رسیدن به آسمایی: 31.10.2010 ؛ نشر در آسمایی: 01.11.2010

کاوه شفق آهنگ
 

هندوان ِ افغان باشنده گان بومی افغانستان اند

 
در سایت انترنتی کابل نات گزارشی خواندم از آژانس خبری پژواک تحت عنوان "از 243 خانوادهُ هندو در خوست صرف یک نفر باقی مانده است".
در ختم این گزارش چنین می خوانیم:
 

"مورخ  سرمحقق سيدامين مجاهد مشاور علمى اکادمى علوم، در مورد تاريخچۀ هندوهاى افغان، به آژانس خبرى پژواک گفت  در سنۀ (١٠٢٥ميلادى)، وقتى سلطان محمود غزنوى بر هندوستان يورش برد و آن راتسخير کرد، بعد از شکستاندن بت سومنات که دو باره به افغانستان برمى گشت، در لشکر موصوف هندوها به صفت سرداران و سربازان، به افغانستان آمده و در اينجا مسکن گزين شدند.

مجاهد افزود  همچنان در زمان احمدشاه بابا (سالهاى١٧٦٠ميلادى) هندوها و سکهاى هندوستان، به لشکر موصوف پيوستند و در افغانستان زنده گى را آغاز نمودند.

نامبرده در مورد عامل سوم  ورود هندوها به افغانستان گفت: « زماني که در شبه قارۀ هندوستان، دولت پاکستان وجود نداشت، هرج و مرج و جنگ ها به وقوع مى پيوست و يا برخى هندوها با حکومت سازش نمى کردند، به افغانستان مى آمدند و شاهان وقت، براى آنها زمين توزيع مى نمودند.»

 

 اظهارات آقای مجاهد با آنچه من کم و بیش در صفحات تاریخ مطالعه نموده ام در مغایرت قرار دارد؛ لذا کوشش می کنم بسیار مختصر و فشرده، اندوخته ها و برداشت خودم را در رابطه با موضوع ذکر شده خدمت آقای مجاهد و خواننده گان گرامی به عرض برسانم تا اگر اشتباه در برداشت من از این مبحث تاریخ وجود داشته باشد، مرا رهنمایی کنند.
به باور من ضرور است این بحث را بعد از مرگ اسکندر مقدونی آغاز کنیم، زیرا تحولاتی که با آمدن سلسلهُ موریا در هندوستان و با مرگ اسکندر در خطهُ افغانستان امروزی صورت می گیرد، از اهمیت زیاد برخوردار اند. پس حالا ببینیم که بعد از مرگ اسکندر در خطه ُ افغانستان امروزی چه گذشت:
 
اسکندر مقدونی چون فرزند نه داشت تا جانشینش گردد، لذا ساحهُ متصرفاتش بعد از مرگ وی میان سردارانش، تحت نفوذ دولت یونانی شام، در سال 311 ق. م. تقسیم گردید. این چهار ولایت عبارت بودند از:

 1. باختر و سغدیانه

 2. کابلستان و اطراف آن

 3. هرات و سیستان

 4. قندهار و بلوچستان

سلوکوس، یکی از سرداران اسکندر در سال 305 ق.م از طریق افغانستان امروزی از سند به هند گذشت. در هندوستان تحول سیاسی بزرگی رخ داده بود و دولت مقتدری تحت رهبری چندرا گوپتا موریا به وجود آمده بود. وی با سقوط دادن سلطنت مکدهه بزرگترین سلطنت تاریخی هند را تشکیل نمود و متوجه ایالات شرقی افغانستان امروزی گردید. سلوکوس در مقابل چندرا گوپتا به شکست مواجه شد و از سواحل سند برگشت و در عوض پنجصد فیل، تمام مناطق واقع در جنوب هندوکش را به چندرا گوپتا واگذار گردید. راه نفوذ دیانت بودایی از آن وقت در افغانستان امروزی باز شد و بعد ها نصف کشور را فرا گرفت. (1)

 
چندراگپتا در سال 302 ق.م. مناطق کابل، قندهار، گندهارا و هرات را از دولت یونانی جدا نمود و به امپراطوری هند ملحق ساخت. آشوکای کبیر، نواسهُ همین چندراگوپتا است که بعد از قبول کردن دیانت بودایی برای صلح داخلی و بین المللی آن گوشهُ آسیا و ایجاد حیات اجتماعی بهتر در آن ملل تلاش ورزید. بودیزم توسط آشوکا در افغانستان کنونی قوت یافت. (2)
 
یک نگاه مختصر به متون تاریخ  به وضاحت نشان می دهد که ما با هند طی قرنهای متمادی دارای تاریخ مشترک بوده ایم.
کنیشکا که مقتدر ترین ِ شاهان ِ کوشانی به حساب می آید و بین 120 و 160 میلادی سلطنت کرده است، بگرام در کاپیسا مرکز تابستانی و پشاور پایتخت زمستانی اش بود. زمانی که واسوادا آخرین پادشاه مقتدر کوشانی (182 ـ 220 میلادی) در هند از بین رفت، در افغانستان امروزی امارت های کوچک محلی به وجود آمدند که قوی ترین آنها دولت کابلستان بود که از کاپیسا در جنوب هندو کش تا سواحل سند تسلط داشت. (3)
 
در کتاب یاداشتها و برداشتها از کابل قدیم چنین آمده است:
"در دوره ملوک الطوایف مانند بعضی ولایات دیگر، کابلستان هم امرا و شاهان مستقل و نیمه مستقل داشت که به نام کابل شاهان و یا رتبیل شاهان یاد می گردیدند که مذهب برهمایی داشتند [. . .] کابل پس از سقوط ساسانیان به دست اعراب فتح گردید اما رتبیل از در صلح پیش آمد و حاضر به دادن باج گردید. در وقت خلفای اموی شاه رتبیل از دادن باج سر باز زد. عبدالملک بن مروان به عبدالله والی سیستان نوشت که با رتبیل نبرد کن و باز مگرد تا سرزمینش را غارت کنی، قلعه ها و حصار هایش را ویران نمایی و جنگاوران شان را بکشی و زنان و فرزندانشان را اسیر کنی [. . .] رتبیل و یاران او گردنه ها و دره ها را بسته و مسلمانان را در روستا ها رها کردند [. . .] چون اعراب اموی وضع خود را خراب دیدند عبیدالله کسی پیش شریح ابن ماهان فرستاد که من با این قوم صلح می کنم تا مالی به آنها بدهم که بگذارند بروم و کس فرستاد و هفتصد هزار دینار به رتبیل شاه داد و جان شان را از خطر وارهانیدند و از آن وقت کابل مستقل بود." (4)
 
البیرونی کابلشاهان را به نام ترکی شاهان که مخلوطی از اقوام کوشانی و یفتلی می باشد، می داند. چنان که فردوسی نیز کوشانیها و یفتلی ها را ترک می داند و سلسله ُ دیگر کابلشاهان را برهمن شاهان می خواند.  وزیر ترکی شاهان یک نفر برهمنی  و از باشنده گان بومی کابل بود. لکه تورمان، شاه ترک، مرد ظالم و خشن بود، مردم از او آزرده شده و با وزیر همدست شدند و لکه تورمان را گرفتار و زندانی نمودند و پادشاهی ترکی شاهان سقوط کرد و برهمن شاهی به وجود آمد. (5)
 
استاد عبدالحی حبیبی در مورد نامهای کابلشاهان چنین می نویسد:
"کابلشاهان را مورخین به نامهای مختلف یاد کرده اند، برخی ایشان را به اعتبار کیش و آیینی که داشته اند، برهمن یا هندو شاهان و یا بودایی شمرده اند و جمعی از مورخان ایشان را از بقایای کوشانو ـ یفتلی یا ترک خوانده اند، ولی چون تمام این گروه شاهان و خاندانها در کابلستان حکمرانی داشته، و به مرور دهور عناصر داخلی این خاک بوده اند، و این وجه مشترک در بین همهُ ایشان موجود است، ما تمام آنها را در زیر همین عنوان می شناسیم، ولو بعد از تسلط مسلمانان و صفاریان پایتخت ایشان از کابل به ویهند کنار اباسین هم انتقال کرده بود." (6)
 
بعد از این که با کشته شدن رتبیل و اقتدار صفاریان، نفوذ اسلام در کابل پایدار تر گردید، تعدادی از اهالی کابل و حوالی آن از ترس کشته شدن یا به رضا به دین اسلام روی آوردند. کابل شاهیان از کابل بیرون شده و مرکز دولت خود را در گندهارا بناُ گذاشتند چون گندهارا از مراکز دولتهای مسلمانان مانند سیستان و بخارا فاصله داشت؛ به همین سبب بود که اسلام در مناطق جلال آباد، لغمان و پشاور اقتدار یافته نه توانست. حکومت ملی و محلی کابل شاهی بعد از ترک کابل به نام هندو شاهی خوانده می شود و بعد از انتقال سلطنت به یکی از وزرا موسوم به برهمن، به نام برهمن شاهی معروف گردیده است. (7)
 
وقتی به اسناد مختصر ِ بالا نظر می اندازیم، به وضاحت می بینیم که هندوان را نه سلطان محمود غزنوی بعد از غارت هند و نه هم احمدشاه بابا بعد از چپاول هندوستان در افغانستان امروزی آورده اند. اگر با دید باز و واقعبینانه به تاریخ نگاه کنیم، از این واقعیت چشم پوشی کرده نه می توانیم که قبل ازاین که اعراب در این خطه متوطن گردند و یا نادرشاه افشار اقوامی را از ملتان در قندهار و یا از فارس در کابل متوطن بسازد، هندوان برای حفظ این خطه که میهن شان بود و است، فدا کاری کرده اند و جان باخته اند. اما سوگمندانه باید تذکر داد که بعد از سلطنت شاه امان الله خان نظر به پالیسی ِ نژادباورانهُ حکومت های  افغانستان، حقوق مسلم شهروندی ِ هندوان مانند بعضی اقوام دیگر در افغانستان پایمال گردیده است. این که پدران کی از کجا آمده و چگونه در این خطه متوطن گردیده اند، حرفهایست که برای تحقیقات تاریخی اهمیت دارد اما افغانستان وطن ِ همهُ ما  است و هیچ افغانی در این ملک بیگانه نیست.
به چند جمله از سخنان بگوان داس در گزارش پژواک نگاه کنید:
"بگوان داس علاوه کرد که از هندوهاى خوست، صرف ٣٣خانواده در کابل به سر مى برد و متباقى آنها در دهلى جديد و فريدآباد هندوستان، در مهاجرت زنده گى مى کنند."
"وى در پاسخ به اين پرسش که زنده گى درهندوستان چطور مى گذرد؟ گفت: «آنجا مار ا به ديدۀ افغان  مى نگرند، و نه به اساس مذهب کدام امتياز قايل اند؛ در آنجا همۀ ما به ستوه آمده ايم، به مجردى که در افغانستان امنيت تامين شود، همۀ ما مى آييم و يک روز را هم در هند سپرى نه مى کنيم»
یقیناً که بگوان داس جملات ذکر شده را طی یک سناریوی از قبل ساخته شده نه گفته است. وی که نسل به نسل در خاک آبایی و اجدادی خود زنده گی کرده است، با پیوندی عاطفی و منطقی ِ که با سرزمینش دارد، مانند هر افغان دیگر زنده گی در هندوستان را، زنده گی ِ مهاجرت می داند.
 
چه خوب خواهد شد اگر آقای سر محقق سید امین مجاهد در رابطه با حرفهای که برای آژانس خبر رسانی پژواک گفته اند، دلایلی ارایه بدارند، تا همه از آن مستفید گردیم.
در آخر می خواهم از آقای ایشور داس، مسوول محترم سایت کابل نات، صمیمانه خواهش کنم که ضرور نیست برای دفاع از افغان بودن باشنده گان دیرینهُ این سرزمین دست به دامن دیگران بیاندازید. صفحات تاریخ مملو از اسناد موثق و معتبر در این رابطه است. برعلاوه، صفحات آغازین ِ کتاب ِ خود ِ شما تحت عنوان "ما باشنده گان دیرینه این سرزمین" کافی اسناد و مدارک در این رابطه ارایه می دارد.
 
 
 
منابع:
 
 (1) غبار، میر غلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ، صفحه 44، مطبعه دولتی کابل 1346
 
(2) توروایانا، نجیب الله، آریانا یا افغانستان، صفحه 64، چاپ دوم، موسسهُ انتشارات الاظهر، پشاور 1379
 
 (3) غبار، میر غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، صفحه 50
 
(4) آهنگ، محمد آصف،یاداشتها و برداشتهایی از کابل قدیم، صفه 4 ـ 5، بنگاه انتشارات و مطبعه میوند، کابل 1384
 
(5) کهزاد، احمد علی، افغانستان در پرتو تاریخ، صفه 20  (اقتباس از اثر "یاداشتها و برداشتهایی از کابل قدیم")
 
(6) حبیبی، عبدالحی، افغانستان بعد از اسلام، صفحهُ 74، پیک ایران 1380
 
(7) توروایانا، نجیب الله، آریانا یا افغانستان، صفحه 171