رسیدن: 03.12.2012 ؛ نشر : 03.12.2012

نشر مطابق نسخه اصلی  و بدون ویرایش

فرهاد پژواک، نواسه ارشد و خدمتگار مرحوم استاد عبدالرحمن پژواک

بنیاد پژواک، ورجینیا، امریکا، ۳ دسمبر ۲۰۱۲

 

یا حق!

توضیح مختصر در مورد خاطرات مرحوم استاد پژواک

در این اواخر تبصره های خوب و بد- نظر به اهلیت و نیت برخی ها- راجع به یکی دو صحفۀ نشر شده از آنچه مرحوم استاد عبدالرحمن پژواک زیر عنوان "خلاصۀ فصلی از سرگذشت یک افغان مهاجر" نوشته بود، در نشرات افغانی خواندم. این قسمت بریده شده از خاطرات استاد پژواک را خواهرم محترم پروین پژواک نظر به دلایل خود و بدون آگاهی من به ارتباط معضلۀ پشتونستان در صفحۀ "فیس بوک" خود نشر کرده بود.  این یادداشت استاد پژواک بیرون از متن کلی خاطرات و ضمایم آن نشر شده است که کاش نمی شد.  من و پسر کاکایم محترم برمک پژواک از مدتی به اینسو در پی چاپ این کتاب استاد پژواک استیم. به هر حال، مسوولیت خود می دانم که بعضی سوالات ناشی از نشر قبل از وقت بخشی از این یاداشت ها را جواب دهم وآنچه را مربوط من است، روشن سازم.

من آزادی فکر و بیان را لبیک می گویم و اختلاف نظر را یک امر طبیعی می دانم، لیکن راستی و حرمت قلم را در تبصره و برداشت هموطنان آرزو و نیاز دارم.  استاد پژواک که خود از مکر و ریا سخت گریزان بود، چنین می گوید:

بر کردۀ ما هر کس انگشت نهد برجاست          بر نیت ما "پژواک" این کار خطا باشد

من در حد توان برای رسانیدن پیام و آثار استاد پژواک به مردمش ادامه می دهم، چه تقریباً کمتر از نصف آثار علمی، ادبی و سیاسی ایشان بدست ملت افغانستان رسیده است.  یگانه دلیلی که نشر این امانت را تا اکنون معطل ساخته است، آرزوی نشر آن به صورت مستقل و محدودیت اقتصادی من بوده است.  خود استاد در این باره می گوید:

سری دارم ولی سامان نخواهم          گلستان دارم و دامان نخواهم

نکردم جمع افکار پریشان          که شاعر هستم و دیوان ندارم

به هر حال، قضاوت و تحلیل جزییات نوشته ها را به علما می گذارم و در حق منافقین دعای خیر می کنم.

مراد از نشر خاطرات استاد عبدالرحمن پژواک به حیث کتاب اینست که بر چگونگی سرگذشت، کارکردها، و مقام مرحوم استاد پژواک بیشتر روشنایی انداخته شود و با نشر ضمایم و ماخذ  "خلاصۀ فصلی از سرگذشت یک افغان مهاجر" که به قلم استاد نگارش یافته است، تا حد توان برخی پرسش ها پاسخ یابند. این اثر در بیش از صد صفحه در سالهای ۱۹۸۹-۱۹۹۰ نوشته شده است، اما با برگشت ناگهانی استاد پژواک از مهاجرت اجباری در ایالات متحده امریکا به پشاور متاسفانه نامکمل ماند.  همچنان قابل یاد آوری است که استاد پژواک موقع آن را نیافت تا این یاداشت ها را دوباره بخواند.  به یاری خداوند بزرگ کاپی نسخهء خطی این اثر را همزمان با چاپ کتاب از طریق کتابخانه های کشور و "ویب سایت" بنیاد پژواک در اختیار علاقمندان خواهم گذاشت.

www.pazhwakfoundation.com

زندگی استاد پژواک با وصف وسعت و ابعاد گوناگونش، از محدودیت ها فارغ نبود و نشیب و فرازهای زیادی داشت.  تعدادی از مردم افغانستان شاید پژواک را تا هنوز هم چنانکه باید و شاید، نمی شناسند. اکثر آثار و حقایق مبارزات او به صورت درست و کامل به دسترس مردم قرار نگرفته است، چه استاد خود عادت نداشت که آثار و نوشته هایش را جمع و نشر کند و یا در بارهء جزییات مجاهداتش برای دفاع از آزادی و منافع ملی افغانستان تبلیغ و سخنرانی کند.  زیادتر به آنچه که آن را حق می پنداشت و به آنچه که از خود در دفاع از حق و حقیقت و رسانیدن پیام حق، توقع داشت، می پرداخت.  بناً آگاهی و فهم در مورد زندگی ایشان و تعقیب جریان پندار، گفتار و کردار پژواک به طور عام و بعد از آغاز مبارزه ملی و جهاد مردم افغانستان به طور خاص، پیچیده تر شده است.  به هر حال در شرایط فعلی آثار و نوشته های استاد پژواک یکی از بهترین منابع شناخت مقام و افکار او شمرده می شود که بدون تردید و بدون کم و کاست به مردم افغانستان و تاریخ شان تعلق دارد.

من در جریان بیست سال اخیر در زمینهء جمع آوری و تنظیم نوشته های استاد پژواک کوشیده ام و با وصف آن که امروز بخش عمدۀ آن را دارم، اما تا هنوز هم تلاش هایم برای تکمیل آن ادامه دارد. بزرگترین میراث استاد پژواک برای من و خانوادۀ ایشان همین آثار است، اما یقین کامل دارم که این میراث در مرحلۀ نهایی آن به مردم افغانستان تعلق دارد.  یکی از فرایض ملی ما حفظ و رسانیدن آن به ملت افغان، دنیای انسانیت و جهان مطبوعات است. اگرچه "خلاصۀ فصلی از سرگذشت یک افغان مهاجر" در ظاهر امر خاطرات و یاداشت های یک پدرکلان برای نواسه او است، اما در حقیقت خطابی است از یک مجاهد ملی و مبارز سیاسی برای مردمش و یقیناً می توان گفت که این اثر گذشته از ارزش شخصی آن، از اهمیت بزرگ ملی نیز برخوردار است. مفکوره نوشتن این اثر در بهار سال ۱۹۸۵ در واشنگتن ایجاد شد و بعد از اصرار زیاد من، بالاخره در آخر همان سال استاد وعده دادند که به نوشتن خواهند پرداخت.

خوب به یاد دارم که شام روز جمعه بود و من مانند اوقاتی که مصروف تحصیل و کار نمی بودم به دیدار استاد شتافته با مرحوم استاد پژواک در آپارتمان او که خود به آن "کوته" می گفت در واشنگتن نشسته بودیم صحبت ا زاوضاع و آینده افغانستان بود. من از خرمن ایمان، دانش و بینش شان خوشه ها می چیدم.  او پدر معنوی من بود، من به اوعقیده داشتم و او به من اعتماد.  من از او درس راستی و پاکی و غرور می آموختم و او با حوصله و توجه در تربیه و تعلیم من می کوشید.

صحبت گرم بود و من در جستجوی خاطره ها و نظریات استاد در مورد مقاومت ملی علیه کمونست ها و تجاوز روس ها بالای افغانستان بودم.  او کمتر از خود می گفت و من زیادتر علاقه داشتم که از جزییات تلاش ها و مبارزات شان آگاه شده، به فهم خود بیفزایم.  ناکامی مبارزین ملی در صحنهء سیاسی و بین المللی، خوف ها و اخطارهای استاد پژواک در بارهء آیندۀ افغانستان بر اهمیت و فوریت نوشتن این خاطرات می افزود. اصرار من بر نوشتن سرگذشت شان یک مسوولیت بود، تا گوشه ای از حقایق تاریخ افغانستان و مبارزه ملی تاریک باقی نمانده، دلایل و جزییات تپش ها و چاره جویی های استاد پژواک روشن شود.  سال های آخر زندگی استاد پژواک پر از سختی ها و زجرها بود، لیکن استاد روحاً و معناً همچنان استوار باقی ماند و دست حوادث نتوانست از عظمت بینش و دانش او بکاهد.  ایشان در نامۀ خطاب به من از احوال خود در سال های اخیر حیات چنین نوشتند:

"اگر جسماً ناتوان و بیمارم، روحاً و معناً استوارم از نعمت امید به آزادی وطن و مردم آن برخوردار. از ناتوانی به اشاره نماز می کنم ولی عقاید و افکارم را به نیروی آزادی و ایمان بدون تلبیس و لباس و ترس و هراس بخیر مردم میهن ابراز و غلبه حق را بر باطل، ظفر مبارزه ملی را بر اسارت های معنوی، دانش را بر بیدانشی تلقین و آرزو و نیاز می نمایم چون از پیری یارای آختن سر افشان ندارم از نیام به قلمدان رو آورده ام و وطن خود را مانند ضمیر خود آرام و آزاد می خواهم."

این نیروی ایمان و اعتقاد استاد پژواک به حق، آزادی و عدالت بود که او را در مبارزه اش از دیگران متمایز و علیرغم ناملایمات روزگار به او امید و استقامت می بخشید.

استاد پژواک سال ها قبل از امروز، وقوع بعضی از جریانات و مصایب امروزی را در افغانستان پیش بینی کرده و از عواقب وخیم و سوء آن بارها اخطار و هوشدار داده بود.  بعضاً استاد به من می گفت، غالباً حرف او را کسی نخواهد شنید، لیکن در راه حق و ادای فریضۀ ملی باید به مبارزه دوام دهد تا نسل های آینده بدانند که کسی یا کسانی هم آگاه بوده اند که در حق مردم افغانستان و منافع ملی ما چی مظالمی صورت گرفته است و چه عواملی مانع حل واقعی و عادلانۀ معضلۀ افغانستان شد.  اینکه این تلاش ها و تپش ها به جایی نرسید، دردناک است، لیکن ثبت آنها در تاریخ مبارزۀ ملت افغان و کشور محبوب ما موجب تسلی خاطر، مایۀ عبرت و باعث امیدواری است.

موضوع اصلی خاطرات استاد پژواک بر چشمدیدها، استدلال و تلاش های شخص او  در دوران مبارزۀ ملی برای آزادی واستقلال افغانستان در سال های ۱۹۸۰ و بعد از آن است.  صحبت بالای معضلۀ پشتونستان در چوکات کلی این اثر به طور ضمنی آمده است، با پس منظرهای دیگر ارج و معنی خود را بهتر حاصل می کند.  من از تمام افغان ها خواهش دارم تا با من همکاری کنند و موقع دهند تا این اثر و باقیمانده آثار مرحوم استاد پژواک را به صورت درست و مکمل آن در اختیار شان بگذارم، چه اصلاً این آثار همه متعلق به خود آنهاست.

من از نشر مقالۀ علمی و تاریخی محترم داکتر خلیل الله هاشمیان تحت عنوان "روز پشتونستان" در سایت وزین "جرمن آنلاین" ممنونم و با عرض امتنان از پیشنهاد در مورد دسترسی به نامه های شخصی استاد پژواک عنوانی ایشان، استقبال می کنم.  من با آقای هاشمیان شخصاً تماس خواهم گرفت تا این موضوع را تعقیب کنم.  همچنان از تماس و توجۀ محترم حمید عبیدی در سایت وزین "آسمایی" مستفید شدم و معلومات لازم را فوراً در اختیار او گذاشتم.  اعتراف باید کرد که محترم داکتر اکبریوسفی آشنایی و راه تماس با من نداشته و از موجودیت متن خاطرات استاد پژواک نیز آگاه نبوده اند، بناً تبصرۀ ایشان محدود به برداشت شان از آنچه نشر شده، بوده است.

در خاتمه با این بیت استاد پژواک، از وقت و علاقۀ شما تشکر می کنم:

منم آن شمع حقیقت که نمیرد "پژواک"          زنده ام تا ز من این یک دو سخن می ماند

با دعای خیر و احترام

فرهاد پژواک

Fpazhwak@aol.com

***