19.04.2015

محمد سرور

هیلری کلینتون- گزینشهای د شوار

هیلری کلینتون ، وزیر خارجه اسبق ایالات متحده امریکا و کاندید فعلی حزب دموکرات برای کرسی ریاست جمهوری ، اخیراً اثرش را تحت عنوان « گزینشهای دشوار» در شش بخش حاوی  635  صفحه به دست نشر سپرد. در این اثر ارزشمند بر تصامیم مبرمی مکث شده است که نویسنده، در کرسی وزارت خارجه ، در تبانی و هماهنگی با رییس جمهور اوباما و سایر رهبران جهان پیرامون مسایل و رویدادهای حاد و سرنوشت ساز اتخاذ مینمودند. ما قسمتهایی از این اثر با ارزش را که به انکشافات کشور و  منطقه ارتباط میگیرد به آگاهی خواننده گان میرسانیم.

به گفته هیلری کلینتون امریکا میبایست تمام امکانات و ظرفیت هایش را در جهت اعمار جهانی که بیشترین شرکا و کمترین دشمنان را داشته باشد ، به کار گمارد.

آینده اقتصاد جهانی و شگوفایی امریکا ، پیشرفت به صوب دیموکراسی و حقوق بشر ، و امید ها برای سده بیست یکم صلح آمیز تر از سده بیست ، همه و همه بسته گی فزاینده به انکشافات در منطقه آسیا – پاسفیک دارند.  در این منطقه وسیع ، که از بحر هند تا جزایر کوچک پاسفیک امتداد دارد ، بیش از نصف نفوس جهان ساکن بوده ، عدهٔ زیادی از متحدین قابل اعتماد ، شرکای ارزشمند تجارتی امریکا و بسیاری از شاهراه های پر تپش تجارتی و انرژی جهان در آن موقعیت دارند. صادرات کشور ما به منطقه، آنان را در جهت غلبه بر مشکلات عدیده ناشی از رکود اقتصادی مساعدت مینماید. تأمین رشد و انکشاف بیشتر ما در آینده منوط به همکاری با مستهلکین طبقه متوسط آسیا ، که در حال گسترش سرسام آور اند، میباشد.

رشد بیسابقه چین یکی از انکشافات ستراتژیک دوران ما محسوب میشود. چین نمادی از یک کشور مملو از تضادها است. این کشور از یک جانب دارای ملت ثروتمند و با نفوذی است که توانست ملیونها انسان را از دامن فقر و غربت نجات دهد. لیک از جانب دیگر کشور دارای رژ یم خودکامه است که تلاش میورزد بر چالشهای جدی داخلی ، که در آن بیش از صد ملیون انسان با عاید کمتر از یک دالر روزانه زیست مینمایند، فایق آید. این کشور خواهان ایفای نقش فعالی در صحنه جهانی است لیک در برخورد با همسایه گان مصمم است به طور یک جانبه عمل نماید.

تجارت ایالات متحده و چین در سال 2007  به 387  میلیارد دالر میرسید و در سال 2013  از رقم 562 میلیارد دالر نیز عبور نمود. منافع ما ایجاب نمی نماید تا پیکنگ را به رقیبی در جنگ سرد نوین مبدل سازیم. بر عکس ما در صدد یافتن راهکارها در جهت مدیریت رقابت و تقویت همکاریها میباشیم. من معتقدم که باید مناسبات را با چین ابعاد گسترده بخشیده  و منطقه آسیا - پاسفیک را در صدر فعالیتهای دیپلوماتیک خویش قرار دهیم.

مبرهن است که چین مرکز ثقل جنبشهای ضد دموکراتیک در آسیا میباشد .در این راستا ما نباید به قیمت از دست دادن متحدین طبیعی ویا ارزشهای خویش روابط را با چین بهبود بخشیم.

افغانستان کشور کوهستانی محاط به خشکه است که دارایی تقریبآ 30  ملیون نفوس میباشد.این باشنده گان از جمله نادارترین ، کم تحصیل ترین و جنگنده ترین باشنده گان کره زمین محسوب میشوند.

افغانستان به مثابه قبرستان امپراطوریها شهرت دارد زیرا ارتشهای تهاجمی و اشغالگر زیادی در کوهستانات نابخشودنی این کشور نیست و نابود گردیده اند. ایالات متحده ، عربستان و پاکستان در دهه هشتاد سده پیشین از شورشیانی که علیه دولت دست نشانده شوروی میجنگیدند ، حمایت نمودند. زمانی که شورویها در 1989 افغانستان را ترک نمودند ، با دستیابی به پیروزی علاقه مندی امریکا به این کشور کاهش یافت.

در آوانی که من به حیث سناتور از افغانستان پس از سقوط طالبان بازدید نمودم ، یکی از افسران امریکایی به من گفت : «به جبهات فراموش شده نبرد علیه تروریزم خوش آمدید.»

طالبان ، با استفاده از در گیری اداره بوش در جنگ عراق ، به تصاحب دوباره مواضع در افغانستان آغاز نمودند. حکومت تحت حمایه غرب در کابل بی کفایت و غرق در فساد بود. افغانها گرسنه ، خسته و دهشت زده بودند. نیروی کافی امریکایی جهت تآمین امنیت آنان وجود نداشته ، اداره بوش فاقد ستراتژیی بود که بتواند اوضاع را بهبود بخشد.

۲

شاید دشوار ترین تصمیم زنده گی من زمانی بود که در سال 2002  جهت کاربرد قوه در منازعه عراق رآی مثبت دادم.

در فرهنگ سیاسی ما اذعان به اشتباه اکثرآ نکته ضعف تلقی میشود. در حالی که در واقعیت این امر نشانه و مظهر رشد و بلوغ مردمان و ملتها است. این درس گرانبهای دیگری بود که من شخصآ به حیث وزیر خارجه آموخته و تجربه نمودم.

من هرگز ، بدون در نظرداشت خواهشاتم ، نمیتوانم رآی خویش را در مورد عراق تغیر دهم. لیک میتوان از آن درسهای درست را آموخت و در مورد رویدادهای افغانستان و سایر چالشهایی که منافع حیاتی -امنیتی ما در آنان مضمر است ، به کار بست. من مصمم هستم تا در آینده حین روبه روشدن با گزینشهای دشوار، با در نظر داشت تجارب ، هوشیاری ، تردد و فروتنی بیشتر ، دقیقآ چنین عمل نمود.

بیدن ، معاون رییس جمهور ، با طرحهای پنتاگون پیرامون افغانستان ، مخالفت سر سخت داشت. به عقیده موصوف ، مساعی گسترده در جهت ملت سازی در کشور فاقد زیر بنا و حکومتداری ، محتوم به فنا است. افغانستان عراق نیست. به نظر نامبرده شکست طالبان ناممکن بوده و گسیل قوای بیشتر امریکایی صرفآ بستر منازعات خونین را گسترده تر خواهد ساخت. معاون ریس جمهور ، بر عکس ، خواهان تعبیه نیروهای کمتر نظامی  و تمرکز بیشتر بر اقدامات نظامی بود.

ریچارد هولبوروک خواهان تدوین ستراتژی تهاجمی ضد شورش که بر تقویت اعتبار حکومت کابل و تضعیف جذابیت طالبان به مثایه نیروی بدیل بنا یافته باشد ، بود. موصوف در مورد این که این امر مستلزم گسیل دهها هزار نیروی اضافی باشد ، شک و تردید داشت. هولبوروک نگران آن بود که قوای اضافی و تشدید مخاصمات به هر نوع احساس نیکی که از ناحیه رشد و شگوفایی انکشاف اقتصادی و بهبود حکومتداری خوب به دست آید ، لطمه خواهد زد.

با در نظرداشت تجارب به دست آمده در بالکان ، ریچارد معتقد بود که کلید پایان دادن به مخاصمه و جنگ در دیپلوماسی و سیاست نهفته میباشد. وی خواهان رویدست گرفتن اقدامات تهاجمی دیپلوماتیک در جهت تغیر مناسبات خصمانه منطقه یی بود که به تشدید جنگ منتهی میشد. در این راستا مناسبات زهرآلود میان افغانستان و پاکستان و پاکستان و هند جایگاه خاصی داشت. مصالحه میان نیروهای متخاصم افغانی برای هولبروک از ارجهیت و اولویت خاص برخوردار بود.

ملاقات با رییس جمهور کرزی اکثرآ برای من یک ماموریت فرسایشی بود. وی نظریات خویش را با جذابیت ، علاقه و فهم روپوش مینمود. رییس جمهور ضمنآ انسان متکبر ، کله شخ و در هر مسأله عکس العمل آنی تبارز میداد. ما نمیتوانستیم وی را نادیده انگاشته و یا صرفآ به نکات مورد توافق ما مکث نماییم. به هر حال کرزی نماد ماموریت ما در افغانستان بود.

کرزی منوط به یکی از اقوام برازنده پشتون است که دارایی تاریخ طولانی در سیاست افغانستان میباشند. کرزی در سال 2001  مسوو لیت زمامداری کشوری را به دست گرفت که از ناحیه رقابتهای قومی – قبیله یی در رنج و عذاب بوده ، بالاثر جنگ ویرانگر و تداوم شورش بی ثبات گردیده بود. موصوف سعی ورزید تا امنیت را تآمین و خدمات اولیه را به مردم ارایه دارد.

رییس جمهور کرزی با سر دادن شکایات احساساتی در رسانه های جمعی و به راه انداختن ملاقاتهای شخصی همواره باعث درد سر متحدین امریکایی اش میگردید. لیک با تحریک موفقانه رقبای افغانی اش علیه یکدیگر توانست تا بقای سیاسی اش را تضمین و روبط شخصی خوبی را با رییس جمهور بوش ایجاد نماید.

کرزی ، با وجود خصلتهای مالیخولیایی اش ، توانست تا ارجحیت هایش را در جهت حفظ وحدت و حاکمیت افغانستان و قدرت شخصی مستمرانه حفظ نماید.

3

حین بازدید از محل قربانیان جنگ افغانستان در امریکا ،ذ کرزی با احترام و احساس ممنونیت از قربانی ارتش امریکا برای کشورش یاددهانی نمود. در حالی که در مواقع دیگر وی امریکایی ها را بیشتر از طالبان مقصر تشدد اوضاع ناهنجار میپنداشت. درک این مساله دشوار بود. با اینهمه ما به کرزی احتیاج داشتیم و سخت کوشیدیم تا تماس  با وی  را تداوم بخشیم.

در اواسط نوامبر من در مراسم افتتاح ریاست جمهوری کرزی ، که در میان تدابیر شدید امنیتی برگزار شده بود ، اشتراک ورزیدم. حین ضیافت شب در قصر ریاست جمهوری ، من چند مطلب را به موصوف تصریح نمودم. من اظهار داشتم که زمان آن فرا رسیده است پیرامون انتقال مسوولیتهای امنیتی از ایتلاف بین المللی به رهبری امریکا به اردوی ملی افغان به طور جدی صحبت نمود. هیچکس توقع ندارد که این امر یک شبه تحقق یابد، لیک رییس جمهور اوباما میخواهد تفهیم نماید که تعهدات امریکا پایان ناپذیر نمیباشند.

من هکذا با کرزی در مورد امکان دستیابی به حل سیاسیی که بتواند به پایان مخاصمه منجر شود ، تبادل نظر نمودم. آیا مذاکرات و یا انگیزه ها میتواند تعداد قابل ملاحظه طالبان را متیقن سازد تا سلاح را بر زمین گذاشته و افغانستان نوین را بپذیرند. موانع و سدهای توصل به روند صلح تقریبآ غیر قابل عبور به نظر میرسد. من به کرزی تصریح نمودم که هیچکس نمی خواهد از دالانی عبور نماید که هنوز درب آن  گشوده نباشد. موصوف همواره خواهان آن بود تا با طالبان بر اساس شرایط و پیش شرطهای خویش مذاکره نماید.

یکی از چالشهای ما آن بود که کرزی طالبان را به حیث دشمن اصلی در جنگ نمی پنداشت. وی انگشت را به سوی پاکستان نشانه میگرفت. کرزی بدین نظر بود که  افغانستان و نیروهای ایتلاف قسمت عمده اقدامات شان را علیه پاکستان سمتدهی نمایند. با تآسف طالبان نمی خواستند عمل بالمثل را در برابر وی انجام دهند. نیروهای امریکایی و دیپلوماتها میبایست زمینه را برای ملاقات دو طرف فراهم نماید. کرزی با هر کسی که ادعای نماینده گی از طالبان را میکرد ، به مثابه معشوقه برخورد مینمود.

من تآکید نمودم که پس از مصروفیتهای انتخابات وی باید اقداماتی را در جهت زدودن فساد رویدست گیرد. فنا و بربادی منابع ، تعمیم فرهنگ بی قانونی و راندن مردم به امر روزمره در کشور مبدل شده بود. کرزی میبایست پلانی را در جهت برچیدن دامنه رشوت که به جزیی از زنده گی افغانها مبدل شده بود و پایان دادن به فساد مامورین عالیرتبه که وجوهی هنگفتی از کومکهای بین المللی و پروژهای انکشافی را به جیب خویش میریختند، روی دست گیرد. بدترین نمونه چپاول کابل بانک بود.

ما نیازمند آن نیستیم تا افغانستان به یک شهر پر از زرق و برق بر قله تپه مبدل شود. لیک اختتام بخشیدن دزدی و غارت جزٌانفکاک ناپذیر فعالیتهای جنگی میباشد. کرزی اذعان داشت :"ما مصمم ایم تا قوای افغانی بتوانند سکان رهبری فعالیتها را در جهت تآمین امنیت و ثبات در سراسر کشور در پنج سال آینده رویدست گیرند." این همان چیزی استکه رییس جمهور اوباما منتظر شنیدن آن بود.

من راپور سفر و گزارش بازدید با کرزی را به رییس جمهور اوباما ارایه داشتم. بعدآ من نظر شخص خویش را دایر بر این که نمیتوان  افغانستان را به حال خویش رها نمود، بیان داشتم. ایا لات متحده در 1989 پس از خروج قوای شوروی این مساله را آزمایش نمود، لیک ما بهای گزافی را  به خاطر آ نکه اجازه دادیم این کشور به لانه تروریستان مبدل شود، پرداختیم.

ریچارد هولبروک ، به سان یوگوسلاویا ، کوشید تا در افغانستان نیز طرفین منازعه را با هم آشتی داده و به حل صلح آمیز از طریق مذاکرات نایل آید. وی از دشواری ماموریت به خوبی آگاه بود ه و به دوستان خویش اذعان داشته بود که  این دشوار ترین وظیفه به مثابه « ماموریت ناممکن » در برابر وی قرار داشت. لیک موصوف متیقن بود که ایجاد شرایط جهت تآمین صلح مستلزم تلاشها بود. اگر طالبان یا از طریق اقناع و یا هم تحت فشار روبط شان را با القاعده قطع و با دولت کابل مصالحه نمایند ، در آن صورت صلح امکان پذیر بوده و نیروهای امریکایی میتوانند با خاطر آرام به خانه های شان بر گردند.

4

در آخرین تحلیل ، علی الرغم تمام نفوذ پاکستان ، ایالات متحده و سایرین ، این نه یک منازعه میان دولتها بل جنگ میان افغانها است تا آینده میهن شان را رقم بزنند. به قول هولبروک "«در چنین منازعات همواره در یچه یی برای آنانی که خواهان نجات از سردی اند ، گشوده میباشد.»

در ملاقاتهای اولیه با هولبروک پیرامون حل سیاسی منازعه، ما دو راه بر خورد با چالش یکی از پایین به بالا و بر عکس آن را بررسی نمودیم. دلایل مکفی مبین این واقعیت است که اکثریت طالبان متشکل از دهاقین و روستا نشینانی اند که به صفوف شورشیان جهت در یافت عاید ثابت پیوسته اند. طبعآ عده یی از این جنگجویان حاضر اند با دریافت پیشنهاد عفو و سایر انگیزه ها  صفوف مخالفین را ترک و به روند حیات مدنی بپیوندند.

در راستای برخورد دومی ، رهبران طالبان مذهبیون افراط گرایی هستند که تقریبآ کلیه عمر شان را در جنگ و مخاصمت گذرانیده اند. آنان دارای روابط تنگاتنگ با القاعده و دستگاه استخبارات پاکستان بوده ، در ضدیت کامل با رژیم کابل قرار دارند. متیقن ساختن آنان به قطع جنگ امر نا ممکن است.

اما با درک فشار لازم ، آنان شاید به بیهوده گی مخالفت مسلحانه پی برده و به این نتیجه برسند که یگانه راه ایفای نقش در حیات جامعه افغانی در رویدست گرفتن مذاکرات نهفته است. با وجود دشواریهای موجود ، هولبروک خواهان آن بود تا هر دو گزینه به طور همسان و همزمان به منصه اجرا در آید.

پاکستان خواهان آن نبود تا کرزی موافقتنامه صلح جداگانه یی را با طالبان انعقاد نماید که در آن منافع آن کشور تسجیل نشده باشد. این امر صرفآ یکی از موانع در برابر رییس جمهور افغانستان بود. موصوف ضمنآ میبایست از مخالفت متحدین اتحادیه سمت شمال که واهمه داشتند مبادا کرزی منافع آنان را در معامله با برادران طالب پشتونش نادیده گیرد، نگران و مضطرب میبود. تلفیق این همه منافع و بازیگران به هیچوجه کاری سهلی نبود.

زمانی که افغانها با یک مشکل دست و پنجه نرم مینمودند ، هولبروک و همکارانش ، توجه را بیشتر به پاکستان که کلید اساسی در جهت حل معما پنداشته میشد ، مبذول داشتند. به زعم آنان باید پاکستانیها را در مساله آینده افغانستان ذیدخل نموده و به آنان  تفهیم نمود که منافع آنان بیشتر در تآمین صلح در افغانستان به تناسب تداوم مخاصمات نهفته است.  ما باید به نظریه مصالحه با طالبان اهمیت بیشتر و توجه لازم را مبذول میداشتیم.

دیپلوماسی خیلی امر ساده میبود اگر صرفآ میبایست با دوستان مذاکره نمود. آنچنان که رییس جمهور کندی گفته بود "هرگز نباید به خاطر ترس و نگرانی مذاکره نمود؛ ولی نباید هیچگاه از مذاکره ترس و هراس داشت". اگر همسایه ها افغانستان را به مثابه میدان رقابتهای خویش بپندارند ، هر گز صلح پایدار تآمین نخواهد شد.

ما به کرزی یادآور شدیم که انتقال صلح آمیز قدرت از یک رهبر به رهبر دیگر آزمایش عمده هر دموکراسی میباشد. اگر وی انتقال قانونی و مشروع قدرت را به درستی رهبری نماید ، میتواند میراث خویش را به حیث بانی و پدر  افغانستان صلح آمیز ، امن و دموکراتیک تقویت بخشد.

در کارزار انتخاباتی 2008  من و سناتور اوباما از اداره بوش به خاطر عدم تعقیب جدی بن لادن و به تاق نسیان گذاشتن مساله افغانستان انتقاد نمودیم. پس از انتخابات ما توافق نمودیم که رویدست گرفتن اقدامات جدی غرض تعقیب و به عدالت کشانیدن رهبر القاعده دارای اهمیت مبرم برای امنیت ملی امریکا  میباشد. به تصور من ، امریکا نیازمند تدوین ستراتژی و برخورد نوین در جهت مبارزه گسترده علیه تروریزم اس تکه این امر مستلزم حمله بر شبکه های مالی ، استخدام ، پایگاهای امن و فرماندهان آنان میباشد.

در مورد حمله بر مخفیگاه بن لادن در ایبت آباد ، ما بر گزینشهای مختلف بحث نمودیم . یک گزینش آن بود که میبایست اسرار را با پاکستانیها شریک ساخته و حمله مشترک را سازماندهی نمود. من و یکعده دیگر معتقد بودیم که نمیتوان بر پاکستانیها اعتماد نمود. انتخاب دیگر حمله هوایی بر مخفیگاه بود. این امر میتوانست خطرات جانبی را برای باشنده گان محل در قبال داشته  و نمیتوان کاملآ مطمین بود که آیا بن لادن مورد اصابت قرار گرفته است و یا نه . در مورد حمله راکتی توسط هواپیماهای بی سر نشین نمیتوان دقیقآ هدف را مشخص نموده و اطلاعات سری را جمعآوری نمود. یگانه گزینه مطمین دستگیری و یا قتل بن لادن ذریعه به راه انداختن عملیات خاص نیروها در داخل قلمرو پاکستان بود. البته حمله خطر آن را در قبال داشت که قوای امریکا با نیروهای امنیتی پاکستان در گیر منازعه شود.

5

تجارب دست اول من بیانگر آنست که روابط ما با پاکستان نه بر اساس اعتماد بل بر اساس منافع متقابل بنا یافته است. این امر تداوم خواهد یافت. پس از عملیات ایبت آباد ، نظامیان آن کشور سر افگنده و مردم آن از ناحیه نادیده انگاشتن حاکمیت ملی پاکستان خیلی عصبانی بودند.

سیاست خارجی کارا و موثر باید به طور مستدام مستلزم کاربرد هر دو  "معامله و فشار "باشد. تآمین توازون منطقی در جهت کاربرد این دو انتخاب، هنر است تا علم.