30.03.2016 

دکتور اکرم عثمان

در ذکر محامد یک کتاب زیبا از جناب بشیر مومن

در این اواخر کتابی نفیس و ارجمند به دستم رسید که حاصل پژوهش درازمدت جناب بشیر مومن جامعه شناس ژرف بین وطن ما می باشد.

این تألیف مهم در قیاس با دیگر آثار ماندگار آقای مومن از منزلت خاصی بخوردار است، چه چند و چون مبهم جامعهٔ ما را به رشته کشیده و حق مطلب را استادانه بیان کرده است. تا جایی که این قلم واقف است ما به ندرت آمد و شد رویدادها را تعلیلی و تحلیلی عرضه کرده ایم ، زیرا با دریغ و درد با یک جامعهٔ «شفاهی» سرو کار داشته ایم و کمتر به عمق  و کنه قضایا توجه کرده ایم ، در صورتی که یک جامعهٔ شفاهی عمدتاً با ظواهر ، شنیده ها، روایات و اسطوره های نامستند سرو کار دارد و کمتر دنبال اثبات رفته است.

قدر مسلم این است که از قرنها ما به زیبایی، مدارا و مساله پشت کرده ایم .

حدود دو هزار سا پیش اجداد ما به خاطر دلبسته گی عمیق به هنر و زیبایی مغاره های تپه های بامیان را چنان آرستند که مردم آن دوران را بهت زده کرد و چنان نقش هایی بر خاک سیاه حک کردند که مردم عادی شیفته و مفتون شدند و در همان مغاره های تاریک  در برابر روشنی و حق به قعود و سجود نشستند و یکتاپرستی را رواج دادند. «تورات» کتاب مقدس کلیمی ها، خدا را معادل «نیکی» آورده است. و در «انجیل» کتاب مقدس چلیپا باوران ، خداوند عین «زیبایی» آمده است. و در روزگاران قدیم، مردم ما  همزمان با طلوع آفتاب، در کوتل خیرخانه به عبادت می نشستند و آن جا را «زیارتگاه خورشید» می نامیدند و نامش را گذاشته بودند «خُرخانه» ، لیکن در زمان عبدالرحمان خان به گفتهٔ شماری از راویان آن جا را «خرس خانه» نامیدند که باشنده هایش را خوش نیامد و «خیرخانه» را جانشینش کردند.

به هر حال در پود و تار روابط اجتماعی ما، دلبسته گی به نور، روشنایی و زیبایی تنیده است و ملل حوزهٔ فرهنگی م با دل و جان به تجلیل و تبجیل زیبایی نشسته اند.

از تجلی آیین زردشتی، تا ظهور آیین هندو ، تا پدید شدن دین بودا و تا عصر حاضر مردم این سرزمین به خاطر پاسداری از حقیقت زیبایی و زیبایی اندیشی قربانی دادند و مواریث پدران شان را سراپا نگهداشتند تا این که جهل و جنون طالبها بر کشور چیره شد و مجسمه های بودا-باشکوه ترین یادگارهای تمدن بشری- با خاک یکسان گردید.

از سوی دیگر در سراشیب انحطاطِ خودخواسته مرتکب جنایاتی شدیم که در تاریخ نظیر نداشت.

عنکبوت در شمار جانورانی که بالفطره ویرانگر می باشند قرار دارد. آن ها از بام تا شام تار می تنند و آشیانی برپا می نمایند؛ ولی سرانجام بی آن که بدانند تمام دستآوردهای شان را ویران میکنند و فردا باز هم همان کار را از سر میگیرند و باز در چرخهٔ تکرار مکرر می چرخند.  گفتی از پدر – پدر با ما خون شریک می باشند!!

تا جایی که این قلم واقف است ما به ندرت آمد و شد رویدادها را تعلیلی و تحیلیل برآورد کرده ایم. گفتی دولت خداداد ما صاعقه وار از کیهان به زمین افتاده است.

ما هنوز نمیدانیم که در کجای جغرافیا و تاریخ قرار داریم و امروز و فردای کشور ما به دست کی می باشد. گاهی افساز ما را روس میکشد و گاهی امریکا.

در قرن ۱۹ چندین بار وجه المصالحهٔ  روسیهٔ تزاری و امپراتوری بریتانیا شدیم و از متن و بطن رویدادهای خونبار شاه شجاع ها سربلند کردند.

از امیر عبدالرحمان خان به این طرف که استخوانبدنی غضروفی یک دولت پوشالی شکل  گرفته همیشه حواله به تقدیر کرده ایم. در این باب علامه اقبال سخن دلنشینی دارد که خوبست آن را آیزهٔ گوش و هوش کنیم:

خدا ملتی را سروری داد

که تقدیرش به دست خویش بنوشت

به آن ملت سر و کار یندارد

که دهقانش برای دیگران کشت!!

از نگاه معرفت شناسی ما خیلی کم مسایل را خرد خود سبک و سنگین کرده ایم. به قول خواجه عبدالله انصاری: الهی که کسی که عقل ندادی چه دادی!؟

یعنی به ما هیچ نداده است. چون در جهت عکس معقولات حرکت می کنیم. حضرت جعفر صادق فرموده است : کسی که بی بصیرت عمل میکند، مانند پوینده است بر کجراهه که شتابش جز بر دوری اش نمی افزاید!

نسل ما کمال دلیری اش را در مصاف با شهید مظلوم فرخنده به اثبات رساند که یک تنه با جهل و خرافات کلاویز شد و نامردها را شرمندهٔ  دنیا  آخرت کرد.

بدون حاشیه و پیرایه خویشتن را ببینیم و عبرت بگیریم:

مملکت ما،  مملکت کویرهای لوت  و دیوارهای بلند است- دیوارهای  گلی در دهات و دیوارهای آجری در شهرها. این تنها در عالم بیرون نیست ، بل در عالم درون نیز چنین دیوارهایی سر به فلک کشیده اند!

جناب بشیر مومن چنان دیوارها را درنوریده و به آزادی رسیده است- عمرش دراز باد و قلمش پربار !