رسیدن به آسمایی: 08.08.2010 ؛ نشر در آسمایی: 13.08.2010

حکیم نعیم

دشمن سازی: راهکاری برای خشونت از مرجع قدرت

این که ماه گذشته اردوی ملی افغانستان گروپ بزرگی از مخالفین دولت (طالبان) را در ولسوالی قیصار ولایت فاریاب محاصره کرده بودند، و نیروهای خارجی که به ظاهر برای جنگ با طالبان در افغانستان حضور دارند، چی گونه طالبان را از چنگ اردوی ملی نجات دادند، صحبت داغ روز بین عوام و خواص در شهر میمنه بود. آنانی که در افغانستان به سر می برند و جز اقلیت کوچک قند بگیر و فند بگیر شمرده نمی شوند، تقریباً هر روز عملکرد قوای خارجی را که در نهایت به تشدید بحران در منطقه کمک می کند، می بینند و می شنوند. آن چی را که به نقل از مردم شهرمیمنه، نیروهای خارجی در ولسوالی قیصار ِولایت فاریاب انجام دادند، جز کوچکی از پروسه "دشمن سازی"، برای حفظ و گسترش ساختار قدرت ِ امروزی است.

با تکیه به این که جنگ و بحران تضمین کننده بقای کاپیتالیزم است و در نهایت نفع و خلق فرصت برای غول های سرمایه در کشمکش ها و فلاکت های جهانی نهفته است، خلق و کنترل "دشمن" اهمیت به سزایی را دارا میباشد.

همچنان با در نظر داشت هویت ارایه شده ی ساختار قدرت امروزی که با توصل به تعریف دشمن تخیلی و یا هم در بعضی موارد "حقیقی" صورت گرفته و می گیرد، آفرینش و به کار گیری "خصم" راهکار خوبی برای مشروعیت دهی و برتریت خواهی یک اقلیت ِ امتیاز طلب غربی است. به طور مثال، "دشمن" باید نماینده ی مکملی از بربریت و وحشی گری باشد، تا ادعای برتری اخلاقی و انسانی غرب ثابت گردد. و یا به عباره دیگر، از آغاز آن چی که به آن " مدنیت غرب " می گویند تا امروز، برتریت خواهی غرب با تلاش برای تک سازی و متفاوت نشان دادن غرب و با تکیه به گفتمان مدنیت در مقابل بربریت، صلح در مقابل جنگ، دوستی در مقابل نفرت و عقلانیت در مقابل جاهلیت صورت گرفته است. امروز جنگ در افغانستان نمونه ی خوبی از تداوم ِ روش کلاسیک و موفق هویت یابی و امتیاز طلبی با توصل به خلق، پرورش و استفاده از آن چی که "دشمن" خوانده می شود، می باشد.

با گلوبالیزه شدن نمادین علم، روش کلاسیک و استعمار محور دیروزی در قالب بحث های به ظاهر بغرنج و "اکادمیک" صورت می گیرد و با در نظر داشت رابطه ی مستقیم دانش و قدرت، گفتمان های حاکم قدرت عقلانی و قابل قبول به نظر میرسند. زمانی انگلیس ها از موجودیت ملت های وحشی که گویا مایه شرارت بودند، حرف می زدند و آن گونه به اشغال و استعمار، مشروعیت می دادند. عمده ترین دلیلی که اوباما امروز برای توجیه جنگ امریکا در افغانستان از آن یاد می کند و محور سخنرانی اش را بعد از گرفتن جایزه صلح نوبل در اوسلو هم تشکیل می داد، بحث موجودیت عناصر شریر که تهدیدی برای مدنیت غرب است، می باشد. این که اوباما می گوید که در دنیا عناصر شریر وجود دارند و در مقابل آن باید جنگید، تماماً لفاظی های سجعیانه و تحریفانه است. طبعاً که در دنیا ترور و شرارت وجود دارد و اگر تنها آن چی را که ایالات متحده امریکا در نیم قرن اخیر در هاییتی انجام داده و می دهد، مطالعه شود، با در نظر داشت تعریفی که اوباما از شرارت و ترور ارایه می کند، ایالات متحده بزرگترین تروریست دنیاست. فقط مشکل در موجودیت و مبارزه با شرارت و پلیدی نیست. مساله روی ایجاد و نفع از شر و شرارت برای تداوم و حفظ ساختار قدرت و برتریت امروزی است.

مساله مهم دیگری که خیلی ها پالیسی دشمن سازی را مهم ساخته است ، گسترش ترس برای کنترول و پاسیفزه ساختن مردم در غرب است. هیچ مبحثی امروز به مقیاس بحث "امنیت ملی " نمیتواند در غرب پوپولر و بدون قید وشرط قبول شده باشد. ترس از "نابود شدن" که از زمان استعمار به ای نسو درفرهنگ عوام غرب نهادینه شده است، نه تنها ابزار خوبی برای قبولاندن پالیسی قدرت است بلکه، حس یگانه بودن را هم در بین مردم تقویت می کند. سالهاست که در غرب از ادبیات منهدم شدن از طرف یک نیروی بیگانه و "دشمن" استفاده می شود. لیندن جانسن رییس جمهور امریکا در دهه 60 میلادی، در یکی از سخنرانی هایش خطاب به سربازان امریکا در آسیا گفته بود " در دنیا زیادتر از سه ملیارد انسان وجود دارد ولی تنها 200 میلیون آن در امریکا زنده گی می کند. بناً در مقابل هر امریکایی 15 انسان دیگر وجود دارد که همه آنها در پی نابودی ما هستند؛ و آن چی را که از ماست، می خواهند بگیرند. پس ما مجبوریم که در ویتنام بمانیم و بجنگیم که آنها نتوانند به خانه های مان به امریکا برسند" (1). رونالد ریگن هم در سال 1985 زمانی که "جنگ با تروریسم" را در امریکای جنوبی آغاز کرده بود گفت که، "نیکاراگوا دو روز با موتر از تکزاس فاصله دارد، تروریسم یک تهدید جدیدی است اگر ما آن را در ماناگوا شکست ندهیم، دو روز بعد باید با آنها در تگزاس بجنگیم" (2) . دقیقا ً، امروز با همین روش و الفاظ، جنگ عراق و افغانستان به مردم غرب به فروش می رسد، و چی بسا خون های دیگر زیر نام "منهدم ساختن دشمن" و "امنیت ملی" در آینده دور و نزدیک ریختانده خواهد شد.

همچنان "دشمن سازی" زمینه را برای مشروعیت بخشیدن به خشونت از مرجع قدرت، مساعد می سازد. خشونت از مرجع قدرت به آسانی قابل توجیه بوده و تا جای زیادی هم قبول شده است. در موجودیت دشمن ساخته شده و یا ضعیف، با توصل به زورگویی های غیر متناسب و به ظاهر مشروع، به آسانی می توان نمایش قدرت کرد و به اهداف پیدا و پنهان خود رسید؛ زیرا مانیفست زور و قبولاندن آن اصل تغییرناپذیر در سیاست قدرت است. روش تاکتیکی صهیونیزم هم به همین اصل استواراست.

با تکیه به آن چی که نوشته شد و همانطوری که چند سال قبل در مطلبی نگاشته بودم، پیدایش و موجودیت طالبان یکی از پروژه های دراز مدت واشنگتن، لندن، تل ابیب است که به کومک و امتیاز دهی به پاکستان در منطقه باید عملی شود؛ هر چند بهای زیرکی های خبیثانه ی سردمداران پاکستان را که فکر می کنند هر ماجراجویی پنهان در منطقه به نفع پاکستان است، امروز مردم پاکستان با خون شان می پردازند.

افغانستان امروز در مرحله حساسی از تاریخ خود قرار دارد. طالبانیزم و بن لادینیزم خدمت بزرگی را برای ابر قدرت امروزی در منطقه انجام داده و می دهد. تحریک های فراوان، از قتل عام های متعدد تا مسلح سازی گروه های بدنام دیروزی، به سرعت ادامه دارد. به همان اندازه که رد فرمایشات مشکوک اجنبی واعتراض های وسیع مدنی برای برون رفت از حالت موجود کومک می کند و مفید است، عملکرد های طالبانی و توصل به خشونت هم بقای افغانستان را به شدت تهدید می کند، و تحقق یک پروسه آغاز شده در اتاق های تاریک سی آی ای، پنتاگون و امریکن انترپریس انستیتوت (3) را سرعت می بخشد.

یاداشت ها:

 

Chomsky, Noam. Hopes and Prospects. Chicago: Haymarket Books, 2010.

Ibid.

American Enterprise Institute