان ما و دموکراسی خندق های عبورناپذیر ایجاد کردند.»
دست مریزاد آقای عبیدی ، واقعاً جنین است و متاسفانه چنین خواهد بود.

 

بانو سحر بامداد  :

 آقای عبیدی با صداقت و شهامت مینویسند ، صداقت و شهامتی را که اکثر به اصطلاح روشنفکران ما نه دارند .

 

 

صابر شبرنگ  :

آقای عبیدی ،  اکثر روشنفکران چپی ما هنوز در دهۀ هفتاد قرن گذشته زندگی میکنند و تعجب نکنید اگر شما را به پاس صداقت تان تیر باران میکنند یک روشنفکر چپ که در عین حال مسوول یک نشریه است با این لحن سخن میگوید ؟ ایشان به نام چپ اند اما در عمل از راست افراطی هم افراطی تر اند

 

 

الیاس کاتب :

آقای عبیدی،  متوجه باشید که بر سر شما کدام کودتای خونین قرن بیستی صورت نگیرد و نامش را انقلاب کبیر نگذارند

 

حمید عبیدی:

 آقاي الياس کاتب ، نه گفتن حقيقت موجب عذاب وجدان مي شود و انسان شهامت ديدن خود در آيينه را از دست مي دهد. به باور من ، وقت آن رسيده است تا ما افغان ها به جاي جنگيدن و کوبيدن همديگر و ... ، در فکر تصفيه ي حساب فکري و اخلاقي با گذشته و رسيدن به صلح و تفاهم  و همکاري براي آينده ي بهتر وطن باشيم. من نيم وجودم را در جنگ از دست داده ام و حاضرم نيم ديگرش را براي صلح واقعي و فرداي بهتر اهدا کنم تا کم از کم وقتي فرصتش رسيد با وجدان آرام بميرم. من مي دانم اذهان بيمار موجود اند- آخر جنگ تاثيرات رواني خود را نيز دارد. و اما از اين آشناي ديرينم که بي حساب بر من تاخته است هيچ گلايه يي نه دارم. تنها گلايه ي من اين است که چرا متن و روح نوشته ام را مسخ شده دريافته است؟! و يا شايد هم گناه من است که رسا نه نوشته ام؟! به هر رو ، زماني که من رييس انجمن ملي معلولين بودم ، ياد گرفتم تا در برابر هر گونه تندي،  شکيبا باشم و بکوشم تا اگر کاري از دستم پوره باشد آن را از صدق دل و با مهرباني انجام بدهم . من اگر جوابي به ايشان نوشتم ، از براي اين هم بود که خداي ناخواسته تصور نه کنند که من به نوشته ي ايشان و از اين طريق به خود ايشان اعتنا نه کرده ام.

 

Massoud Max Arsala:

I liked this writing. it speak about truth and why we all became who we were. and I loved the conclusion and what needs to be done.

 

جریان بحث در دریچه ی فیسبوکی  دیدگاه

 

بشیر احمد دژم:

 

    من مطلب را خواندم از نظر من تابو شکنی و جالب و صریح است.  باید در مورد بحثی  صورت گیرد و نظریات دیگران هم شامل این ارزیابی شود.

 

فرهاد بارکزوی:

نکند که در تابو شکنی تا سرحد خود حذفی پیش برویم !
 

 

فواد پامیری آینده:

عبیدی نه گپ نادرست گفته و نه گپ نو . تمام برداشت هایش درست است فقط باکمی تفاوت ، ای کاش اعضای حزب در همان حد ، توان فهم موضوعات و مسایل را می داشتند که عبیدی مثال داده است .مثلن همان کتاب های را که عبیدی از آن نام می برد می خواندند .وضع حزبی ها به مراتب بد تر از آن بود .
 

اجمل دانا:

نه خود حذفی درست است و نه خود بزرگ بینی.

 


ادامه ی جریان بحث در صفحه ی  فیسبوک برنامه ی دری رادیوی صدای آلمان

 

شکیب سالک :

 

حمید جان گل گفتی و دُر سفتی خوشم آمد، اگر هشت ثور هم همین صراحت و شجاعت را پیدا کند ، راه تحقق آن انقلاب سومی

بسیار آسانتر خواهد شد. آن «انقلاب بدون خون»: و انقلاب «خانه تکانی ذهنی» و «شستن» چشم و گوش و زبان !

اعتراف به اشتباه مشکل ترین بخش این هفتخوان بسوی آن انقلاب است

 

 

نجیب روشن مدیر مسوول سایت انترنتی «آزادی» (Azadi Afghan)  :

 

به جواب پاسخ های آقای عبيدی که به شکل سوال و جواب، ارائه می دارم:

- عبيدی: آقای نجیب روشن .... به نوشته ی من تحت عنوان «تاریخ همه ی ما را محکوم کرده است» پرداخته اند...

- روشن: هدف تان از «همه ی ما ر» در عنوانيکه برای مطلب تان انتخاب کرده ...ايد، کيهاست؟ از سياق کلام اينگونه فهميده می شود که شما همه اعضای حزب را بخاطر اشتباهات چند رهبر منحرف و قدرت طلب، ميخواهيد به پای چوبهء دار بکشانيد؟!

- عبيدی: من در لباس و پوزیشن غلط عکس گرفته ام...

- روشن: نگفتم غلط کرده ايد، ولی تبصره در اطراف يک عکس در دنيای ژورناليسم آزاد نيست؟

- عبيدی: آن چی در بالا و در نوشته ی من در «قوس ناخنک» آمده (از شروع قوس تا پایان) بخشی از نوشتار کارل ريموند پوپر، تحت عنوان «آزادی و مسووليت روشنفکرانه»...

- روشن: اينکه گفته از کيست، يکسو می گذاريم، ولی هدف تان از اين گفته در باب فاجعهء هفت ثور چی بود؟ مگر گذاشتن اين نقل قول در آغاز سخن تان، پيام روشنی برای خواننده ندارد؟! اين گفته در حقيقت حرف دل شما بود، ولی بخاطريکه آنرا بر کرسی بنشانيد و به مقالهء تان قوت بخشيد، بکار برديد!

- عبيدی: شما نوشته اید : «پرچمی ها، اصلاً در يک کوتاه مدت به فکر تصرف قدرت سياسی يا انقلاب نه بودند ...» هموطن عزیز مگر این سازمان و تشکیلات مخفی در قوای مسلح برای چی ایجاد شده بود و چرا میراکبر خیبر را که مخالف کودتا بود از راس این سازمان برکنار کردند؟!

- روشن: ايجاد تشکيلات مخفی به درون قوای مسلح به معنی راه اندازی کودتا نبايد تلقی شود. مگر منسوبين اردو حق نداشتند به مثابه بخشی از مردم که با سياست و تميز حق از باطل آشنا گردند؟! به باور من، کار در بين اردو به غرض تنوير اذهان منسوبين اردو بود.

اينکه چرا خيبر را از مسؤوليت بخش نظامی دور کردند، فکر نمی کنم به دليل آنبود که کارمل به قصد کودتا بود ولی خيبر نمی خواست. اين ادعا خيلی ضعيف و بی بنياد است. و اينکه گفته ايد جناح های خلق و پرچم را با فشار يکجا ساختند، من با شما موافقم، بلی، اما اينکه اين فشار بخاطر انجام کودتا بود، موافق نيستم. هدف از وحدت سرطان، در حقيقت فشار آوردن و نوعی تهديد به داؤد بود، اما اينکه چی عواقبی داشت، باز تکرار می کنم پرچمی ها کودتاچی نبودند و از همين سبب در عرض چند هفته بعد از کودتای ثور، از کشور به حيث سفرا اخراج شدند، اينکار شوروی ها بود!

- عبيدی: من به زودی در مورد این که چرا دیکتاتوری در نظام تحت حاکمیت ح د خ ا از ماهیت اندیشه یی و اصول تشکیلاتی این حزب منشا می گرفت ... به صورت مفصل خواهم نوشت.

- من در رابطه با نقض دموکراسی درون حزب شايد بيشتر از شما نوشته ها داشته باشم. جای شک نيست که در آن حاکميت و حزب، دموکراسی و آزادی بيان وجود نداشت و حتی دليل انحرافات در درون رهبری را من ناشی از همان نبود دموکراسی می دانم، ولی تکرار می کنم که: اولاً گرايشات درونی رهبری حزب دموکراتيک خلق، از درون شوروی و استالينيسم مسلط در حزب کمونيست آن آب می خورد و با ايده های مارکسيسم و لينينيسم کاملاً در تضاد بود، و ثانياً در همه ای آن گيرو دار های درون حزب و حاکميت ما، صفوف حزب بيگناه و يک قربانی محض بوده است، و از همينجاست که من با عنوان مطلب تان (تاریخ همه ی ما را محکوم کرده است) مخالفم

 

کاوه شفق آهنگ :

آقای عبیدی گرامی، نوشته ی تان بسیار جالب، پرمحتوی و تحلیل بسیار واقعبینانه از شرایط و جریانات یک برهه ی تاریخی است. سواد و شهامت تحلیل واقعبینانه از گذشته ی خود را هر کس ندارد. ببینید که چگونه با ذهنیت های که بد تر از آب ایستاده گندیده است، تهمت مارکسیت بودن به خود می زنند. "روزگار غریبیست نازنین!" . . . می گویند، کسی را که خواب است، می توان زود بیدار کرد اما آنکه خود را در خواب زده است، بیدار کردنش مشکل است. با ارادت

 

حمید عبیدی :

 پاسخ های من به پرسش های اخیر  محترم آقای روشن چنین است :

- روشن: هدف تان از «همه ی ما ر» در عنوانيکه برای مطلب تان انتخاب کرده ...ايد، کيهاست؟ از سياق کلام اينگونه فهميده می شود که شما همه اعضای حزب را بخاطر اشتباهات چند رهبر منحرف و قدرت طلب، ...ميخواهيد به پای چوبهء دار بکشانيد؟

عبیدی: هدف من از «همه ی ما را تاریخ کرده است » همه نیروهای درگیر در بحران های سه دهه ی اخیر از 7 ثوری ها گرفته تا 8 ثوری ها و طالبان و... است.

محکوم کرده است در مفهوم سیاسی و اخلاقی است. نه در مفهوم حقوقی که کار محکمه است. من در مورد مسوولیت حقوقی ، سیاسی و اخلاقی قبلن نوشته ام

http://www.afghanasamai.com/Hamid-Obaidi/redakteurswort-n/Afghanasama01-03-2007.htm   

- روشن: نه گفتم غلط کرده ايد، ولی آیا تبصره در اطراف يک عکس در دنيای ژورناليسم آزاد نيست؟

عبیدی: است. برای این که کنجکاوی شما ارضا شود عرض شود که آن عکس سیاه و سفید را عکاس ارگان نشراتی کمیته مرکزی حزب کمونیست بلغاریا هنگام اشتراک من در یک همایش جهانی در بلغاریا گرفته و همراه با مصاحبه ی من در این روزنامه منتشر شده است. عکس دومی را یک عضو خانواده ام گرفته است؛ و اما حالت هر دو عکس که به فاصله ی بیشتر از دو دهه گرفته شده اند با متن منتشر شده هماهنگی دارد. عکس باید با متن همخوانی داشته باشد – یا این که شما طور دیگری فکر می کنید؟

- روشن: اين که گفته ی در «قوس ناخنک» از کيست، يکسو می گذاريم، ولی هدف تان از اين گفته در باب فاجعهء هفت ثور چی بود؟ مگر گذاشتن اين نقل قول در آغاز سخن تان، پيام روشنی برای خواننده نه دارد؟! اين گفته در حقيقت حرف دل شما بود، ولی به خاطري که آن را بر کرسی بنشانيد و به مقالهء تان قوت بخشيد، به کار برديد!

عبیدی: هر رسانه حق دارد یک بخشی از نوشته را در صدر بیاورد ، و اما هدف من از آن گفته مربوط به یک فرد و گروه و جانب نه می شود؛ هدف من از آن هنگام تا امروز – از مارکسیزم لینینیزم تا بنیادگرایی اسلامی و عقبگرایی طالبی تا فرقه گرایی های گوناگون به هدف بر انگیختن دشمنی های قومی ، زبانی ، مذهبی و سمتی – را احتوا می کند

- روشن: مگر منسوبين اردو حق نداشتند به مثابه بخشی از مردم که با سياست و تميز حق از باطل آشنا گردند؟! به باور من، کار در بين اردو به غرض تنوير اذهان منسوبين اردو بود.

عبیدی : در هیچ نظام مبتنی بر دیموکراسی نظامیان بر حال حق اشتراک در احزاب سیاسی را آن هم در شکل عضویت در سازمان زیر زمینی نه دارند. در نظام های توتالیتار و ایدیولوژیک این حق تنها منحصر می شود به حزب حاکم . در شوروی هم نظامیان تنها حق اشتراک در حزب حاکم کمونیست را داشتند و عضویت در هر گونه حزب دیگر جرم سنگین پنداشته می شد. در دوران حاکمیت ح د خ ا نیز چنین بود.

بلی من هم فکر می کنم کودتا اساسن کار شوروی ها بود

و اما در مورد آماده گی های نظامی حزب دیموکراتیک خلق افغانستان ، یا اطلاعات تان دقیق و کامل نیست و از مشاجره های درونی در رهبری و چیزهای دیگر شاید خبر نه دارید که چنین می گویید

- روشن: من در رابطه با نقض دموکراسی درون حزب شايد بيشتر از شما نوشته ها داشته باشم. ...صفوف حزب بيگناه و يک قربانی محض بوده است، و از همينجاست که من با عنوان مطلب تان مخالفم

عبیدی : در مورد قربانی شدن صفوف حزب از یک جهت با شما موافقم ... تفصیلش را باید جداگانه بنویسم تا سوو تفاهم نه شود. در مورد جهات حقوقی ، سیاسی و اخلاقی در نوشته یی که لینکش را تقدیم کرده ام قبلن نوشته ام

و اما این که دیموکراسی حزبی نقض شد حرف دقیق نیست، ایدیولوژی آن حزب و اصول تشکیلاتی آن جایی را برای دیموکراسی باقی نه می گذاشت

در مورد محکومیت تاریخی قبلن از یک جهت گفتم ؛ جهت دیگرش این که اندیشه را از روی سخن ، سخن را از روی عمل و عمل را از روی نتایج و پیامدهایش می توان شناخت و داوری کرد. نتیجه و پیامد آن استقطاب خونین و حاکمیت گروهای ایدیولوژیک را همه دیدیم که تراژیدی بزرگ ملی بود که باید از آن درس گرفت؛ حال شما بفرمایید که تاریخ عاملان این تراژیدی و اندیشه ها و کردارهای شان را باید محکوم کند و یا نه کند؟!

 

تولی مشر :

به نظرم که عبیدالله جان اشتباه میکنند کسانی که برای شکستاندن افغانستان کوشیدند و به مرام خود رسیدند یک عده اخوند و ملاه و جیره خواری همسایه ها و قهرمانان برنده و بازنده جنگ سردی دهه هفتاد و هشتاد بود نه یک عده بچه مکتبی که از همه چیزی خود گذشته با صداقت میخواستند افغانستان را به تعالی و ترقی برسانند . عبیادلله جان اگر افغان تشریف دارند به جای نقل قول اوردنی کارل پوپر به نصایح یک اسپندی سرک های پر خاک کابل اگر گوشش بدهند در اینده دنباله رو خارجی ها نخواهند بود . قومی که روشنفکری خود را احترام نکند روزش از این بهتر نخواهد بود .

 

 

نجیب روشن مدیر مسوول سایت انترنتی «آزادی» (Azadi Afghan) :

 

به ادامهء مناظره با آقای عبيدی:

 

- عبيدی: هدف من از «همه ی ما را تاريخ کرده است» (شوخی نکرده ايد، کلمهء «محکوم» را به دليل عجلهء تان در پاسخ نويسی فراموش کرده ايد - روشن)، همه نيروهای درگير در بحران های سه دهه اخير از 7 ثوری تا 8 ثوری ها و ...طالبان...

 

- روشن: شما در مقالهء تان، به همه ای اين نيروها: 8 ثوری، طالبان اشاره نکرده ايد و کاش به عوض نقطه های بعد از طالبان، جنايات سردار دموکراسی جهان ايالات متحدهء امريکا را در افغانستان نيز علاوه می کرديد. لذا خواننده را چنين انتباه داده ايد که گويا صرف ما اعضای ح.د.خ.ا از رهبر گرفته تا خورد ترين عضو حزب، محکوم تاريخيم. يکبار به اصل نوشتهء تان برويد! در کجا از اشرار، طالبان و خدای ناخواسته امريکا و متحدين اش شاکی بوده ايد؟!

 

- عبيدی: برای اينکه کنجکاوی تان ارضا شود، آن عکس سياه و سفيد را عکاس ارگان کميته مرکزی حزب کمونيست بلغاريا.... هنگام همايش جهانی در بلغاريا گرفته...

 

- روشن: گرچه مسأله گذاشتن عکس ها يک موضوع سليقوی است و ضرورت به بحث را ندارد و من در پاسخ اولی ام آنرا آنقدر سخت نگرفته ام، اما پاسخ دومی تان در اين مورد، ايجاب تبصره بيشتر را می نمايد:

 

اول اينکه، اگر من جای شما بودم، آن عکس را که ياد آور دورانهای سياه زندگی سياسی ام است، به آتش می کشيدم و با نگاه کردن به آن، خودم را آزار نمی دادم. و دوم اينکه، وقتی شما در همان آوان جوانی، تماس های در حد اشتراک در همايش های جهانی کمونيست ها را داشتيد، به اين معنی است که در خط و قطار ما فقرا و کم فهم های چپ ديروز نبوديد و در همان وقتها به حقيقت رسيده بوديد، پس چرا آنقدر سالهای عزيز تانرا بيهوده صرف کرديد و چپ باقی مانديد؟ با معذرت اگر علاوه کنم، حتی سلامتی بدن تانرا از دست داديد! آيا به خود جفا نکرده ايد؟

 

- عبيدی: در هيچ نظام مبتنی بر دموکراسی، نظاميان برحال، حق اشتراک در احزاب سياسی را ندارند. در نظام های توتاليتر و ايديولوژيک، اين حق تنها منحصر می شود به حزب حاکم...

 

- روشن: بحث روی اين مسأله بايد مفصل باشد، اما نه در اينجا. لذا مختصر عرض می کنم که: يک مثالی در زمينه داريد که چنين نظام سياسی ايکه توانسته باشد نظاميان را از سياست دور نگهدارد، ولی تمام معيار های حقوق بشر، دموکراسی، عدالت و.... را زيرپا نکرده باشد؟ بدون شک کدام الگوی در زمينه نيست و از سردار دموکراسی ايالات متحده گرفته تا متحدين غربی آن، همه ای شان، با اينکه نظاميان را از سياست دور نگهداشته اند، اما آنها را به مثابه وسيله برای اهداف سياسی شان بکار گرفته اند.

 

پس اين بيطرفی سرباز بيچاره و يا يک افسر کم رتبه چی فايده که سران پنتاگون سياست می کنند و در پی غارت و اشغال ثروت های کشور های جهان اند!

 

فکر می کنم همين يک مثال برای تان کافی باشد که به اين عقيده باشيد که: برعکس سياسی ساختن اردو که اگر نظام سياسی حاکم مردمی و دموکراتيک باشد، مفيد است و مانع بسا جنايات می گردد. چرا حضور روس ها به سرحد امريکائيها در افغانستان کمتر فاجعه آفريد؟ علت اش آنبود که در پهلوی هر تولی سربازان روسی، يک کارمند سياسی وجود داشت! ولی سربازان امريکايی مانند حيوانات باغ وحش، وقتی از فرقه خارج می شوند و شب هنگام به خانه های مردم داخل و مردم را قتل عام می کنند و بعد اجساد شانرا آتش می زنند، قوماندان خبر ندارد و سران شان بعداً عذر خواهی می کنند؟! آيا همينگونه نظام سياسی و نظامی مورد تائيد تان است؟ چرا نيم حقيقت را می گوئيد و نيم آنرا مسکوت می گذاريد؟!

 

- عبيدی: حال شما بفرمائيد که تاريخ عاملان اين تراژيدی و انديشه و کردار های شانرا بايد محکوم کند و يا نه؟

 

- روشن: بدون شک که موافقم! بايد محکوم شود و محکوم است! ولی بايد به آدرس های درست و دقيق برويم و کسی را از قلم نيندازيم، آنچه شما انجام داديد، ولی حالا تلاش داريد با همان مهارت ها که خاصهء يک روشنفکر است، خويشتن را در جملات پنهان سازيد! خواننده گان آگاه ما، همه چيز را می دانند، اينکه اکثر خاموش اند و فقط نظاره می کنند، دليل اش افرادی مانند شماست، که چگونه به اين سادگی، نه تنها به همه افتخارات ديروز تان پشت پا زديد، بلکه در برابر متجاوزين و غارتگران بعد از دورانهای اقتدار ح.د.خ.ا، سکوت بر لب گذاشته ايد؟ وب سايت، نشرات و اظهارات تان، مصداق اين مدعاست!

 

 

حمید عبیدی:

 

 محترم آقای روشن، گفت و شنود میان من و شما دیگر کم کم به صفحه ی ریکارد خط خورده شباهت مییابد.

در این جا و روی این مطلب برای بار آخر به گفته های شما پاسخ می گویم:

1- آن همایش یک همایش جهانی تحت عنوان «خلع سلاح و انکشاف» بود که به دعوت اکادمی علوم بلغاریا در شهر وارنا در ماه اکتبر سال 1988 دایر شده بود. در جریان آن همایش چند رسانه و از جمله روزنامه ی «رباتنیچیسکو دیلو» با من مصاحبه نمودند.

 

در آن موقع من در «شعبه روابط بین المللی» حزب ، مسوول «بخش تحلیل سیاسی» بودم. در این وظیفه برابر با توان خود در سمت اصلاحات در حزب فعالانه اشتراک نمودم. به طور فشرده اگر بگویم من طرفدار تحول بنیادی در حزب و مبدل شدن آن به یک حزب سوسیال دیموکرات بودم. وقتی که دیدم این مامول برآورده شدنی نیست ، از حزب و سیاست کنار رفتم و انجمن ملی معلولین را بنیاد نهادم .

 

انکار از گذشته کار آدم های جبون است. گذشته غیر قابل تغییر است – از آن تنها می توان درس گرفت.

 

هرکه ناموخت از گذشت روزگار

نیز ناموزد زهیچ آموزگار

 

2- من حالا هم خودم را چپ می دانم ؛ اما نه آن قدر چپ که همسایه ی راست افراطی شوم؛ بل چپ به معنای طرفداری از آزادی ، حقوق بشر، دیموکراسی ، تجدد ، ترقی و عدالت اجتماعی و ارحجیت قایل شدن به منافع و مصالح همه گانی. من طرفدار دولت حقوقی ( دولت غیر ایدیولوژیک) استم؛ و از بیخ و بنیاد مخالف هر گونه بنیادگرایی و افراط گرایی و از جمله مخالف بنیادگرایی اسلامی و ایدیولوژیک ساختن دین استم.

دولت حزبی و ایدیولوژیک و دولت اسلمی و طالبی را تجربه کردیم و نتایج و پیامد های آن را نیز دیدیم و درس آن این است که نه باید این تجارب بار دیگر تکرار شوند.

 

3- در رابطه ارتکاب جرایم و جنایات توسط نظامیان شوروی در افغانستان ، شواهد و مدارک کافی از جمله از زبان فرماندهان عالیرتبه ی شوروی سابق وجود دارد: «درفبروری 1981 عساکرشوروی درحومه ی شهرجلال آباد بعد از تجاوز به سه زن جوان محلی آنها را تیرباران می کنند و سپس بروی اجساد آنها بنزین میریزند واجساد را به آتش می کشند...» (الکساندر مایوروف- مشاور ارشد نظامی رییس جمهور ببرک کارمل، درپشت پرده های جنگ افغانستان ؛ ص 89)

 

نظامیان امریکاییایی نیز مرتکب جرایم و جنایات در افغانستان شده اند و مقامات نظامی و سیاسی امریکا خود هم این را انکار نه می کنند.

 

حـــقا که با عقويت دوزخ، برابر است

رفتن به پای مردی همسايه در بهشت

سعدی

 

سایت آسمایی در حد توان خود در بازتاب رویدادهای افغانستان کوشیده است .

http://www.afghanasamai.com /

 

4- نوشته های من طی 20 سال اخیر زیر این لینک قابل دسترس اند :

http://www.afghanasamai.com/Hamid-Obaidi/index-Hamid-Obaidi.htm  

 

در یک بحث هدف این نه می تواند باشد که یک سو دیدگاه های خود را بر طرف دیگر تحمیل کند. من حرف هایم را گفتم ؛ شما نیز حرف های تان را گفتید. حال به دیگران حق بدهیم که اگر خواستند خود در مورد داوری بکنند.

 

 

نجیب روشن مدیر مسوول سایت انترنتی «آزادی» (Azadi Afghan) :

 

عبيدى عزيز!

تشكر از صداقت تان در بيان آنچه منظور من بود. من پاسخ هايم را گرفتم و قضاوت هاى بعدى را به گفته شما به ديگران و تاريخ مى گذاريم. اميدوارم مناظره ما درس و نمونه اى باشد براى ديگران! با همه اى اختلافات، رابطه اى دوستى ما ادامه خواهد داشت

 

حمید عبیدی:

 

روشن گرامی!

از مهربانی شما ممنون . این پیام شما پایان خوب و آموزنده برای تبادل نظر میان من و شما روی مطلب حاضر است. در مورد ادامه ی دوستی با شما هم نظر استم . بازهم تشکر

 

نجیب روشن مدیر مسوول سایت انترنتی «آزادی» (Azadi Afghan) :

 

 شخصيت محبوب داکتر اکرم عثمان، روزی نوشته بود: بيائيد در اختلافات هم نفس بکشيم! و اينک نفس می کشيم. شايد مناظرهء ما سودی نداشته، اما درس و نمونه ای بود برای يک مناظرهء مفيد و سازنده برای ديگران، که متأسفانه تا هنوز در فرهنگ سياسی ما، رايج نشده است. متأسفانه در بسا مناظره ها، يکطرف زمانی در استدلالش درگير ضعف و ناتوانی می شود، به دشنام و اتهام تا سرحد تجاوز به خانواده می پردازند که پديده ايست ننگين و شرم آور! لذا من هم به نوبه ام از حوصله مندی و ديالوگ صميمانه و صادقانه ی تان ممنونم!