رسیدن به آسمایی: 04.09.2010 ؛ نشر در آسمایی: 06.09.2010
 

خليل الله زمر

جنگ استقلال ، اصلاحات و بحران در افغانستان

در دوره شاه امان الله


افغانستان در ميان ممالک مستعمره و نيمه مستعمره نخستين کشوری بود که در قرن نزدهم (نزدهم آگست 1919 مطابق بيست و هشتم اسد سال 1298هجری شمسی) استقلال خود را تحت رهبری گروه جوانان افغان به قيادت شاه امان الله حاصل نمود. شاه اندکی پس از جلوس به تخت سلطنت اعلاميه معروف خود را که شامل اعلام استقلال کامل افغانستان و اهداف سياست داخلی اش بود، چنين اعلام نمود: "... من عهد بستم که بايستی دولت اقغانستان مانند ساير قدرتهای مستقل جهان در داخل و خارج کشو آزاد و مستقل باشد. ملت افغانستان در داخل کشور آزادی کامل داشته و از هر گونه تجاوز و ظلمی محفوظ  و مردم فقط بايد مطيع قانون باشند و بس. کاراجباری و بيگار در تمام رشته ها ممنوع و ملغاست.
حکومت ما در افغانستان اصلاحاتی خواهد نمودکه ملت و مملکت ما بتواند در بين ملل متمدن جهان جای مناسب خود را حاصل نمايد. من در اجراآت امور کشور مشورت را به حکم «وشاورهم فی الامر» رهبر قرار خواهم داد. ای ملت عزيز و ای قوم با تميز! در حفظ دين و دولت و ملت خود بيدار و درنگهبانی وطن خويش هوشيار باشيد.من از خداوند برای شما و اهل اسلام و کليه بنی نوع انسان خير و سعادت ميخواهم..."
دولت بریتانيا با آزادی کامل افغانستان موافقت نکرد و جنگ در جبهات شرق، غرب و جنوب بر ضد اردوی 340هزارنفری برتانيا که در امتداد جبهه جنگ با افغانستان از چترال تا بلوچستان هزار ميل را در برميگرفت، آغازگرديد. طبيعی بود که قوای مسلح افغانستان در اين جنگ نابرابر نميتوانست به تنهایی غلبه يابد. علمای مذهبی و سران منور و متنفذ قبايل چون :  فضل محمد حضرت صاحب شوربازارملقب به شمس المشايخ، شاه صاحب قلعه قاضی، ملای چکنهور، صاحبزاده موسهی، شيخ پاچای اسلامپوری، مولوی حبيب الرحمن کاموی، مير صاحب جان پاچا، ملاصاحب بابره ، حاجی ترنگزایی، ملاباقی هده، ملا حمزه خان، ملامحمدجان خان، ملا عبدالحميد غزنوی، ميرزمان خان کنر، ببرک خان جدران، محمدالله خان هزاره، عباس خان هزاره،  محمد اسلم خان بلوچ، سيد نور محمد شاه خان قزلباش و صدها تن ديگر به تسليح و بسيج مردم پرداخته و دوشادوش قوای دولتی در جبهات مختلف جنگيدند.
مردم افغانستان اعم از پشتون، تاجيک، ازبک، هزاره، ترکمن، بلوچ، نورستانی و پشه یی در اين جنگ يک جا با رهبران دولتی، مذهبی و قبايلی شان در دفاع از شرف، هويت ملی، آزادی و استقلال وطن با غلبه بر مرزها و اختلافات قومی، قبيله یی و مذهبی، عاليترين نمونه وحدت و يگانه گی عملی را به نمايش گذاشتند.
حيني که استقلال افغانستان تأمين شد، شاه و گروه جوانان افغان تمام توجه شان را به تطبيق اصلاحات داخلی جهت تغيیر جامعه از حالت  عنعنه یی- قبيله یی به يک جامعه مدنی و پيشرفته معطوف نمودند. اقداماتي که در اين زمينه روي دست گرفته شدند قرار آتی بودند:
*- تآمين روابط با دنيای خارج
*- تدوين قانون اساسی و قوانين متمم آن
*- الغای تبعيض و تآمين آزادیهای مدنی
*- بسط و گسترش معارف و مطبوعات
*- مساعی در جهت اعمار اقتصاد پيشرفته و استفاده از دستآوردهای علمی و تخنيکی در اين زمينه
*- اقدامات اوليه برای تامين آزادی و برابری زنان در جامعه
*-  مدنی ساختن قوه قضایيه
اهداف متذکره برنامه اساسیی را افاده ميکرد که شاه و طرفداران منور او برای تغيیر جامعه قومی – قبيله یی عقب افتاده به سوی ايجاد "ملت – دولت مدنی " از طريق تعويض زور و اجباربه عقيده و حاکميت قانون در نظر داشتند.
هويدا بود که برنامه آنان نوعی مقاطعه را با ميراث سلطنت های مستبده امرای قبلی بيان ميکرد که به گفته استااولسن انتروپولوژيست دنمارکی "ورود افغانستان را به طرز تفکر نوين قرن بيستم بشارت ميداد."(اسلام و سياست در افغانستان – صفحه 120)
طبيعی بود آن اتحاد محکمی که در دوران جنگ ميان سه مرکز قدرت : دولت، تآسيسات مذهبی و سران اقوام و قبايل موجود بود در مرحله نخستين اصلاحات صدمه برداشت، زيرا عده یی از اصلاحات دولت مانند الزامی شدن تحصيل ملاها، تأسيس مکتب قضات، الغای پيری و مريدی در اردو، منع کامل وقف، منع جمع آوری پول از جانب ملاها درمحلات، منع استقراض و سودخوری، کشپدن سربازگيری از اختيارروسای قبايل و قطع صلاحيت های ملک های قريه برای وساطت ميان مردم و دولت از جمله عواملی بود که با منافع بخش معينی از روحانيون و روسای قبايل در تضاد قرارميگرفت. در اين مرحله فقط همين بخش روحانيون و سران محافظه کار قبايل مخالفت شان را با اصلاحات آغازکردند که شورش ملا عبدالله معروف به ملای لنگ
در خوست بيانگر آن بود. اما مخالفت اين گروه کوچک محافظه کار عنعنه ی  بدين معنا نبود که همه روحانيون و مشران قبايل با تغير جامعه و تطبيق اصلاحات مخالف بودند؛ بلکه بخش منور و وطنپرست آنان مانند پيروان پيرهده در ننگرهار، پيروان طريقت قادريه، شمس المشايخ حضرت صاحب  شور بازار و پيروان او، ملای چکنهور، حاجی ترنگزایی ، صاحبزاده موسهی، مولوی عبدالواسع قندهاری، مولوی محمد حسين، مولوی محمد بشير  که از تنظيم کننده گان نظامنامه يا قانون اساسی آن دوران بودند وهکذا ميرهای هزاره و خوانين شمال مانند دوران جنگ در دفاع از امان الله و اصلاحات او قرار داشتند. چنانچی ملای با نفوذ چکنهور که در لويه جرگه 1924حضور داشت در نمازجمعه کابل اعلام کرد که : "نظامنامه مطابق شريعت ساخته شده و شاه را به خاطري که به استدلال ميدان داده است، ستود."(همانجا صفحه 146)
همچنان قابل يادآوريست که اغتشاش خوست که توسط ملای لنگ و ملا عبدالرشيد به راه انداخته شد، توسط جهاد قبايلی شکست خورد که در آن حاجی  ترنگزایی، ملای چکنهور و ببرک خان جدران که به گفته غبار "يکی از غازيان کشور و از حاميان دولت مرکزی بود و در همين جنگها کشته شد." نقش تعين کننده را ايفاء نمودند. بناءً مي توان نتيجه گرفت که شاه امان الله در ابتداء توانست که تطبيق تجدد و اصلاحات مربوطه آن را در جامعه بدون عجله و با تدبير به وسيله جبهه متحدی از روحانيون، روشنفکران، روسای قبايل و ساير متنفذين محل که هر کدام نماينده گی از اقشار معين اجتماعی مي کردند در جامعه  موفقانه عملی نمايند. در حقيقت همين عامل باعث شد تا مردم عملاً در اصلاحات سهيم شده و از آن پشتيبانی نمايند. چنانچی مردم افغانستان برخلاف  تقاضای ملای لنگ مبنی بر انسداد مکاتب مدنی به خصوص مکاتب دختران سهم نه گرفتند بلکه در تآسيس مکاتب و نشر معارف عملاً با دولت امانی همکاری نمودند.مرحوم غبار در اين زمينه مينويسد: "مردم برای نشرمعارف جديده در ماليات دهی خود فی روپيه چند پيسه را به نام «اعانه معارف» قبول....کردند. مردم پکتيا به شهادت جرايد آن روز که
خود نان جواری ميخوردند 75هزارافغانی را با400  متعلم برای تآسيس چها ر مکتب در خوست، چمکنی، گرديز و زرمت دادند. دکانداران قندهار به مصرف خود مکتب تأسيس نمودند". (غبار- افغانستان در مسيرتاريخ صفحه1241 )
هکذا حاجی ترنگزایی که از روحانيون و مشران قبايل مهمند بود "خود به اعمار مکاتب هم برای دختران و هم برای پسران پرداخت و همچنان او بود که  تطبيق اصلاحات اجتماعی را به خاطر از بين بردن جهيزيه گزاف که به موقف زنان صدمه وارد مي کند، موعظه مي کرد." (اسلام و سياست در افغانستان صفحه144 )
نقش مردم افغانستان در دفاع از اصلاحات و حراست از دستآوردهای آن نيز  بسيارفعال و برجسته بود چنانچی ولايات شمال کشورو نيز ننگرهار و کاپيسا و پروان به اعزام عساکر کومکی به کابل پرداختند و هزاره ها ارسال 50 هزار مرد مسلح را به دولت تعهد نمودند. بازهم غبار در اين مورد مي نويسد: "در خود پکتيا نيز احساسات عمومی پس از ورود عبدالکر يم هندی(شخص مجهول الهويه یی به نام عبدالکريم که خود را پسر امير محمد يعقوب خان مي خواند در شورش ملای لنگ در خوست جهت تصرف قدرت از هند برتانوی وارد پکتيا شده بود. نويسنده ) برانگيخته شده بود، چنانچی مردم جاجی و چمکنی طرف دولت را التزام کردند و هندوهای خوست تغذيه عساکر دولتی را ذمه زدند. شهر کابل تاديه معاش سه کندک نظامی اعزامی در لوگر را پذيرفت. و بعضاً زنان کابل زيورات خود را به دولت اعانه دادند. سه هزار شاگرد مدارس کابل از وزارت حربيه تقاضای اسلحه و شموليت در ميدان جنگ را نمودند و عده ی هم به خوست سوق گرديدند. تعليمات نظامی نيز در مدارس آغاز شد و قوای امدادی از بلخ و قندهار ريختن گرفت." (افغانستان در مسير تاريخ- همانجا)
بدين ترتيب مردم افغانستان ازهر قوم و قبيله یی که بودند يکجا و در يک صف واحد در انتخاب دشوار ميان ترقی وعقبگرایی، با گزينش ترقی و اصلاحات راه خود را با عقبگرايان جدا نمودند. پس سوالي که مطرح مي گردد اين است که اگر اين طور بود پس چرا برنامه اصلاحات شاه امان الله شکست خورد ؟
برخی از مورخين و محققين چی در شرق و چی در غرب عقيده  دارند که مردم عنعنه یی ، تأسيسات مذهبی و ساختار قومی و قبيله ی  افغانستان عامل اساسی شکست نهضت اماني گرديد. مطالبی را که در بالا از مورخين نقل کرديم بطلان اين ادعا را تثبيت مي کند. عامل يا عوامل شکست در سياستهای شتابزده، بی سنجش و کاپی کورکورانه از مودل سياسی- اجتماعی ديگران توسط خود شاه بود که اصلاحات را معروض به شکست ساخت. به خصوص هنگامي که شاه از سفر بزرگ اروپایی خود درسال  1928به وطن برگشت چنان ملهم از مدنيت غرب بود که مي خواست ره صد ساله را در يک سال طی کند. شاه پس از اين سفر مرد مغرور، خودخواه و سرتمبه یی شده بود که به حرف کسی گوش نميداد وبه عادات و عنعنات مردم بی اعتنایی مي کرد و حتا ياران و دوستان و رفقای قديمی همسنگر خود را مانند محمود طرزی، محمدنادرخان، عبدالرحمان لودی، ميرقاسم خان، محمد وليخان، عبدالهادی خان داوی و ميرغلام محمد غبار را از خود دور ساخت. و برعکس، چاپلوسان حرفه یی که به رسم کهن و ديرين هميشه در حکومتها بازار گرم داشته اند اطراف شاه را محاصره و از مردم تجريدش نمودند. فساد، فريب کاری و بی خبری از حال مردم در دستگاه دولت به اوج خود رسيد. انتقاد صريح غلام محی الدين آرتی از ظلم و فساد مامورين عاليرتبه دولتی مويد ادعای فوق است. موصوف در لويه جرگه پغمان در سال 1928فرياد برآورد: "اعليحضرتا! مادامي که اين وزرای مشهوربالفساد شما تا پای محاکمه و دار برده نه شده اند هيچ اصلاحاتی در مملکت ممکن نيست" (اقغانستان درمسيرتاريخ صفحه 1277)
همچنان شاه روابط حسنه و محکم خود را با رهبران بزرگ مذهبی و قومی که در دفاع از اصلاحات او بودند نيز برهم زد. طور مثال "هنگامي که ملای چکنهور وحاجی ترنگزایی جهت ادای احترام به پادشاه وارد کابل شدند وتوقع تحايف بزرگ را به خاطر برگشت با سلامت او داشتند جز فحش و ناسزا چيزی دريافت نه کردند." (اسلام و سياست در افغانستان- صفحه 144)
شاه به جای آن که در مرحله دوم اصلاحات که از1928   آغاز مي گردد به ايجاد مودل قابل قبول فکری که ترکيب منطقیی از تجددطلبی، اسلام و شرايط مشخص سياسی – اجتماعی افغانستان باشد بپردازد، به سمبولها و ظواهر مدنيت مانند تعويض لباس عنعنه یی به لباس فرنگی، لنگی و دستار با کلاه شپو ، تعويض تقويم هجری - شمسی با تقويم عيسوی و تغير رخصتی مامورين از روز جمعه به روز پنجشنبه رو آورد .همه ی اين به اصطلاح اصلاحات به تقليد از رژيم کماليست ترکيه در زمانی صورت گرفت که جامعه هنوز آماده ی پذيرش آن نه بود يا به گفنه استاد خليلی: " فراموش کردند که در مرحله اول بايد زمين را آماده کرد آن گاه تخم افشاند. بدبختانه بذرافشانی پيش از آماده گی زمين آغازشد." (خليل الله خليلی- عياری از خراسان – صفحه 50)
بدين ترتيب شاه امان الله در اتخاذ سياست بغرنج و پيچيده ميان سه مرکز قدرت : دولت ، تأسيسات مذهبی و قبايل توازن را از دست داد و مخالفت جناح محافظه کار که در ابتداء جنبه محلی داشت و به همکاری مردم، رهبران مذهبی و قبايلی به آسانی سرکوب شد، در نتيجه اشتباهات رهبری رژيم پس از سال 1928 جنبه سراسری به خود گرفت و به زودی از کنترول خارج شد. شاه کفاره اشتباهاتش را پرداخت و در جنوری 1929به نفع برادر خود سردارعنايت الله مستعفی و عازم قندهار گرديد. اگر چی او در قندهار تلاش کرد تا به کومک مردم قندهار و هزاره دوباره به کابل برگردد اما پس از شکست در غزنی مأيوس و از طريق هند بریتانوی عازم ايتاليا گرديد.
نيروهای عقبگرا که دستهای مرموزخارجی نيز عقب آنها قرار داشت با سازماندهی اغتشاش همه اقدامات رژيم امانی اعم از مثبت و منفی را به چوبه کفر بستند و عوامفريبانه آن قدر در اين راه پيش رفتند که " همه محاسن سلطنت و فوايد اصلاحات نوين سوء تعبير شد و در جانب مقابل هر چی معايب بود، به محاسن تبديل گشت." (کتاب عياری از خراسان- استاد خليل الله خليلی - صفحه 67)
همان طوري که پيآمد هر خطای بزرگ سياسی است، افغانستان پس از اين شکست در بی نظمی، بحران، خلای رهبری و سردرگمی فرورفت؛  زيرا اغتشاشيون از لحاظ سياسی عقبمانده و از لحاظ اجتماعی نامتجانس بودند و همانطوري که شورش را بدون برنامه سياسی و صرف با جنون تکفير آغاز نمودند در گزينش رهبری جديد نيز بيچاره ماندند و نتوانستند بديلی مناسبتر از امان الله «کافر»عرضه کنند. جريان انتخاب زعامت جديد را از زبان کسي که خود در صحنه حضورداشت،ميخوانيم:  " در اين هنگام - منظور جرگه انتخاب حبيب الله کلکانی در کوچکين شمالی ميباشد. نويسنده- حضرت شمس الحق مجددی به سوی بزرگ جان صدا زد: « آيا کسی رابه صفت خليفه يا امير تعين نموده ايد ؟ زيرا اگر ما سر کرده نه داشته باشيم طبق شريعت مجاهد نه بلکه ياغی به شمار ميرويم». بزرگ جان مجددی موضوع را به رأی عامه محول ساخت.
مردم که از شهامتهای جبيب الله و همکاريهای او با ستمديده گان شنيده بودند و قيام راهم از اثر تکاليف او مي دانستند صدا برآوردند که اميرو پادشاه ما لالا است. (حبيب الله را در محل لالا می گفتند- نويسنده)
علماء که مي بايد طبق رأی مردم رفتارکند به اين خواهش مردم لبيک گفته، آن گاه جناب شمس الحق مجددی از جا برخواسته طبق رسم مسلمانان منطقه، کمر جبيب الله را با دستمال بسته و قيادت را به او تبريک گفت... در همين جا جناب شمس الحق مجددی صدا برآورد که چون حبيب الله در راه اسلام کمر همت بسته فلهذا مي بايد به صفت « اميرحبيب الله خادم دين رسول الله» خوانده شود. اين صدا مردم را خوش آمد وغريب بچه انگور فروش از طرف مردم به صفت پادشاه و خادم دين رسول الله تعين گرديد." (کتاب اميرحبيب الله کلکانی، خادم دين رسول الله. صفحه 42 نوشته شاه آقا مجددی)
با اين همه غوغا، قتل و قتال، اغتشاش و بی نظمی بالاخره صفحه یی از تاريخ ورق خورد و به گفته استاد خليلی " انگور فروش برهنه پای کوه پيمای بيسواد بر مسند سلطانان جهانکشایی که روزگاری آوازه سلطنت شان از ديوارهای«ری» تا اقصای هند گسترده بود، فاتحانه جلوس فرمود."(عياری ازخراسان - صفحه 75)