رسیدن به آسمایی: 25.10.2010 ؛ نشر در آسمایی: 25.10.2010

خالد خسرو

آلمان نیازمند جامعه ی چند فرهنگی

اظهارات انگلا مرکل، نخست وزیر آلمان، در مورد شکست کامل “جامعه ی چند فرهنگی” در بسیاری از رسانه های غربی مورد توجه قرار گرفت. کشوری مانند کانادا که یکی از عناصر هویت ملی خود را چند فرهنگی بودن تلقی می کند، بیشتر از هر جایی این بحث را جدی گرفت. بدون شک، حتا در کشوری مانند کانادا که خود از مهاجران تشکیل شده، به روزنامه ی راست گرایی چون "نشنل پوست"، تعدادی از خواننده گان نامه نوشتند و از انگلا مرکل به خاطر جرات اش در ابراز یک مشکل عمومی تشکر نموده و آرزو کردند که یک نفر در کانادا نیز با همین صراحت در مورد ناکامی مدل “جامعه ی چند فرهنگی” سخن بگوید.
واضح است که در کانادا هیچ حزب سیاسیی حاضر نیست که چنین ریسکی را به دوش بگیرد. حتا حزب "بلاک کبکوا" که از استقلال ولایت کبک از کانادا حمایت می نماید و همیشه ناکامی همه پرسی سال 1995 میلادی را بر دوش مهاجرین ساکن این ولایت بزرگ و فرانسوی زبان کانادا می اندازد، نیز نمی تواند موضع مشابه به خانم مرکل ابراز بدارد. حزب لیبرال، بزرگترین حزب سیاسی کانادا، به صورت سنتی به خاطر حمایت از ورود مهاجرین جدید به کانادا، آرا کانادایی های مهاجر مانند ایرانی ها و افغانها و لبنانی را به خود اختصاص می دهد.
ولی با این حال، باید به صورت جدی گفت که مهاجرستیزی و مسلمان هراسی تب شایع در غرب شده که عمدتاً در وضعیت فراگیر بیکاری و رکود اقتصادی، بسیاری از لایه های اجتماعیی که خاستگاه عمده ی شان در طبقه ی کارگر و قشرهای پایینی طبقه ی متوسط است، از آن متاثر اند. احزاب راست میانه و راست افراطی همین هراس مردم از مهاجران و به ویژه مسلمانان را در سیاست ملی نماینده گی می نمایند.
در اینجا باید گفت که هدف عمده ی مهاجرستیزی رایج مسلمانان و به ویژه عربها و در مورد آلمان ترک ها، بوده و دلیل آن عدم سازگاری گروه هایی از آنها با جامعه ی اروپایی و کانادایی است؛ جوامعی که خود را با لیبرالیسم و مسیحیت، و حتا نه یهودیت که یهودیان شهروندان باستانی آن کشور ها اند، به رسمیت می شناسند. واضح است که تمام منتقدان در اروپا و کانادا مسلمان ستیز نیستند، و تعداد زیادی از آنها به شدت از مسایلی چون نقاب و خشونت علیه زنان در میان اجتماعات مسلمان انتقاد می کنند، اعمالی که به لحاظ فرهنگی در میان گروه های زیادی از آنها توجیه مذهبی و عرفی دارد.
واضح است که سازگاری جماعت های مسلمان با جوامع اروپایی در برابر گیرنده ی اصلاحات اساسی و مثبت در شیوه ی فکر و زیست آنها است که به مروز زمان و نسل به نسل اتفاق می افتد. مثلا، خشونت علیه زنان که یک رفتار فرهنگی شایع است، نمی تواند در اروپا و یا حتا در کشور های اسلامی قابل دفاع باشد و باید با نقد، آموزش و اقدامات قانونی از بین برود. به گزارش روزنامه ی کانادایی گلوب اند میل، با این حال، بر اساس آمار، در کشوری مانند آلمان، 49 درصد زنان ترک تبار مورد خشونت جنسی و فزیکی شوهران شان قرار گرفته اند. 17 درصد دختران ترکی برخلاف میل خود و به خاطر فشار با مرد مورد پسند خانواده ی خود ازدواج کرده اند که این رسم حتا آهسته آهسته از ترکیه نیز بر افتاده است.
این نوع  رفتار جماعت های مسلمان موجب برانگیختن انتقادات شدید در غرب شده است. ولی خطرناکی سخنان انگلا مرکل این است که به صورت آشکار جناح ضد مهاجرین و نژادگرای راست آلمانی را تقویت می نماید. در حالی که ملی گرایان افراطی روز تا روز سیاست اروپا را متاثر می سازند، و حتا در کشور های مانند سویدن به احزاب قدرتمند تبدیل می شوند، ابراز این گونه سخنان علیه مهاجران مسلمان که بخشی از آنها بر اساس قانون اساسی به شهروندان کشور های اروپایی مبدل شده اند، خطرناک است.
مرکل و سایر سیاستمداران حزب دموکرات مسیحی آلمان، به خاطر مسایل سیاسی نمی خواهند جناح مهاجر هراس را به صورت مستقیم مورد انتقاد قرار دهند، و حتا در عوض کسی مانند هورست سیهوفر، از اعضای برجسته ی حزب سوسیال مسیحی، تمام مسلمانان را بدون تفکیک مورد انتقاد قرار داده و یا کسی مانند تیلو سارازین که از اعضای حزب سوسیال دموکرات بود، علنا ترس از "تسلط مسلمانان" بر آلمان را در کتاب خود تبلیغ نماید.
البته، تا حد زیادی واضح است که احزاب راست میانه مانند دموکرات مسیحی آلمان، گرایش های ضد مسلمانان و مهاجران را نه باید دستکم بگیرند، و اگر نه مجبور هستند که شاهد تقویت احزاب راست افراطی و نژادگرا مانند حزب آزادی به رهبری خیرت ویلدرس در هالند، خواهند بود که آرایش معمول سیاست اروپا را که در اختیار احزاب چپ میانه و راست میانه بوده است، برهم زده و خود را آهسته آهسته به شرکای جدید احزاب قدیمی اروپایی تبدیل می نمایند. همان طوری که دوگ ساندرس، در روزنامه ی گلوب اند میل کانادا نوشت، انگلا مرکل برای بقای سیاسی اش علیه شاخه ی محافظه کار حزب تحت رهبری اش مبارزه می کند. زیرا، شانس این وجود دارد که او رهبری حزب اش را پس از انتخابات منطقه یی ماه مارچ در آلمان از دست بدهد. شاید این یکی از دلایلی باشد که خانم مرکل برای خشنودی هواداران اش به سوی مخالفت با مهاجران ترک روی آورده است. به هر حال، جناح راست میانه به خاطر قدرت سیاسی خود نه می تواند پوپولیسم ملی گرای دست راستی را نا دیده بگیرد.

شکست “جامعه ی چند فرهنگی” یا ناسیونالیسم آلمانی؟

حقیقت این است که آلمان “جامعه ی چند فرهنگی” ی که کانادا و امریکا از آن برخوردار است، تجربه نه کرده، و همیشه ناسیونالیسم نژاد محور آلمانی به روند سازگاری فرهنگی همچون فرایند سریع همسان سازی با طعم پر رنگ آلمانی نگاه کرده است. تنها صحبت نه کردن کامل زبان بی نهایت دشوار آلمانی کافی بوده است که بسیار از مهاجران سابقه دار نیز همچون بیگانه گان در جامعه دیده شوند. تصور نمی گردد که واقعا سیاستمداران آلمانی همانند کانادا به دنبال تقویت چنین جامعه یی بوده باشند، و مهاجرین نیز در آن کشور در برابر آن مقاومت ورزیده اند. زیرا، آلمانی کردن مهاجرین با ایده ی “جامعه ی چند فرهنگی” منافات کاملاً  آشکار داشته که مقاومت اقلیت های فرهنگی را به دنبال می آورد.
“جامعه ی چند فرهنگی” در کشوری مانند کانادا از اعطای شهروندی کامل به مهاجران آغاز می گردد که تحرک و فرصت های زیاد اقتصادی و اجتماعی را برای آنها به وجود می آورد. کسانی که در کانادا تولد می شوند، با وجود حضور پررنگ ناسیونالیسم انگلیسی، به سادگی می توانند خود را همچون کانادایی احساس نمایند. ولی، آلمان دارای چنین مزیتی  دستکم برای ترک ها، نه بوده است.
همان گونه که انگلا مرکل در اظهارات خود گفت: آنها تعداد زیادی از ترک ها را به خاطر نیاز بازار کار آلمان، به عنوان کارگران مهمان به کشور خویش دعوت کردند و امید داشتند که پس از دو سال دو باره خاک آلمان را ترک بگویند. تا سال 2002 میلادی، پس از 41 سال زنده گی در آلمان، از مجموع بیش از 2 میلیون ترک ساکن آن کشور، تنها چیزی بیشتر از 470 هزار آنها قادر به کسب تابعیت شده اند. در حالی که در کانادا تلاش دولت این است که مهاجرین هرچه زودتر پس از مدت زمانی 6 تا 8 ساله کسب تابعیت نمایند. بدون داشتن تابعیت، تقاضای وفاداری و آلمانی بودن، زیاد منطقی به نظر نه می آید.
زمانی که انگلا مرکل از شکست جامعه ی چند فرهنگی، و روند سازگاری و ادغام ترک ها در جامعه ی آلمان سخن می گوید، باید به دلیل آن بیشتر توجه شود. به نظر می آید که دلایل مشکلات ادغام بخش هایی از مهاجران ترک در آلمان، ناشی از محدودیت های بازار کار آلمان و نوع ناسیونالیسم حاکم در آن کشور است که خود را بر اساس نژاد آلمانی و نه مفهوم شهروندی که مشروعیت و ماهیت خود را از یک سلسله حقوق و اصول مندرج در قانون اساسی می گیرد، تعریف می نماید. تنها کافی است که به اظهارات سخنگویان راست افراطی و میانه توجه شود که حتا آن عده از شهروندان ترک و عرب را که خود را به خوبی با جامعه ی آلمان سازگار نموده اند، نیز مهاجر، خارجی و غیر آلمانی خطاب می کنند. بسیاری از این افراد به صورت روزمره با این برچسپ ها آشنا اند.
خارجی خواندن بسیاری از شهروندان آلمانی عرب تبار و ترک تبار که بر اساس قانون تابعیت این کشور را به دست آورده اند، ناشی از آن می شود که "شهروندی آلمان" تنها شامل یک سلسله حقوق و اصول قانونی نه می گردد، بلکه شامل خصایص نژادی مانند رنگ پوست و چشم نیز می شود. ما با این نوعی از ناسیونالیسم ستیزه جو که اصول لیبرالی و روشنگری آلمانی و اروپایی را در کل زیر سوال می برد، به صورت تاریخی مواجهیم و اگر به مواردی چون قتل عام یهودیان در آلمان و یهود آزاری در کل اروپا توجه شود، مصادیق چنین ناسیونالیسم بیشتر برجسته می گردد.
هراس من از انتقادات انگلا مرکل این است که به این ناسیونالیسم ستیزه جوی آلمانی نیروی تازه می بخشد. اگر چه او به حق از عدم یادگیری زبان آلمانی که برای کار و توسعه ی اجتماعات غیر آلمانی خیلی مهم است، انتقاد می نماید، ولی با توجه به نظرسنجی های متعدد اخیر، فعلا مشکل آلمان و در کل اروپا، بیگانه هراسی و از همه مهمتر مسلمان هراسی است. بر اساس نظرسنجی بنیاد فریدریش ایبرت، 14 درصد مصاحبه شوندگان آلمانی با این حرف موافق اند که یهودیان خصوصیاتی وجود دارد که با جامعه ی آلمان سازگار نیست. احتمالا نیاز به یک نظرسنجی دیگر در مورد احساسات آلمان ها نسبت به شهروندان مهاجر اروپای شرقی است.
در مورد ترک ها و عربها، احتمالا این تفاوت فرهنگی- در اینجا منظورم خشونت و تبعیض علیه زنان و یا طرفداری از حق داشتن نقاب در فرانسه نیست- در میانه ی بحران اقتصادی است که بیگانه هراسی را تشدید نموده است. بر این اساس، نه می توان به صورت واضح هراس کسانی مانند سارازین از حجاب زنان ترکی را که یک نوع پوشش فرهنگی است، با عدم یادگیری زبان آلمانی توسط نسل اول مهاجران ترک یکی دانست. واضح است که مخالفت سویسی ها با ساختن مناره های مساجد بر اساس هیچ منطقی به خاطر ترس از گسترش اسلام افراطی قابل پذیریش نیست، کما این که مخالفت فعالان جنبش "تی پارتی" در امریکا با ساخت یک مرکز اسلامی در نیویارک مصداق واضح اسلام هراسی و یکسان پنداشتن القاعده و تمام مسلمانان از جمله مسلمانانی که علیه القاعده موضع گرفته اند، بود.
اگر به نظر سنجی بنیاد فریدریش ایبرت که وابسته به حزب سوسیال دموکرات آلمان توجه شود، اطلاعات مایوس کننده یی از رشد گرایش های بیگانه هراس، اسلام هراس و متمایل به راست افراطی در جامعه ی آلمان به دست می دهد. بر اساس این نظرسنجی که بیشتر از 2100 نفر در آن شرکت ورزیده بودند، 36.6 درصد باور داشتند که جرمنی در خطر تسلط خارجیان قرار دارد. 53.7 درصد گفته اند که ناخوشایند بودن عربهای ساکن آلمان برای تعداد زیادی از آلمانی های قابل درک است. 58.4 درصد آلمانی های شرکت کننده باور داشتند که باید اجرای دین اسلام با وجود تضمین آزادی ادیان توسط قانون اساسی، محدود گردد. بیشتر از نصف کسانی که از اعمال محدودیت علیه اسلام در این نظرسنجی سخن گفته اند، خود را به لحاظ سیاسی و فکری میانه رو و یا متمایل به چپ معرفی کرده اند.
جالب اینجا است که این نظرسنجی شباهت زیاد با نتایج نظرسنجی مشابه در سال 2003 دارد. به گفته ی اولیور دِکر، استاد روانشناسی از دانشگاه لایپزیگ آلمان که یکی از نویسنده گان این گزارش می باشد، چنین نظریاتی هرچند از طرف گروه های نژادگرای دست راستی ابراز می شده است، اما، حالا به صورت متناوب در جامعه تکرار می گردد. از نظر او، به نظر می آید که بحران اقتصادی به این افکار اجازه ی بروز را داده است. آنانی که به دنبال مقصر شرایط موجود اند، خارجی ها و مسلمانان را هدف قرار می دهند. زیرا، به گفته ی پیتر گود اسپید در روزنامه ی نشنل پست، اروپا و به ویژه آلمان، همیشه در شرایط سخت اقتصادی به سوی تمالات افراط گرایی و نژادگرایانه گرایش پیدا نموده است.
ولی نه باید فراموش کرد که اروپاییان از آن رو تفاوت میان خود و شهروندان مسلمان اروپا می بییند که رفتار و فرهنگ برخی از جماعت های مسلمان در آنجا از بنیاد ارزش های اساسی تمدن غربی مانند حقوق بشر و تساهل را زیر سووال می برند. وقوع مکرر قتل های ناموسی، خشونت علیه زنان، شرکت تعدادی از مسلمانان اروپایی در عملیات های تروریستی و...... تصویر ناخوشایند و هراس برانگیز از اسلام در ذهن اروپایی ها ترسیم کرده است که به ذات خود بیگانه هراسی و اسلام هراسی را در آنجا تقویت می نماید.
البته، واضح است که در این میان، مسلمانانی که خود را به خوبی با جامعه ی اروپایی سازگار نموده اند، قربانی هراس عمومی اروپاییان از اسلام شده و به صورت غیر منصفانه در کنار افراطیون اسلام گرا مورد سوءظن و تبعیض قرار می گیرند. برای گروه ها و سیاستمداران راست گرا دشوار است که میان دسته های مختلفی از مسلمانان تفاوت قایل شده و به خوبی در برابر گرایش های یکسان انگار و خطرناک موضع گیری نمایند.
در این شرایط واضح است که ناسیونالیسم تبعیض گرا و بیگانه هراس آلمانی و فرانسه یی غربت و بیگانه گی تمام گروه های انسانیی که به لحاظ تازه به عنوان شهروندان به جامعه ی فرانسه و آلمان پیوسته اند، تشدید می نمایند. وقتی یک مسلمان آلمانی که از پدر و مادر ترک و یا عرب به دنیا آمده است، نمی تواند از سوی عموم به عنوان یک آلمانی و فرانسه یی به اعتبار زادگاه والدین خویش، مورد پذیریش قرار گیرد، روند سازگاری و ادغام با شکست مواجه شده و “جامعه ی چند فرهنگی” و لیبرال اروپایی با خطر اساسی مواجه می گردد؛ اصولاً، بنیادگرایی فرهنگی و تقویت فرهنگ های اقلیت در آلمان ناشی از همین گونه برخورد است. وقتی جوانان آلمانی ترک تبار در مسابقات فوتبال میان تیم ملی ترکیه و آلمان، به شدت تیم ترکیه را تشویق می نمایند، باید دلیل آن را به صورت قسمی، به ناگزیر ناشی از ناکامی جامعه ی آلمان در دادن هویت، اعتبار و افتخار به نسل تازه یی از آلمانی های ترک تبار و عرب تبار دانست.
البته، تمام عوامل ابن ناکامی تنها در ناسیونالیسم نژادمحور اروپایی خلاصه نه می شود. همان گونه که اسلاوی ژیژک، فیلسوف اهل سلوونیا، با نقل قول از والتر بنیامین، نظریه پرداز آلمانی که می گوید "فاشیسم از پس شکست انقلاب ها سر بیرون می آورد"، می نویسد که گسترش راست افراطی در اروپا و امریکا ناشی از شکست چپ و میانه رو های پیشرو است. او شهر کنزاس امریکا را مثال می زند که روزگاری محل سوسالیست های رادیکال بود، ولی، حالا به مرکز مسیحیان بنیادگرا تبدیل شده است.
ژیژک در ابراز این نظر تنها نیست. روزنامه ی مهم "دی سایت"، چاپ آلمان، در مورد اظهارات سارازین و سیهوفر نگاشت که با بی اعتبار شدن احزاب راست و چپ میانه، بازار پوپولیسم راست افراطی داغ شده است.

“جامعه ی چند فرهنگی” ضرورت ناگزیر آلمان

واقعیت این است که با وجود اعتراف جناح راست میانه به عملی نه شدن “جامعه ی چند فرهنگی” در آلمان، این کشور نیاز دارد که با گرایش های ضد مهاجرین مبارزه کند. نیاز روز افزون بازار کار آلمان و اروپا در کل به کارگران خارجی نه می تواند با رشد ناسیونالیسم متعصب همخوان باشد. در حالی که نرخ تولد در اروپا پایین و رشد جمعیت کهن سال در حال افزایش است، ورود کارگران خارجی بخشی از نیاز اقتصاد رو به رشد کشوری مانند آلمان به حساب می آید.
در واقع “جامعه ی چند فرهنگی” پاسخی مناسب به اقتصاد صنعتی رو به رشد این کشور است که با وجود جمعیت بزرگ و تحصیلکرده همچنان به نیروی کار ماهر نیاز دارد. تقویت “جامعه ی چند فرهنگی” به این کارگران ماهر در قسمت سازگاری فرهنگی و مذهبی کومک می کند ؛ در غیر آن  آشکار است که بدون افزایش تساهل اجتماعی این روند منجر به بحران های جدید اجتماعی می گردد.
چی سیاستمداران راستگرای آلمانی بخواهند و یا نه خواهند، کارگران ماهر دارای فرهنگ و اعتقادات متفاوت از اکثریت آلمان ها بوده و برای جلوگیری از تبعیضی که معمولا در بازار کار به وفور قابل لمس است، و منازعه پایه ها و فرهنگ “جامعه ی چند فرهنگی” در این کشور تقویت شود.
اگرچی، خانم مرکل از عدم یادگیری زبان آلمانی توسط بخش های وسیعی از جامعه ی ترک های ساکن آلمان انتقاد کرد، ولی، مهمترین عنصر موفقیت، فراهم کردن زمینه های کاری و اقتصادی برای این مهاجرین است. در کشور های مانند کانادا و امریکا، مهاجرین تازه آمده به زودی جذب بازار کار شده و به تبع زبان های انگلیسی و فرانسه یی را به عنوان نیازهای ضروری موفقیت اقتصادی خویش مدنظر می گیرند. در حالی در آلمان چنین زمینه هایی برای بیشتری از مهاجرین مساعد نه بوده است.
به گزارش روزنامه ی گلوب اند میل، مطالعات نشان می دهد که ترک های فقیری که به بریتانیا رفته اند در فرصت کمتر به بخش مرفه تر طبقه ی متوسط پیوسته اند، در حالی که آنها در آلمان چنین امکاناتی در اختیار نه داشته اند.
صدراعظم آلمان وعده داد که برای سازگاری بیشتر مهاجرین ترک با جامعه ی آلمانی تلاش خواهد ورزید ولی باید خاطر نشان ساخت که تلاش های آتی بدون ورود بیشتر مهاجرین به بازار کار نتیجه یی  به دست نه خواهد داد. تا اکنون به خاطر فقدان میکانیزم سریع به رسمیت شناختن مدارک فنی و حرفه‌یی خارج از آلمان، این کشور نهه توانسته که از نیروی کار مهاجران دانش‌آموخته و متخصص به خوبی استفاده کند. دهها هزار انجینیر و کارشناس فنی مهاجر در آلمان به مشاغلی شبیه تاکسی‌رانی یا نگهبانی هوتل اشتغال دارند. بر اساس بررسی‌های انجام شده، این‌ها می‌توانند در صورت اشتغال به کار اصلی خود، تولید ناخالص ملی آلمان را یک درصد بالا ببرند. بدون شک، این گونه ابتکارات بیشتر به ادغام اقتصادی و اجتماعی مهاجرین کومک می کند تا فرستادن آنها به صنف های آموزش زبان آلمانی در نبود یک آینده ی روشن اقتصادی.